یه احساس تازه

یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم

یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی

تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم

مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟

نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم

خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی

یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم

یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من

بابک صحرایی

انتشار یافته توسط الناز در پنجشنبه 14 اردیبهشت 1391 با موضوع ترانه‌های عاشقانه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۴۰۰ دیدگاه

  1. سلام من عضو جدیدم – همتون خوبید؟ سر حالید؟
    منم راه بدید تو جمعتون :(( [دعا کردن]
    گناه دارم تنهام دلم میسوزه =(( =((

  2. دستتون درد نکنه از بابت مطالب زیباتون که باعث آرامش هستید

  3. سلام به همه دوستان کارهمه تون عالیه خوشحالم از بودن در این جمع دوستاشتنی پراز صفا من عضوجدید هستم @};-

  4. سلام…من اینجا جدیدم…زیاد کسی رو نمیشناسم ولی هرکی یا هر کسایی که اینجا رو درست کردن واقعا ازشون سپاس گزارم…آدم کلی سبک میشه…ممنون @};- @};- @};- @};- @};-

  5. سحر پرسیدم از گیسوی یارم….که تو خوش بو تری یا مشک و عنبر؟
    بگفتا دلبرا میرنجم از تو!!!…….مرا با مشک میسازی برابر؟؟؟
    @};-

    • سلام دوست عزیز، به عاشقانه‌ها خوش اومدی؛
      لطفاً قبل از ارسال دیدگاه بعدی نام خود را به فارسی تغییر دهید.
      توضیحات بیشتر

  6. lمی خواهم بنویسم
    نمی توانم……..!
    یک کلمه به ذهنم میرسد
    ” تو”
    تمام شد.
    این هم نوشته ی امروز من!

  7. من عاشق آن دیده چشمان سیاهم..بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم..گر مستی چشمان سیاه تو گناه است..من طالب آن مستی و خواهان گناهم :x

  8. یه صحرایی همین نزدیکی است
    پر ز خالی . غمگین
    در دلش غصهها میجوشد
    یه صحرایی همین نزدیکی است
    لبخند به لب دارد ولیکن
    دلش پر ز غمو اندوه است
    صحرا عاشق شده است :x
    لیلی اش شاخه گلی سرخ گونه است
    تک شاخه گلی که در دله کویر میروید
    قدو بالا بلند
    لاغر اندامو نحیف
    گونه اش سرخ شده از شرمه حضور
    صحرا عاشق شده است
    صحرا پیش کش میکند
    ان دو قطره بارونه خیش
    به معشوقه اش
    صحرا عاشق شده است
    او هروز
    میفرستد نسیم را به نزده لیلی اش
    تا بیارد خبری از گله سرخ
    تا شد کند دله خسته یه خیش
    صحرا عاشق مانده
    ای مردمه عالم صحرا عاشق شده است
    عاشقه تک شاخه گله سرخه وجود
    ای مردمه عالم بیاموزید عشق را
    از صحراییکه همین نزدیکیست
    شاعر : نازنین

  9. روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.

    جواب داد:….

    اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =۱

    اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰….

    اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰
    اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰۰

    ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.