یه احساس تازه
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم
یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی
تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟
نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم
خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی
یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم
یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من
۱۰ خرداد ۱۳۹۱در ۱۵:۱۶
سلام من عضو جدیدم – همتون خوبید؟ سر حالید؟
منم راه بدید تو جمعتون [دعا کردن]
گناه دارم تنهام دلم میسوزه =(( =((
۶ خرداد ۱۳۹۱در ۰۸:۳۸
دستتون درد نکنه از بابت مطالب زیباتون که باعث آرامش هستید
۱۶ خرداد ۱۳۹۱در ۱۹:۳۰
سلام نگین جان به عاشقونه ها خوش اومدید
۱۷ خرداد ۱۳۹۱در ۱۰:۳۳
سلام گندم جون خیلی شادی انشاله همیشه شاد باشی خوشحالم که منم تو این جمع صمیمی قبول کردی میدونی به همه روحیه میدی
۶ خرداد ۱۳۹۱در ۰۸:۳۰
سلام به همه دوستان کارهمه تون عالیه خوشحالم از بودن در این جمع دوستاشتنی پراز صفا من عضوجدید هستم
۶ خرداد ۱۳۹۱در ۰۸:۴۷
همه این احساس رو تجربه کردن و این احساس واقعا تازه ومبهم هست ممنون خیلی قشنگ بود ودلنشین وپرمعنا
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۰۷:۵۲
سلام
ماهم خوشحالیم
که به جمع ما پیوستی
۱۷ خرداد ۱۳۹۱در ۱۰:۴۳
سلام منم خوشحالم تو این جمع صمیمی هستم ممنون که عضو جدیدارو تحویل می گیری
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۱۰:۰۰
زیبا بود
۳ خرداد ۱۳۹۱در ۱۴:۲۰
سلام…من اینجا جدیدم…زیاد کسی رو نمیشناسم ولی هرکی یا هر کسایی که اینجا رو درست کردن واقعا ازشون سپاس گزارم…آدم کلی سبک میشه…ممنون
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۰۰:۰۵
سلم
خوش
خوش
خوش
خوش
اومدی
خوشحال میشم باهات اشنا بشم
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۲۲:۵۳
سلام آقا جواد….ببخشید یه سوال داشتم…این قضیه ی خاله و عمه و این چیه؟؟:)
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۰۷:۵۳
سلام کدوم خاله و عمه؟؟
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۰۹:۵۹
خوش اومدی سپهرجان…
عاشقانه ها ب آدم آرامش میده
۳ خرداد ۱۳۹۱در ۱۴:۱۱
سحر پرسیدم از گیسوی یارم….که تو خوش بو تری یا مشک و عنبر؟
بگفتا دلبرا میرنجم از تو!!!…….مرا با مشک میسازی برابر؟؟؟
۳ خرداد ۱۳۹۱در ۱۴:۳۸
سلام دوست عزیز، به عاشقانهها خوش اومدی؛
لطفاً قبل از ارسال دیدگاه بعدی نام خود را به فارسی تغییر دهید.
توضیحات بیشتر
۳ خرداد ۱۳۹۱در ۱۳:۲۸
lمی خواهم بنویسم
نمی توانم……..!
یک کلمه به ذهنم میرسد
” تو”
تمام شد.
این هم نوشته ی امروز من!
۳ خرداد ۱۳۹۱در ۱۴:۰۵
خسته نباشی خاله جون!
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۱:۲۲
من عاشق آن دیده چشمان سیاهم..بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم..گر مستی چشمان سیاه تو گناه است..من طالب آن مستی و خواهان گناهم
۱ خرداد ۱۳۹۱در ۱۱:۴۷
سنگسارم بکنید ای ز خدا بی خبران
گنهی کردم و دل بستم و عاشق شده ام
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۴:۴۶
یه صحرایی همین نزدیکی است
پر ز خالی . غمگین
در دلش غصهها میجوشد
یه صحرایی همین نزدیکی است
لبخند به لب دارد ولیکن
دلش پر ز غمو اندوه است
صحرا عاشق شده است
لیلی اش شاخه گلی سرخ گونه است
تک شاخه گلی که در دله کویر میروید
قدو بالا بلند
لاغر اندامو نحیف
گونه اش سرخ شده از شرمه حضور
صحرا عاشق شده است
صحرا پیش کش میکند
ان دو قطره بارونه خیش
به معشوقه اش
صحرا عاشق شده است
او هروز
میفرستد نسیم را به نزده لیلی اش
تا بیارد خبری از گله سرخ
تا شد کند دله خسته یه خیش
صحرا عاشق مانده
ای مردمه عالم صحرا عاشق شده است
عاشقه تک شاخه گله سرخه وجود
ای مردمه عالم بیاموزید عشق را
از صحراییکه همین نزدیکیست
شاعر : نازنین
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۹:۲۵
سلام عمه جونم ………………..شاعر بودی و ما نمیدونستیم شعرت خیلی قشنگ بود
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۳:۱۸
مرسی عزیز کمممممممم عمه ات شاعر بود عزیزم
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۲۶
سلام
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۳:۱۹
سلام بوسسس
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۳۳
افرین عمه هنرمنده خودمی
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۳:۲۰
مرسی عزیزم مرسی عسلم
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۲:۱۴
سلام نازنین بانو
فقط یه عاشق میتونه از عاشقی بگه
زیبا نوشتی دوست من
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۳:۲۱
سلام آقا رضا
ممنون اگر مشکلی داشت ببخشید دگه تازه واردم
فقط هرچی دلم گفت نوشتم
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۳۸
دل چو خالی شود از عشق بدور اندازش
شیشه بی باده چو گردید شکستن دارد
نازنین بانو سلام
تبریک میگم که میتونی با دلت حرف بزنی و دلت حرفاشو بهت میگه
خیلی هم خوب نوشتی ساده و بی الایش منتظر حرف های دلت هستم
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۱:۳۶
سلام عمه..ای ول..خیلی باحال بود
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۳:۲۲
سلام انیس جونم
فک کنم تازه واردی اول خیلی خوش اومدی عزیزم
بعد ممنون گلم نظره لطفته عسلم
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۰:۲۵
بله عمه جون تازه واردم.. ۱یا۲ هفتس که اومدم
۳ خرداد ۱۳۹۱در ۱۴:۱۵
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۴:۱۰
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.
جواب داد:….
اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =۱
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰….
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰۰
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۹:۲۲
خیلی از جواب این دانشمنده خوشم اومد …………………جالب بود ابجی جون م
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۹:۴۳
مرسی عزیزم که خوشت اومد
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۱:۴۲
خیلی باحال بود..میییسسییییی گندم جون
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۳۵
خواهش عزیزم ممنون از حسن سلیقت