یه احساس تازه
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم
یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی
تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟
نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم
خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی
یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم
یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۳:۰۰
پیشانیم را بوسه زد در خواب هندویی
شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی
شاید از آن پس بود که احساس میکردم
در سینه ام پر میزند شب ها پرستویی
شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم
هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی
از کودکی دیوانه بودم ، مادرم میگفت :
از شانه ام هر روز می چیده ست شب بویی
نام تو را میکند روی میزها هر وقت
در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی
بیچاره آهویی که صید پنجه شیری ست
بیچاره تر شیری که صید چشم اهویی
اکنون ز تو با ناامیدی چشم می پوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی
آیینه خیلی هم نباید راست گو باشد
من مایه رنج تو هستم ، راست می گویی
فاضل نظری
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۶:۴۴
در پی دانه مرو همچو کبوتر، که تو را
عاقبت بهر یکی دانه، به دام اندازند
صید کن شیر صفت، نیم بخور، نیم ببخش
تا به هرجا که روی، بر تو سلام اندازند
فریدون تولی
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۶:۴۲
یه پروانه را با دستات می گیری
بعدش می خوای ببینی زنده هست؟
انگشتاتو باز کنی …. فرار میکنه
محکم بگیری….می میره
دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۶:۴۰
سلام ، من تازه عضو شدم .
واقعا سایت خودمونی و جوون پسندی هست .
<:-p b-)
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۳۹
سلام اقا امیر به خانواده ی عاشقانه ها خوش امدید
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۳:۵۲
سلام خواهر جونی چه طوری؟؟دلم واست تنگ شده بود شدید
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۱:۱۳
سلام عزیزم منم دلم برات یه ذره شده بود بخدا این دوهفته اونقدر امتحان داشتم که نگو و نپرس فرد هم ۲تا امتحان دارم یه صبح یه ظهر.امروزم از اون روزاست که مدام کتابو تو سرم میکوبم.
تو رو خدا التماس دعاااااااا
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۳:۵۶
سلام اقا امیر به خونواده عاشقانه ها خوش اومدید
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۱۰
سلام امیر جون به جمع صمیمی ما خوش اومدی.
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۴۱
از همتون خیلی ممنون (:
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۴:۴۴
سلام خوش اومدین آقا امیر به خونوادیه ما
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۲۲
سلام النا ز جونم ،خیلی قشنگ بود.
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۰:۳۴
سلام عزیزم. مرسی خوشحالم که خوشت اومد
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۲:۲۶
سلام
وای چقد سخته اینجا نظر گذاشتن :-o
مرسی که وب منم سر زدین وبلاگ جالبی دارید خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۱:۳۰
ما گم خواهیم شد
میان تکرار اجباریمان یا جوانه خواهیم زد میان توهم آرزوهامان
من اسیر تو ام
هر لحظه تو را روی گونه هایم میلغزانم
نمیدانم این چندمین گلایه دردآلودم شده؟
میدانی ؟
من باورم شده که اتفاقی نخواهد افتاد
من و تو میان طاقه های پر از بیکسی خفه خواهیم شد
دیگران نیز فراموشمان میکنند
انگار هیچ گاه نبوده ایم
میبینی چقدر واهیست دنیای این آدمها؟
آمدن و سر کردن
حسرت لبخندهاشان را خوردن
میان اشکهاشان گم شدن
و دست آخر رفتن بی هیچ آرزویی از میانشان
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۳:۰۷
یه حالی دارم این روزا، نه آرومم، نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست، تو که خوبی منم خوبم
بگو با من چی کار کردی که این جور درب و داغونم
نه گریونم، نه خندونم، مثل موهات پریشونم
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۵۳
خوکشل بود
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۳۳
من موفق شدم کامنت بذارم
ممنون که بهم سر زدی…
از وبت خوشم اومده