بگو که دوسم داری
چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کرد و گفت: فقط امروز برای مدت زیادی از برم میروی بگو که دوست دارم به چشمانش خیره شدم قطره های اشک را از چشمانش زدودم و بر لبانش بوسه ای زدم اما نگفتم که دوسش دارم روزی که به سوی او رفتم آنقدر خوشحال شد که خود را به آغوش من انداخت و سرش را بر روی سینه ام فشرد و گفت امروز بگو دوسم داری دستهای سفید و بلندش را گرفتم اما باز نگفتم که دوسش دارم.
ماهها گذشت در بستر بیماری افتاد با چند شاخه گل میخک سرخ به دیدارش رفتم کنار بالینش نشستم او را نگاه کردم به من گفت : بگو که دوسم داری میترسم که دیگر هیچ وقت این کلمه را از دهانت نشنوم اما باز بوسه ای بر لبانش زدم و رفتم . وقتی که آن روز به بالینش رفتم روی صورتش پارچه ای سفید بود وحشت زده وحیران پارچه را کنار زدم تازه فهمیدم چقدر دوسش دارم فریاد زدم : به خدا دوست دارم اما….
۲ آبان ۱۳۹۰در ۱۴:۵۳
دلم گرفت بعضی وقتها برای گفتن بعضی چیزا نباید حتی تا یک شمرد که الانه تا میلیونها میشمارن بعد میگن که دوستت دارم که خیلی دیر شده
۴ مهر ۱۳۹۰در ۱۵:۲۶
وقتی واسه آخرین بار منو تو آغوشش فشورد ازشه خواستم این دنیارو خراب نکنه ولی عاشقانه منو بوسیدو گفت باید جدا بشیم.اما هنوز دنباله جوابه سلامم که چرا رفت؟هنوز منتظرشم….
۴ مهر ۱۳۹۰در ۱۵:۱۷
خیلی پر محتوا بود بی اختیار اشک تو چشمم حلقه زد
۱۱ شهریور ۱۳۹۰در ۱۴:۵۸
heeeeeeeeeeeeeeey kheyli delam gereft =(( =(( =((
۱ مرداد ۱۳۹۰در ۱۶:۴۱
قناری دلشکسته من صبورباش عزیزم قدرسلاله ی عشقت روبدون /نهال احساست روتوباغ دلی بکارکه باغبون لایقی داشته باشه/روزگارتابوده همین بوده دست عاشق به معشوقومجنون به لیلی وفرهادبه شیرین هرگز نرسیده تنها چیزی که عوض شده رسم روزگاره که برعکس شده آقایون شدن معشوق ولیلی وشیرین وخانومها شدن عاشق ومجنون وفرهاد پس بنازمردونگی خودمونو/
۲۹ تیر ۱۳۹۰در ۱۰:۰۵
بیچاره دلمون که هی میشکنه
دلم برا مسعودم خیلی تنگ شده ، خدایا کی اونو ازم گرفت کی شبا مثل من میتونه واسش لالایی بگه تا لالاکنه خدایا چشام درد میکنن آخه اون داره بایکی دیگه ازدواج میکنه عروسکش کی میشه خدایا کمک کن زودتر بیام پیشت
۲۹ تیر ۱۳۹۰در ۰۲:۵۹
دلم گرفت
کاش محمدم می شنید فریاد قلبمو…………
۲۷ خرداد ۱۳۸۷در ۰۲:۰۶
وقتی خواندم اک در چشمانم حلقه زد
۱۶ خرداد ۱۳۸۷در ۰۸:۰۶
سلام
خواهش میکنم برای همیشه حرف من یادتون باشته.
یه زمانی یه نفر بود که هر وقت بهم میگفت دوست دارم من میگفتم من بیشتر. بهم می گفت دلم میخواد وقتی میگم دوست دارم تو هم بگی دوست دارم.
می گفتم میگم دیر نمیشه . . .
۱۶ خرداد ۱۳۸۷در ۰۸:۰۶
گذاشته بودم روز عروسیمون بهش بگم که چقدر دوستش دارم.
هر وقت مثلا باهاش قهر میکردم و براش ناز میکردم میگفت: هر وقت با کسی قهر میکنی یاد این بیوفت که شاید این آخرین باری باشه که اونو می بینی و دیگه وقتی برای آشتی کردن نداشته باشی…