یه احساس تازه
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم
یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی
تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟
نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم
خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی
یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم
یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۱:۳۰
ترانه بسیار زیبا و سرشار از احساسی بود
لذت بخش
دروووود
یه بغضی تو صدام مونده ، که بدجوری ترک خورده
دلم میسوزه تو سینه ، مثل زخم نمک خورده
چه کاری بود این رفتن ، چه فکری با خودت کردی؟
همینجا منتظر میشم ، تو باید زود برگردی
این اخرین ترانه ایی که گفتم اگه دوست داشتید بصورت کامل براتون میگذارم
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۲۰
شعرتون خیلی قشنگه آقا مرتضی. خوشحال میشم کاملش رو بخونم. راستی توی مصرع دومتون فکر میکنم مثل رو مث می نوشتید بهتر بود! یعنی: مث زخم نمک خورده
البته جسارته ها! من در مقامی نیستم که در مورد اشعار شما نظر ادبی بدم!
راستی اگه عضو ویژه بشید و مثل من که توی این پست شعر آقای صحرایی رو منتشر کردم ، شعرتون رو در غالب یه پست جدید منتشر کنید ، هم نظر بیننده های سایت رو به طور مستقیم درمورد اشعارتون می خونید و هم اینکه شعرتون به اسم خودتون اینجا ثبت میشه و خیلی ها با نام و آثار شما آشنا میشن . ولی وقتی اشعارتون رو مثل الان توی کامنتها قرار میدید فقط تعداد معدودی از بچه ها به طور اتفاقی می بیننش! راستی آقای عباسی زاده. منم یکی دوتا شعر قبلاً سروده بودم و توی کامنت ها گذاشته بودم که حالا یه ذره بالاتر براتون میذارمش و خوشحال میشم برام نقدش کنید. البته ببخشید که یه ذره غمگینه!
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۲۳
اینم شعر من!
چه عجب ! آمدی به بالینم ******* مُردَم از بس تو را صدا کردم
خشک شد چشم آسمان از بس ****** زیر باران خدا خدا کردم
.
مهربانم هنوز یادت هست؟ ******* آن ملاقات های پنهانی؟
شعر های های پرالتهاب مرا ***** زیر باران هنوز می خوانی؟
.
خنده هایت هنوز می پیچید ****** زیر گوشم کنار یاس کبود
وای یادش بخیر آن شب ها ***** چه بهاری چه روزگاری بود!
.
چرخ می زد زمین ز شادی ما ***** سارها رقص شوق می کردند
سبزه ها و بنفشه ها در باغ ****** به بهار تو ذوق می کردند
.
با تو این خانه رنگ دیگر داشت ***** در نگاهت امید فردا بود
با تو لبخند خیس خاطره ها ****** زیر باران چقدر زیبا بود
.
مست عطر بهار و رقص نسیم ****** جام احساس ، از شعف لبریز
بی خبر با تبر رسید از راه ****** برگریزان زندگی پاییز
.
تکه ابری سیاه زد ناگاه ****** تیشه بر ریشه ی جوانی من
گریه کردند سبزه ها در باغ ***** با تماشای زندگانی من
.
آن همه شور و عشق و خاطره را*****زیر پای غرور له کردی
تو درآغوش دیگری بودی ****** من در این آرزو که برگردی!!
.
رفتی و بی تو من تمام شدم ***** همدمم بی تو اشک و باران شد
آفتاب قشنگ زندگیم ******* تا ابد پشت ابر پنهان شد
.
کاش هرگز تو را نمی دیدم ***** کاش این عشق خواب و رویا بود
کاش آن گریه های بی پایان ****** موج های بلند دریا بود
.
بی وفا ! دیر آمدی برگرد ! ******* فال و حالم در این کفن جور است
برو ! دیگر تو را نمی خواهم ***** نه! نمی خواهمت مگر زور است؟!
.
سنگ هم گریه ی مرا فهمید ****** تو ولی سنگدل نفهمیدی!
بی وفا رسم عاشقی این بود؟! ****** هیچ از آه من نترسیدی؟!
.
بی تو اما چقدر دیر گذشت ******* روزهایی که رفت و نشمردم
مرگم امروز نیست گریه نکن! ***** از همان روز رفتنت مُردَم
.
غصه ام را نخور عزیز دلم ******* اینچنینم مبین که بی هوشم
تو در آنجا اسیر خاکی و من، ***** خاک معشوقه ای در آغوشم!
.
دیگر اکنون چه سود آمدنت؟ ****** آمدی مرگ دیگرم باشی؟!
سنگدل از مزار من برخیز! ****** آمدی سنگ بسترم باشی؟!
.
برو! بخشیدمت جوانی من! ****** مُردَم از اشک های خونبارت
بیش از این داغ بر دلم نگذار ******* برو دیگر! خدا نگهدارت!
.
در غروبی غریب و حزن انگیز ***** پیش چشمان چرخ شعبده باز
زیر تابوت عاشقی ناکام ****** شاعر عاشقانه ها « الناز »
شاعر : خودم
روی کامنت خودتون گذاشتم که ببینیدش و برام نقدش کنید
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۱:۳۷
سلام و احترام الناز عزیز و گرامی
از خواندن این سروده بسیار زیبا و دلنشین فوق العا ده لذت بردم
چقدر این سروده سرشار از احساس بود
احسنت
افرین بر این رقص قلمتان
فردا راهی اصفهان هستم به امید خدا پس از بازگشت حتما وقت خواهم گذاشت و این سروده بسیار زیبا را موشکافانه بازتر خواهم نمود و زیبایی های نهفته درون ان را به نقد خواهم کشید
سپاسگزارم از شما بزرگوار
ممنونم بانو
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۳۴
سلام مرسی. نظر لطف شماست. سپاسگزارم. منتظر نقد شما هستم
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۰۶
آفرین الناز خانم خیلی قشنگ بود،
فضا سازی فوق العاده ای داشتی و بی نظیر این حالت را وصف کردی واقعا لذت بردم
ای کاش میشد که یه کلیپ با این شعر و مفهوم با هم درست کنیم
بازم مرسی*موفق باشید
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۳۰
خواهش میکنم خواهرزاده ی گلم! قابل شما رو نداشت! کلیپ چی؟؟!!!
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۹:۰۵
عزیزی
کلیپی با شعر و محتوای تصویری این عاشقانه ت گلم، خیلی هوس کردم
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۰:۲۴
بساز آقا! منم پایه ام! نصف نصف!
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۴۶
باشه عزیز
ولی چه جوری پایه ای و نصف نصف؟؟!!!!
کمکم کن
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۴۲
به! دمت گرم بابا! شعرش رو که من گفتم! کلیپشم من بسازم! پس تو چکاره ای این وسط؟ بینم، نکنه قصد داری عمت رو کلیپ کنی! آره؟ بابا غیرتت رو شکر!
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۷:۳۲
نه بابا فقط میخوام دکلمه ی شعرت با صدای خودت باشه، همین.
باشه؟؟
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۰:۲۵
خوب حالا خودت یه ذره صدات رو نازک کن دکلمش کن دیگه! بالاخره برادرزادمی صدامون شبیه همه
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۲۴
عمه الناز خیلی خوکشل بود افرییین کاش منم بلد بودم شعر بگم ;;)
موفق باشی عمه جون
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۴۰
مرسی عزیزم و خوشحالم که خوشت اومده. نظر لطف شماست
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۹:۰۶
سلام الناز جونم
شعریو که خودت گفتی خیلی دوست دارم خیلی قشنگه .
دیگر اکنون چه سود آمدنت؟ آمدی مرگ دیگرم باشی؟!
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۰:۲۳
سلام عزیزم مرسی. نظر لطف شماست
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۲۷
عمهجون با این شعرت واقعا داشت اشکم در میومد خیلی معرکه بود به جان خودم اشعار حافظ هم تا حالا اینجوری منو خراب نکرده بود. کاش منم بتونم یه کوچولو به عمه ی هنرمندم برم.
دمت گرم عمه!!
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۳۸
ای وای من! خودت رو خراب کردی؟!!! حالا چیکار کنیم؟
مرسی عزیزم نظر لطف شماست حافظ؟؟؟؟ :-o :-o :-o
نه بابا ! دیگه تا این حد هم نترکوندم!
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۱۸
شما اگه میخوای منو درست کنی از این شعرهای قشنگ بیشتر بگو تا عادت کنم واینجوری مچاله نشم. بدون تعارف میگم شعرت واقعا دلمو برد.اگه ایمیلمو برات بذارم از این شعر قشنگ هات برام میفرستی عمه ی گلم؟
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۰:۲۴
به قول کژال، قشنگی از نگاهته! والا من زیاد شعر نمیگم! توی ۱۰سال اخیر فقط دوتا شعر گفتم که هردوتاشم گذاشتم تو عاشقانه ها ! عمه ی تنبلی داری
راستی اگه آدرس ایمیلت رو بذاری اسپمت میکنن! جز قوانین سایته!
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۹:۳۴
این ایمیل منه عمه جونم. اگه افتخار بدی و برام شعرهاتو بفرستی خیلی ممنون میشم.
*****************
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۰۶
دوست عزیز لطفاً قوانین را مطالعه کنید، در صورت تکرار اکانت شما بسته خواهد شد.
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۶:۵۴
سلام عمه شعرت خیلی دلنشینه مرسی
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۳۹
مرسی عزیزم
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۴۷
گندم کجایییی؟تو نمیگی دله دوقلوت برات یه ذره شده؟
جدیدا هرجا میرم وقتی اسم گندم و بارون و شاهین و…. همش شماها تو ذهنم میاید.
عزیزم وقت کردی یه سری هم به اون قلت بزن
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۱:۰۵
سلام عزیزم تو یک پست دیگه واست کامنت گذاشتم دلم واست تنگ شده از سک طرف حالم خوب نیست از طرفی بخاطر امتحانات وقت ندارم زیاد بیام تو هم درستو بخون تا کتابو نزنی تو سرت خوبی؟؟
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۰:۰۹
در عین سادگی زیبایی خاصی داشت
الناز خانم ممنون به خاطر شعر زیبایی که گذاشتید
شاهین جان ممنون
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۰:۳۷
خواهش مرتضی جان، ایشالا مطالب شما..
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۱:۰۷
خواهش میکنم! خوشحالم که پسندیدید
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۳:۱۷
سلام
عالی بود الناز خانم . اما داغ دلم تازه شد
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۰۱:۰۶
شرمنده! اگه میدونستم یه لیوان آب یخ هم باهاش میذاشتم امیدوارم همیشه شاد باشی
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۳:۰۶
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟
این شعر رو یه خواننده ای خیلی قشنگ خوندتش…
واقعا زیباست….
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۴۹
الناز جونم عالیییی بو
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۵۷
مرسی عزیزم
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۳۳
بـه سـاز عشـق مـی چـرخـم بـه بـاغ سبـز چشمـانـت
بسـاط گـــل بـه لـب دا…رم بیفشـــــانـم بـه دامـــــــانـت؟
تمــــام شهــر خـوابیــده ، مـن بــه یــاد تــــــــو بیــــدارم
سـراپــا چشــم دیــــــدارم کــه شــب تــابــد ز مـژگـانـت
خیــال عــاصیـــم امشــب ، امیــد دسـت گـرم تـــوسـت
چـه خـوش بخشیـده رویــایــی بـه مـن لبخنـد پنهــانـت
بـه هــــــم زد یـک نـگــاه تـــــو شـکــوه شهـــــرک دل را
چــه کــاری کـرده ای بـا دل بـگــو جــانــم بــه قــربـانـت؟
چـه بـنــوازی چـه نـنــوازی غــرورم سهــم قـلـــــب تـــــو
تــن و دل را بـپـیـچــم در حـــریــر عشـــــــق ســـــوزانـت
نویسنده:……….
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۷:۲۸
خیلی قشنگ بود مرسی الناز جان از انتخاب زیبات
اقا شاهین دست شما هم درد نکنه
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۱:۵۲
خواهش گندم جان.. ایشالا مطالب شما عزیزم.
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۲۶
مرسی گندم جان . خوشحالم که خوشتون اومد. از آقا شاهین هم ممنونم که منتشرش کردن و متشکرم به خاطر تصویر قشنگی که روش گذاشتن.
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۴:۵۷
سلام — زیبا بود خواهر بزرگوار من از این بیت بیشتر خوشم اومد
یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۲۳
سلام . مرسی هادی جان . خوشحالم که خوشتون اومد
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۲:۳۴
تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم
تا چشمای تو راهی نیست دارم از کینه کم میشم
فرق بین عشق و دوست داشتن، دارم با تو بلد میشم
ممنون الناز جون ازانتخاب زیبایت
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۲۲
خواهش می کنم باران جان. خوشحالم که خوشت اومد و ممنونم به خاطر بیت قشنگت . ولی منظورت رو از این بیت نفهمیدم : فرق بین عشق و دوست داشتن، دارم با تو بلد میشم! با اجازه از محضر دکتر شریعتی یه توضیحی برام بده!
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۴۷
اینکه واضحه عزیزم!
در رابطه ام با دیگران می تونم احساساتم رو کنترل کنم و همیشه بین عشق و دوست داشتن مرزی رو قائل بشم
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۵۶
اوکی! البته واضح نبود هاااااا ! الان واضح شد
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۲:۱۹
خیلی قشنگه الناز جونم
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۲۰
قابل شما رو نداشت! خوشحالم که خوشت اومد
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۴۷
مامان نازنین چرا جوابمو نمیدی پس
دیگه پسرتو دوست نداری!؟ #:-s
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۲۲:۴۹
سلام من خوبم تو خوبی؟