روزهای کودکی
میخواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند
تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
۱۱ تیر ۱۳۹۳در ۱۶:۲۳
من هم دلم میخواد…
۸ تیر ۱۳۹۳در ۰۴:۱۳
۲۸ خرداد ۱۳۹۳در ۲۳:۰۹
عااااالی…بسیاار زیبااا…
۱۹ خرداد ۱۳۹۳در ۱۷:۰۰
نغمه جان خیلی قشنگ بود
۱۷ خرداد ۱۳۹۳در ۱۱:۵۰
زیبا بود…..
۱۸ فروردین ۱۳۹۳در ۱۰:۲۳
بعضی موقع ها فکر میکنم آدمای دیگه ای از تو مغزم خبر دارن…. :-?
بعد از خوندن این شعر این حس بهم دست داد….
خیلی زیبا بود….
۱۱ فروردین ۱۳۹۳در ۲۳:۱۳
عشقم پناهی
۳ بهمن ۱۳۹۲در ۱۰:۲۷
خیلی قشنگ بود عین واقعیته دوران کودکی قشنگ ترین و خالص ترین دوران زندگیه…..
۲۵ دی ۱۳۹۲در ۱۵:۳۵
وای ادم رو بعضی نوشته ها انگار جادو میکنه
روحشون شاد
و معنی خداحافظ تا فردا بود……
۲۱ دی ۱۳۹۲در ۰۸:۰۹
روحشون شاد و یادشون گرامی