پیش از آنی که با غزل آیی
پیش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود
ماه برکوی دل نمیتابید، خانه ام انتهای عالم بود
کنج آیینهام نمی خندید برق سوسوی کوکب بختم
بیسحرگاه خنده خیست، باغ بیباغ، قحط شبنم بود
تا رسیدی خدا تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد
قبل از آنی که بگذری از دل، عطر در انحصار مریم بود
محو شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد
قد کشیدی از عمق احساسم، لرز قلبم چو شانه بم بود
بین عقل و جنون غزل رویید، شانه در شانه، خستگی خوابید
دست عشقت چه قدرتی دارد، کارد آن سوی استخوانم بود
چشمهایت مرا صدا میکرد، روح من سر به زیر میانداخت
رد شدم آزمون جرات را، درصد عشقبازیام کم بود
ماه؛ بین من و تو قسمت شد، عشق از روی سادگی خندید
جای انگشتهای حوا ماند روی سیبی که دست آدم بود
عباس کریمی
۳ خرداد ۱۳۹۱در ۱۸:۰۰
زیبا بود…
ان شاا… که همیشه عاشق باشی..
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۹:۱۷
مرسی خیلی لذت بردم
۵ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۵۹
وقتی که تو نیستی
دنیا چیزی کم دارد،
مثل کم داشتنِ یک وزیدن،
یک واژه،
یک ماه.
من فکر میکنم در غیابِ تو…
همۀ خانههای جهان خالی ست،
همۀ پنجرهها بسته است،
اصلاً کسی حوصلۀ آمدن به ایوانِ عصرِ جمعه را ندارد.
پردههایی که پیدایند
یک جوری شبیه دیوار دیده میشوند
.
سید علی صالحی
۲۱ فروردین ۱۳۹۱در ۲۱:۴۴
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
نجمه زارع
۲۰ فروردین ۱۳۹۱در ۱۸:۱۳
تا اسم تو می آید
اخمو ترین واژه ها هم
لبخند می زنند
و خیالم
دسته گل به آب می دهد
۲۰ فروردین ۱۳۹۱در ۱۷:۵۶
سلام ممنون . خیلی زیبا ست .
۲۰ فروردین ۱۳۹۱در ۱۶:۱۹
سلام بچه ها امروز با دوستم داشتم میرفتم یه دوری بزنم با ماشین که یهو حواسم پرت شد زدم به ماشین جلویی که داخلش دوتا اقا دوتا هم خانوم بودن ماشین من اسیب جدی ندید اما ماشین اون خیلی خصارت دید وقتی اومد بیرون از ماشین من منتظر واکنش شدید و حتی فحواشی بودم فقط با لبخند گفت حواست کجاست جا خوردم گفتم که معذرت میخوام اشتباه از من بود گفتم که هر چقدر خسارتش باشه رو چشم با لبخند گفت فدای سرت دستشو دراز کرد دست داد رفت واقعا همینطور ماتم برده بود که هنوزم این جور ادما وجود دارن لذت بردم از گذشتی که تو وجودش بود تقدیم به همه ایرانیهای با فرهنگ
۲۰ فروردین ۱۳۹۱در ۱۸:۱۵
ره واقعا خوش به حالت ادم خوب بهت خورد من که تصادف کردم با اینکه اون مقصر بد زنه اقایه نزدیک بود منو بزنه که پلیس حالشو گرفت گفت خانوم شما مقصرید
۲۰ فروردین ۱۳۹۱در ۰۰:۴۹
سلام. واسه هدیه دادن به یه دختر چه چیزایی بهتره؟
۲۰ فروردین ۱۳۹۱در ۰۹:۴۵
سلام بستگی داره اون دختر چه چیزی بیشتر دوست داشته باشه همه چی میتونه باشه باید بین حرفاش بفهمی یا مثلا مری باهاش بیرون یک چی چشمشو بگیره بگه وای من اینو دوست دارم.دارم گیج میشم
۱۹ فروردین ۱۳۹۱در ۲۳:۰۰
سلاممن neda1377 هستم این یه وب سایت عاشقانه عالیه ممنون از اینکه تو وبلاگم نظر گذاشتین حالا هم که من عضو ویژه شدم
۲۰ فروردین ۱۳۹۱در ۱۰:۱۳
سلام دوست عزیز، ممنون از دیدگاهت.
برای عضویت ویژه از طریق این صفحه می توانید اقدام کنید.
۱۹ فروردین ۱۳۹۱در ۲۱:۳۸
تلفیق شراب و شب و سیب است نگاهت
لبریـــــــز غـــــزلهـای عجیب است نگاهت
مــــوهای سیاه تــــــو شبیه شب یلداست
باجلوه ی مهتــــــــــاب رقیب است نگاهت
ای صاحب حــور و پـری و کژدم و ماهی
آمیزه ای از سحر و فریب است نگاهت
دشتی ست پر از شعر و غزل،برکه و باران
ماوای غـــــزالان غـــــریب است نگــــاهت
امشب عـرق شـرم بــــه آیینه نشسته ست
ازبس که نجیب است و نجیب است نگاهت
تو وسوسه انگــــــــــــــیزترین شعر خدایی
چون آیه ی آییــــــنه و سیب است نگاهت
سوفی صابری