پارهای از هستی
لاک پشت پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی. میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته میخزید، دشوار و کُند و دورها همیشه دور بود. سنگپشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید.
پرندهای در آسمان پر زد، سبک و سنگپشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عادلانه نیست. کاش پشتم را این همه سنگین نمیکردی. من هیچگاه نمیرسم. هیچگاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی.
خدا سنگپشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کُرهای کوچک بود و گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمیرسد؛ چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی.. و هر بار که میروی، رسیدهای.. و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پارهای از هستی را بر دوش میکشی پارهای از مرا.
خدا سنگپشت را بر زمین گذاشت.. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور. سنگپشت به راه افتاد و گفت: “رفتن”، حتی اگر اندکی.. و پارهای از خدا را با عشق بر دوش کشید.
۴ آذر ۱۳۹۲در ۱۶:۴۴
سلام خاطره جونم خیلی داستان زیبایی بود لذت بردم با سپاس فراوان
۴ آذر ۱۳۹۲در ۱۶:۳۱
سلام خاطره جون خیلی زیبا بود هیچ وقت درد دل هایت را به کسی نگو،یاد میگیرند چگونه دلت را به درد آورند..
۴ آذر ۱۳۹۲در ۱۵:۳۸
یه موقع هایی به خدا گله میکنم، میگم: “خدایا، آخه این عادلانه س؟ چرا زندگی بعضیها اینقدر راحته و بعضیهای دیگه به سختی روزاشونو شب می کنند؟”
و ناامیدتر از قبل تو خودم فرو میرفتم درست مثل این لاک پشته..
اما وقتی با دید گسترده تری به اطرافم نگاه کردم، به حرفای خدا رسیدم..
رسیدن مهم نیس، مهم رفتنه!
ممنونم خاطره جان، تلنگر خوبی بود
تشکر آقاشاهین، پاینده باشین
۳ آذر ۱۳۹۲در ۲۱:۰۴
عالی و تاثیرگذار …
۳ آذر ۱۳۹۲در ۲۳:۲۵
ممنون دوست عزیز
۳ آذر ۱۳۹۲در ۱۵:۲۴
حرف نداشت خاطره جونی
پر از مفهوم پر از درس…
۳ آذر ۱۳۹۲در ۲۳:۲۴
خواهش عزیزم
۳ آذر ۱۳۹۲در ۱۳:۱۴
فوق العاده زیبا بود
انتخابات حرف نداره خاطره جون ممنونم
آقا شاهین خسته نباشید و ممنون
۳ آذر ۱۳۹۲در ۲۳:۲۵
ممنون مریم جان ، لطف داری عزیزم
۳ آذر ۱۳۹۲در ۱۱:۰۷
دستت درد نکنه خاطره جون…..قشنگ بود
۳ آذر ۱۳۹۲در ۱۱:۲۳
ممنون دوست عزیز
۳ آذر ۱۳۹۲در ۱۰:۳۴
خیلی قشنگ بود
ممنونم خاطره جان
۳ آذر ۱۳۹۲در ۱۱:۲۲
منم ممنون از توجهت نازنینم
۳ آذر ۱۳۹۲در ۰۹:۵۶
چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی.. و هر بار که میروی، رسیدهای….
بی نظیر بود آجی خاطره ممنونم ازت واقعا انتخابات زیبان
چه حس خوبی داشت خوندنش برام صبحی
چه عکس جالبی!!!مثله اینکه برگ پاییزی دوست نداره به دست باد سپرده بشه و از درختش جدا بشه! ممنونتونم آقا شاهین
۳ آذر ۱۳۹۲در ۱۱:۲۲
گلسار نازنینم منم ممنون از این همه انرژی مثبتی که همیشه تو کامنتات هست
موفق باشی عزیزم
۳ آذر ۱۳۹۲در ۱۳:۵۴
فدات بشم اجی خاطره من انرژی از وجود همتون میگیرم
ممنونم شما هم موفق باشی در تمام مراحل زندگی [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن]
۱۲ آذر ۱۳۹۲در ۱۲:۵۲
خواهش گلسار جان
۳ آذر ۱۳۹۲در ۰۱:۳۶
ممنون خاطره جان زیبا بود
۳ آذر ۱۳۹۲در ۱۱:۲۰
خواهش عزیزم