هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق

قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق

شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق

فاضل نظری

انتشار یافته توسط هادی در پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 با موضوع شعرهای عاشقانه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۳۰۶ دیدگاه

  1. شعر فوق العاده و با معنی بود @};- [دست زدن]

  2. سلام …هم حتما ، @};- دعا کن گره تازه نیفزاید عشق!!!!!

  3. عاقبت یکروز ما هم زین جهان پرمیکشیم

    باده رفتن ز دنیا را همه سر میکشیم

    بر کن و صد پاره کن این جامه کبر وریا

    وقت رفتن ما همه یک جامه در بر میکشیم

  4. میان ابرها سیر می‌کنم

    هر کدام را به شکلی می‌بینم

    که دوست دارم

    می‌گردم و دلخواهم را پیدا می‌کنم

    میان آدم‌ها اما

    کاری از دست من ساخته نیست

    خودشان شکل عوض می‌کنند

    بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد …

    بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم

    بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم

    بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود

    بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد

    بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت

    مــرا بـبـخـش …

  5. حرف کمی نبود قرار ومدار عشق

    اما چه فایده –

    که نفهمیم یار را!

    ای روح های ناب !

    دوباره به پا کنید

    قدری برای اهل زمستان

    بهار را !

  6. بارانی از بنفشه گرفت آه … پشت بنفشه ها تو نبودی
    یا بودی و صدام نکردی، یا گریه ی مرا نشنودی
    پشت بنفشه کلبه و مه بود، من خسته سمت کلبه دویدم
    یا کلبه ی تو خواب مرا دید، یا در زدم، تو در نگشودی
    پشت بنفشه دختری آمد، در دامنش هزار گل سرخ
    یک یک به نام کوچک گل ها، پرسیدمش، ولی تو نبودی
    من شاعرم، و جرم من این است، گل را به نام کوچک خواندم
    گفتم چقدر اسم تو زیباست، گل گفت: هی! چقدر حسودی!
    بعدا که دوست تر شدم اش، گفت: با من هزار اسم دگر هست
    اصلا عجیب نیست که هرگز زیبایی مرا نسرودی
    آن وقت از مکالمه ی ما یک شاخه گل در آن سوی مه ماند
    دختر نبود و برف و بنفشه، آوار شد – چه خواب کبودی!
    یک چشمه و هزار بنفشه؟! یک دختر و هزار گل سرخ؟!
    باور نمی کنم تو نباشی، باور نمی کنم تو نبودی
    محمد سعید میرزایی

    • سلام داداش هادی . آواتارت مبارک. کلی معنوی شدی ;) شعرتون هم خیلی قشنگ بود :) آقا هادی دیگه اینجور شعرها رو باید توی بخش آثار ادبی بنویسید (اون بالا توی گفتگو کنید)

    • قشنگ بود مر۳۰ [دست زدن]
      همه برایم دست تکان دادند اما کم بودند دستانی که تکانم دادند…
      دوست و دست بسیار است اما دست دوست اندک..!!!

  7. بسیار زیبا :x @};-