هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق

قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق

شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

پیله رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق

فاضل نظری

لینک کوتاه برای اشتراک‌گذاری:
انتشار یافته توسط هادی در پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 با موضوع شعرهای عاشقانه
کلیدواژه‌ها:
همچنین بخوانید: به من فکر کن سایه‌اش بودم ولی قلب زیبا سپندارمذگان، روز عشق ایرانیان من از عهد آدم تو را دوست دارم

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۳۰۶ دیدگاه

  1. فاطمه .ر گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۶:۱۱

    سلام بازم فصل امتحانا شدو ما باید بریم به درس و زندگی برسیم لطفا واسم خیلی دعا کنید فعلا تا یه ماهی خدافظ تو این یه ماه که نیستم فراموشم نکنیدا دعا هم فراموش نشه [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [خجالت] [خجالت] (*) (*) o:-)

  2. نازنین بانو گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۶:۰۹

    یک آسمان زبانه ی آتش نگاه تو
    جان می دهم نفس بکشم در پناه تو

    دل را وبال گردن جسمم نموده ام
    آنقدر عاشقم که شدم زا به راه تو

    چشمم اسیر دوزخ لبهای آتشین
    آتش گرفته است دلم از نگاه تو

    دل مبتلاشده است تو اینگونه تا نکن
    از خود نران نمی روم از بارگاه تو

    خود را اسیر پیچ و خمت کرده ام ولی
    دل می دهم که هی بشود دل تباه تو

    با التماس آمده ام وا شود یخم
    امشب چنین منم پرم از اشک و آه تو

    قربان رد پای تو چشمان خاکیم
    جانم فدای صورت چون قرص ماه تو

    ای شاه بیت هر غزلم پیش روی من
    بنشین که یک غزل بنویسم گواه تو

    سید مهدی نژاد هاشمی

  3. الناز گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۵:۱۴

    من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
    پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

    سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
    ور از این بی​خبری رنج مبر هیچ مگو

    دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
    آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

    گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
    گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

    من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
    سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

    گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است
    گفت این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگو

    گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
    گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو

    ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
    خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
    مولانا

    قشنگ بود داداش هادی @};- باز منو بردی تو فاز شعرای آقای نظری ها! :-p

    • هادی گفته:

      ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۵:۵۰

      سلام — ممنون خواهر بزرگوار
      من همیشه از شعر های زیبا استقبال می کنم

    • سایه.ت گفته:

      ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۷:۵۷

      واااای دستت درد نکنه عمه جون الناز :x :-* :x :-* :x :-* من این شعرو خیلییییییییی دوست دارم @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
      دست مولانا هم درد نکنه با این شعر قشنگش :d

      • الناز گفته:

        ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۰:۳۰

        من از طرف خودم میگم: خواهش میکنم عزیزم @};- قابل شما رو نداشت! ;)
        ولی مولانا خودش باید بیاد واسه عرض ادب! من به جای اون نمیتونم تشکر کنم :-p

    • ناهید گفته:

      ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۸:۵۲

      [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن]

    • هادی گفته:

      ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۸:۵۴

      از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست
      آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست
      آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید
      چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست
      آری قمر آن قمری خوشخوان طبیعت
      آن نغمه‌سرا بلبل باغ هنر اینجاست
      شمعی که به سویش من جانسوخته از شوق
      پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
      تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
      یک دسته چو من عاشق بی‌پا و سر اینجاست
      هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
      جائی که کند ناله‌ی عاشق اثر اینجاست
      مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
      همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
      ساز خوش و آواز خوش و باده‌ی دلکش
      آی بیخبر آخر چه نشستی، خبر اینجاست
      ای عاشق روی قمر ای ایرج ناکام
      برخیز که باز آن بت بیداد گر اینجاست
      آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
      بازآمده چون فتنه‌ی دور قمر اینجاست
      ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید
      کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست
      شهریار

  4. ناهید گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۵:۱۰

    سلام
    انتخاب قشنگی کردی آقا هادی.

  5. عاشق خدا گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۴:۵۸

    عشق یعنی سالهای عمر سخت/ عشق یعنی زهر شیرین بخت تلخ/ عشق یعنی خواستن له له زدن/ عشق یعنی سوختن پر پر زدن/ –
    عشق یعنی جام لبریز از شراب/ عشق یعنی تشنگی یعنی سراب/ عشق یعنی لایق مریم شدن/ عشق یعنی با خدا همدم شدن/ عشق
    یعنی لحظه های بی قرار/ عشق یعنی صبر یعنی انتظار/ عشق یعنی از سپیده تا سحر/ عشق یعنی پا نهادن در خطر/ عشق یعنی
    لحظه ی دیدار یار/ عشق یعنی دست در دست نگار/ عشق یعنی آرزو یعنی امید/ عشق یعنی روشنی یعنی سپید/ عشق یعنی غوطه
    خوردن بین موج/ عشق یعنی رد شدن از مرز اوج/ – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – زندگیتون —————————————————————-
    عاشقانه –

  6. نازنین بانو گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۴:۳۹

    به به داداش های بازم که گل کشتی خیلی خوشگله @};-
    و مرسی از آقا شاهین برا تاید این اثر %%-
    کلی خوشم اومد @};- %%-

  7. گندم گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۵۹

    شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
    می‌توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
    شعر خیلی قشنگی مخصوصا این بیتش ممنون از اقا هادی و اقا شاهین @};- @};-

  8. باران گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۵۲

    خیلی زیبا بود.
    ممنون از آقا هادی و آقا شاهین @};- @};-

  9. رضا وارث گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۳:۴۳

    عقل می گفت: که دل منزل و ماوای من است
    عشق خندید: که یا جای تو یا جای من است
    عقل پرسید؟ که دشوار تر از مردن چیست؟
    عشق فرمود: فراق از همه دشوار تراست است

    هدی جان تبریک
    انتخاب شایسته ای کردی دوست من @};- @};-

  10. مرتضی عاشقانه ها گفته:

    ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۲:۴۴

    سلام
    هادی عزیز ممنون به خاطر شعر زیباتون @};-
    این هم تقدیم به شاهین عزیز %%-