نفس
یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
با یه عکس و چند تا نامه پر نمیشه جای خالی
میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
وقت اومدن تموم ثانیهها رو جواب کن
یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن
تا با دستای قشنگت تو خود عاشقی مردن
چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم
ضرب تو ضربهی ساعت زنده میشم و میمیرم
قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم
من به غیر از خواستن تو، رو لبم حرفی ندارم
ترانهسرا: افشین مقدم
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۰۰:۰۹
خیلی خیلی قشنگ بود
دوستش داشتم زیاد.
مرسی
۶ بهمن ۱۳۹۰در ۱۱:۵۳
سلام
لطفابنده رو بااین حرف نتوپید!!!
احساس میکنم والبته این یه نظرشخصیه که یه کوچولو برنامه هاتون از روال عادی خارج شده!
یعنی مثل قبل نیست.
به سلامتی خودش
۴ بهمن ۱۳۹۰در ۲۱:۳۳
بی ناظر بودد متنتم خیلی قشنگه بودد پیروز bashiii
۲ بهمن ۱۳۹۰در ۱۵:۴۰
سلیقتون تحسینیه .وب خوبی دارید جالب و غمانگیز :-s ومناسب
۱ بهمن ۱۳۹۰در ۲۳:۱۱
خیلی قشنگ بود
یاد عشقم افتادم که حتی برای خداحافظی نیومد؟
نسبت به همه مردا دل چرکین شدم…………
حالا که یکی پیدا شده واقعا دوسم داره باورم نمیشه…………چون بدجور ضربه خوردم…….
نمیتونم تحمل کنم یکی دیگه جاش قراره دستامو بگیره………….
کمکم کنین؟
۴ بهمن ۱۳۹۰در ۱۷:۲۴
عزیزم کسیکه میره بدون ماله تو نبودکه رفته اما کسیکه میادو میخاد بمونه باید اول نسبت به عشقش مطمئن شی بعد عاشقش شی
حالاکه رفته باید فراموشش کنی میدونم سخته خودمم هنوز تو همین مرحلم اما باید به خودت بفهمونی دیگه نیست نمیاد باید گرمای دستاشو از یاده دستات ببری باید قلبتو خالی از عشقش کنی اینجوری فقط میتونی کمک کنی به خودت میدونم نمیتونی از خاطرهات پاکش کنی اما میتونی اون خاطرهارو کم رنگ کنی جوریکه از بین بره هر روز به یادت بیار که رفته که نمیاد اونجوری به نبودن و نداشتنش عادت میکنی عزیزم
۴ بهمن ۱۳۹۰در ۲۱:۰۰
سلام ممنون؟
شاید باورتون نشه که من اصلا حتی گرمی دستاشم حس نکردم؟حتی اصلا ندیدمش؟نمیدونم چی شد دل باختم بهش؟ بخاطر مشکلاتی که داشت میخوستم کمکش کنم ولی تا بخودم اومدم دیدم ای دل غافل؟قرار بود بعد عمل نخاع کمرش همو ببینیم که دیگه رفت که رفت………….
بعد چندماه اومد گفت میخواد دوباره باهام باشه؟ ولی دیر شده بود؟چون خیلی چیزا که بهم گفته بود دروغ بود؟حتی عمل کردنش؟آدرس خونه ش؟ همه حرفاش دروغ بود………….
فقط به سادگیم میخندم…………….که خامش شدم…………تا بازیم بده؟
۴ بهمن ۱۳۹۰در ۲۳:۴۷
اخی عزیزم ناراحت نباش خوبه که نرو حس نکردی وگرنه جدا شدن ازش برات سخت بود
حالا که میدونی دروغ گفته و بارش مهه نابودی فراموشش کن و اما اونیکه گفته دوست داره همرو با ی چوب نزن اول بشناسش بعد دل ببند
۲۸ دی ۱۳۹۰در ۰۹:۰۶
شاهین جان این دوستانی که باهاشون کار مکنی شعرهاشون واقعاً قشنگن دست خودت و اونا با هم درد نکنه
۲۵ دی ۱۳۹۰در ۱۵:۱۰
من برای بار اول وارد شدم جانم
۲۵ دی ۱۳۹۰در ۱۵:۰۸
سر سفره شب عشق ومحبت که غذا نمیشه ام ادمی زاینده است و عشق اینده
۲۵ دی ۱۳۹۰در ۱۱:۵۶
بهت نمیگم دلمی!چون پراز غمه!نمیگم گلمی!چون عمرش کمه!نمیگم چشممی!چون برات کمه!میگم خودتی!چون بهترینی!
۲۵ دی ۱۳۹۰در ۰۱:۴۱
روزی مجنون از میان سجاده مرد نماز گذاری عبور کرد …. مرد گفت هی ! مگر نمیبینی که با معشوق خود راز و نیاز میکنم ؟ مجنون گفت : من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی ؟؟