معنای دوم عشق
روزی یکی از خانه های دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به سوی خانه شتافتند. وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش کردن آتش به جستجوی آب و خاک برخاستند شیوانا متوجه جوانی شد که بی تفاوت مقابل کلبه نشسته است و با لبخند به شعلههای آتش نگاه میکند.
شیوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید: ”چرا بیکار نشستهای و به کمک ساکنین کلبه نرفتهای!؟”
جوان لبخندی زد و گفت: “من اولین خواستگار این زنی هستم که در آتش گیر افتاده است. او و خانواده اش مرا به خاطر اینکه فقیر بودم نپذیرفتند و عشق پاک و صادقم را قبول نکردند. در تمام این سالها آرزو میکردم که کائنات تقاص آتش دلم را از این خانواده و از این زن بگیرد. و اکنون آن زمان فرا رسیده است.”
شیوانا پوزخندی زد و گفت: ”عشق تو عشق پاک و صادق نبوده است. عشق پاک همیشه پاک میماند! حتی اگر معشوق چهره عاشق را به لجن بمالد و هزاران بی مهری در حق او روا سازد.”
عشق واقعی یعنی همین تلاشی که شاگردان مدرسه من برای خاموش کردن آتش منزل یک غریبه به خرج میدهند. آنها ساکنین منزل را نمیشناسند اما با وجود این در اثبات و پایمردی عشق نسبت به تو فرسنگها جلوترند. برخیز و یا به آنها کمک کن و یا دست از این ادعای عشق دروغین ات بردار و از این منطقه دور شو!”
اشک بر چشمان جوان سرازیر شد. از جا برخاست. لباس های خود را خیس کرد و شجاعانه خود را به داخل کلبه سوزان انداخت. بدنبال او بقیه شاگردان شیوانا نیز جرات یافتند و خود را خیس کردند و به داخل آتش پریدند و ساکنین کلبه را نجات دادند. در جریان نجات بخشی از بازوی دست راست جوان سوخت و آسیب دید. اما هیچکس از بین نرفت.
روز بعد جوان به درب مدرسه شیوانا آمد و از شیوانا خواست تا او را به شاگردی بپذیرد و به او بصیرت و معرفت درس دهد. شیوانا نگاهی به دست آسیب دیده جوان انداخت و تبسمی کرد و خطاب به بقیه شاگردان گفت: “نام این شاگرد جدید “معنای دوم عشق” است. حرمت او را حفظ کنید که از این به بعد برکت این مدرسه اوست.”
نویسنده: فرامرز کوثری
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۲۳:۰۲
عاالی بود
کاش هممون عاشق واقعی باشیم
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۲۰:۳۳
خیلی قشنگ بود مامانی
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۸:۰۱
کاش همه یه فرصت داشته باشن تا عشقشون و ثابت کنن..
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۹:۴۵
اینو بدون که همیشه یه فرصت هست برای اونی که میخواد عشقشو ثابت کنه!
همیشه یه فرصت هست، مطمئن باش، اگه نباشه یعنی عشقی نبوده!
آسمونی باشیم و بیکران
آبی باشیم و مهربان
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۲۳:۰۷
حرفت حدودا درسته ولی اگه یه طرفه باشه چی؟
عشق هست اما دوطرفه نیست!!!
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۲۳:۱۵
عزیزم اگه درباره این داستان میخوای برات بگم که، این پسر اولش گیج و گنگ بوده و خودشو عشقشو باور نمیکرده و عشقو فقط تو وصال میدیده، اما بعد از اینکه آگاه میشه تصمیم میگیره بره و به معشوقش کمک کنه. شاید اون دختر بنابه دلایلی نتونسته با اون پسر ازدواج کنه، اما یه مدتی عاشقانه همو دوس داشتن و حسشون دو نفره بوده. چون به نظر من عشق یه احساس دو طرفه هس، و اگه این حس یه طرفه باشه، نمیشه اسمشو گذاشت عشق!
این نظر منه! اگه دوس داشتی بیا حرف دل و روی یکی از کامنت هام کامنت بذار تا بیشتر باهم حرف بزنیم.
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۷:۴۰
خیلی زیبا بود ممنون باران جان
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۹:۴۳
ممنون نازنین بانو جان
۳۱ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۳۸
سلام نازنین جون خوبی؟چه خبرا؟دلم برات تنگ شده
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۱۰
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۹:۴۲
واسه آسمون آسمونیم
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۰۶
زیبا بود مامان جون من همیشه با تو تو عشق هم نظرم مرسی از حسن سلیقت
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۹:۴۱
مرسی گل گندمم همیشه عاشق باش عزیزم
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۴:۵۷
ممنون مامانی جونم خیلی قشنگ و پر معنا بود
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۹:۴۰
مرسی دختر نازم
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۴:۳۶
سلام — باران خانوم داستان زیبایی بود.
اما فکر کنم این نوع عشق فقط مخصوص کسی باید باشه که لیاقت این عشق را داشته باشند.مثل زلیخا و حضرت یوسف.اما از نظر حس انسان دوستی درست گفته باید کمک می کرد.
باز هم تشکر از انتخاب این داستان
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۹:۳۹
سلام، ممنون از نظر شما
باهاتون موافقم.
به نظر من هرکسی دلش با عشق لرزیده باشه، میفهمه که باید در اون موقع چکار کنه؟ ندای قلبش بهش راه رو نشون میده، حتی اگه معشوقش بهش بی وفایی کرده باشه، اون که عاشقه وبه قول شما لیاقت عشق رو داره میفهمه راه درست چیه؟!
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۴:۰۰
خیلی قشنگ بود مامان جونم
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۹:۳۵
مرسی دخترکم
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۳:۵۹
خیلی قشنگ بود باران جونم عشق معنای دوم عشق؟
بیاموزم از شما عشق را مگر
۲۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۹:۳۳
مرسی از نظرت ستاره جونم، عشق گاهی بهم رسیدن نیس، گاهی باید برای عشقت ازش بگذری و جز خوشبختی و سلامتی اون چیز دیگه ای برات مهم نباشه!