مرا به خانه ام ببر
شب آشیان شبزده، چکاوک شکستهپر
رسیدهام به ناکجا، مرا به خانهام ببر
کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خودشکن تو ماندهای و بغض من
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانهام ببر که شهر، شهر یار نیست
مرا به خانهام ببر ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزند که شب ترانهساز نیست
مرا به خانهام ببر که عشق در میانه نیست
مرا به خانهام ببر اگر چه خانه، خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانهام ببر که شهر شهر یار نیست
۲۲ فروردین ۱۳۹۳در ۰۸:۰۵
۱ بهمن ۱۳۹۲در ۲۱:۵۵
مرا به خانهام ببر ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزند که شب ترانهساز نیست
……..
سپاس
۶ بهمن ۱۳۹۲در ۱۱:۳۸
خواهش
۲۵ دی ۱۳۹۲در ۱۵:۴۳
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست……
این ترانه بی نظیرِ….
انتخاب زیبایی بود…
۶ بهمن ۱۳۹۲در ۱۱:۳۸
ممنون
۱ دی ۱۳۹۲در ۲۳:۱۱
کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خودشکن تو ماندهای و بغض من
سلام شاهین جان خسته نباشی برادر عاشقانه ای ترانه قشنگی بود.ممنون از زحمات زیادتون ، ایشاله همیشه شاد و ایام به کام باشه
۷ دی ۱۳۹۲در ۱۶:۳۷
سلام هادی جان، سلامت باشی عزیز..
خواهش می کنم
ممنون عزیز و همچنین شما و خانواده..
۲۹ آذر ۱۳۹۲در ۱۳:۰۶
ممنون آقا شاهین خسته نباشید
۷ دی ۱۳۹۲در ۱۶:۳۵
خواهش سپیده جان سلامت باشی
۲۹ آذر ۱۳۹۲در ۰۲:۰۲
زنده باد داریوش و شما
۷ دی ۱۳۹۲در ۱۶:۳۴
و شما
۲۵ آذر ۱۳۹۲در ۰۰:۳۳
خیلی قشنگ بود ممنون
۷ دی ۱۳۹۲در ۱۶:۳۴
خواهش
۲۴ آذر ۱۳۹۲در ۱۹:۰۴
۷ دی ۱۳۹۲در ۱۶:۳۳
۲۴ آذر ۱۳۹۲در ۱۶:۰۲
چگونه گریه سر کنم که یار غم گسار نیست …
ممنون بابایی
۷ دی ۱۳۹۲در ۱۶:۳۲
۲۲ آذر ۱۳۹۲در ۱۴:۴۳
زیبا بود ممنون !
۷ دی ۱۳۹۲در ۱۶:۳۱
خواهش..