مرا به خانه ام ببر

شب آشیان شب‌زده، چکاوک شکسته‌پر 
رسیده‌ام به ناکجا، مرا به خانه‌ام ببر 

کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن 
از آن تبار خودشکن تو مانده‌ای و بغض من 

از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن 
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن 

چگونه گریه سر کنم که یار غم‌گسار نیست 
مرا به خانه‌ام ببر که شهر، شهر یار نیست 

مرا به خانه‌ام ببر ستاره دل‌نواز نیست 
سکوت نعره می‌زند که شب ترانه‌ساز نیست 

مرا به خانه‌ام ببر که عشق در میانه نیست 
مرا به خانه‌ام ببر اگر چه خانه، خانه نیست 

از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن 
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن 

چگونه گریه سر کنم که یار غم‌گسار نیست 
مرا به خانه‌ام ببر که شهر شهر یار نیست 

ایرج جنتی عطایی

بغض داریوش سکوت شب عشق
انتشار یافته توسط شاهین در چهارشنبه 20 آذر 1392 با موضوع ترانه‌های عاشقانه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۴۴ دیدگاه

  1. مرا به خانه‌ام ببر ستاره دل‌نواز نیست
    سکوت نعره می‌زند که شب ترانه‌ساز نیست
    ……..
    :x :x :x :x
    سپاس @};-

  2. چگونه گریه سر کنم که یار غم‌گسار نیست……
    این ترانه بی نظیرِ….
    انتخاب زیبایی بود… @};-

  3. کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن
    از آن تبار خودشکن تو مانده‌ای و بغض من
    سلام شاهین جان خسته نباشی برادر عاشقانه ای ترانه قشنگی بود.ممنون از زحمات زیادتون ، ایشاله همیشه شاد و ایام به کام باشه :-h

  4. [دست زدن] [دست زدن] ممنون آقا شاهین :x خسته نباشید ;) ~O) @};- %%-

  5. زنده باد داریوش و شما

  6. خیلی قشنگ بود ممنون @};-

  7. چگونه گریه سر کنم که یار غم‌ گسار نیست …
    [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن]
    ممنون بابایی @};- @};- @};- @};-