غزل خدا
چه شبی است!
چه لحظههای سبک و مهربان و لطیفی،
گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشستهام.
میبارد و میبارد و هر لحظه بیشتر نیرو میگیرد.
هر قطرهاش فرشتهای است که از آسمان بر سرم فرود میآید.
چه میدانم؟
خداست که دارد یک ریز، غزل میسراید؛
غزلهای عاشقانهی مهربان و پر از نوازش.
هر قطرهی این باران،
کلمهای از آن سرودهاست.
دکتر شریعتی
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۰۵:۴۰
عشق به خداعشق به همه خوبیهاست
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۳
۳۱ مرداد ۱۳۹۲در ۱۵:۴۵
خداست که دارد یک ریز، غزل میسراید هر قطرهی این باران کلمهای از آن سرودهاست. میبارد و میبارد و هر لحظه بیشتر نیرو میگیرد.
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۲
۹ مرداد ۱۳۹۲در ۱۷:۱۴
با خدا دعوام شد.فک می کردم دیگه دوسم نداره!
از این فکر بعضم گرفت و چن قطره اشک ریخت رو گونه ام.
صبح که بیدار شدم مامانم گفت:دیشب چه بارونی می اومد!
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۲
۱ مرداد ۱۳۹۲در ۱۵:۴۸
همینه….
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۲
۲۹ تیر ۱۳۹۲در ۱۶:۴۰
فوق العاده زیبا بود
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۲
۲۴ تیر ۱۳۹۲در ۰۲:۱۹
بسیار زیبا
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۲
۱۵ تیر ۱۳۹۲در ۱۲:۳۱
ممنون خیلی زیبا بود
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۱
خواهش می کنم دوست عزیز
۸ خرداد ۱۳۹۲در ۰۹:۰۴
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۱
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۲:۲۷
اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان، ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۱
۲۸ فروردین ۱۳۹۲در ۱۴:۰۵
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۱