غزل خدا
چه شبی است!
چه لحظههای سبک و مهربان و لطیفی،
گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشستهام.
میبارد و میبارد و هر لحظه بیشتر نیرو میگیرد.
هر قطرهاش فرشتهای است که از آسمان بر سرم فرود میآید.
چه میدانم؟
خداست که دارد یک ریز، غزل میسراید؛
غزلهای عاشقانهی مهربان و پر از نوازش.
هر قطرهی این باران،
کلمهای از آن سرودهاست.
دکتر شریعتی
۲۶ فروردین ۱۳۹۲در ۱۳:۰۳
عاشق نوشته هاشم
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۰
۱۶ فروردین ۱۳۹۲در ۱۲:۱۶
ممنون
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۰
خواهش
۲۰ اسفند ۱۳۹۱در ۱۳:۵۵
ممنون
خدایش بیامرزد
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۲۹
خواهش
۷ اسفند ۱۳۹۱در ۱۱:۴۵
خیلی عالی بود ممنونم اگه میشه بازم از دکتر شریعتی مطلب بگذارید.
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۳۰
خواهش می کنم، چشم، حتماً..
۲ اسفند ۱۳۹۱در ۱۱:۲۵
عااالی
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۲۸
۲۴ بهمن ۱۳۹۱در ۲۲:۵۳
سلام خیلی خیلی زیباست هم لطیف است هم آرامش دهنده ممنون آقا شاهین
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۲۸
سلام، ممنون از دیدگاهت هادی عزیز
۲۴ بهمن ۱۳۹۱در ۲۲:۵۲
سلام خیلی قشنگ بود.
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۲۷
سلام،
۱۳ بهمن ۱۳۹۱در ۲۱:۲۲
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۲۶
۱۳ بهمن ۱۳۹۱در ۱۸:۱۳
پرمحتواو قشنگ
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۲۶
۱۰ بهمن ۱۳۹۱در ۱۴:۳۷
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۲۶