غزل خدا

چه شبی است!

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،

گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام.

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.

هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.

چه می‌دانم؟

خداست که دارد یک ریز، غزل می‌سراید؛

غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.

هر قطره‌ی این باران،

کلمه‌ای از آن سرودهاست.

دکتر شریعتی

آسمان باران خدا شب
انتشار یافته توسط شاهین در چهارشنبه 20 دی 1391 با موضوع دل‌نوشته‌ها
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۹۱ دیدگاه

  1. دیگه اززندگی بریدم

  2. ممنون.گذاشتم توی وبلاگم… :-p

  3. مرسی .عالیه [دست زدن]

  4. و آسمان با تمام عظمتش در برابر سکوت امشب بهت زده تماشایم میکرد
    انگار او هم میدانست امشب همدرد تاریکی های اویم
    انگار میدانست چه روزهای پر غمی را سپری کردم
    اما دریغ از یک فنجان آرامشی دیاسپامی برای نوشیدن و به خواب رفتن…
    رویا