روزت مبارک مهربانم

امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا.
بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟
صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟
آن زمان که خط‌خطی‌های بی‌قراری‌ام را با مهر و محبتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه‌ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده است و من باز فراموش می‌کردم محبت تشدید دارد.

در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم‌پای من آمدی، بارها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی.
آری، از تو آموختم حتی در سخت‌ترین شرایط، امید را هرگز از یاد نبرم.

وقتی بوسه بر دستان چروکیده‌ات می‌زنم، با افتخار می‌گویم این دستان مادر من است که تمام زندگی‌اش را به پای من گذاشت؛
من با نوازش همین دست‌ها بزرگ شدم و امروز با تمام وجودم می‌گویم:
مادرم مدیون تمام مهربانی‌هایت هستم و  کمی کمتر از آنچه تو دوستم داری، دوستت دارم.

باران مهام

مادر محبت
انتشار یافته توسط باران در دوشنبه 6 اسفند 1397 با موضوع دل‌نوشته‌ها
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۳۵۰ دیدگاه

  1. یکـــی با بخت خوابیــده یکــــی با بخت ِ خوابیده
    جهان خوابی است در بیخوابی چشم جهاندیده

    یکی را حلقه در دست و یکی را دست در حلقه
    کلید هـــر دری در قفــل هــــر دردی نچرخیـــده

    یکی با عقل خوشنام و یکی با عشق بدنام است
    بـــه نام نامــــی آنکس کــــه مـــــا را ننگ نامیده!

    تعـــادل در تــــــرازوی کدامین دولتـــــی ای عقل!
    که ناسنجیده می گویی ولو سنجیده سنجیده!؟

    سرم از شرب سنگین و سبوی شیشه ای در دست
    ســــرم را در سبـــــو کــــن آه ای دُور نگـــــردیده!

    تویــی آن آفتابــی گردن و من آن گل گیجـــــی
    که سرگردانی اش را هیچ خورشیدی نفهمیده

    تو آن بازیگر تردستی و من آن گل پوچـــی
    که او را هیچکس از هیچ دستی برنمی چیده

    من و تو با گناه عشق در جان هم افتادیم
    گناهی که خدا بخشیده آنرا و… نبخشیده

    من و تو همچنان تب کرده و بیمار ِ ِهم، هرچند
    خـدا داروی مـا را هردو در یک نسخـــــه پیچیده

    مرتضی آخرتی

    • @};- @};- @};- @};-
      نازنین بانو
      زیبا بود دسست درد نکنه :)

    • « تبر »
      به هیزم شکن ماهری کاری دریک تجارتخانه بزرگ چوب پیشنهاد شد و اون قبول کرد. حقوق پیشنهادی و همه شرایط کار فوق العاده بود و به همین خاطر هیزم شکن عزمش رو جزم کرد که تمام تلاشش رو بکنه و کار رو به نحو احسن انجام بده.
      کارفرما یه تبر بهش داد و بعد هم اونو به محل کارش برد.
      روز اول ۱۵ تا درخت رو انداخت.
      کارفرما برای کار خوبش ازش تشکر کرد و بهش گفت که همینطوری ادامه بده… این تشویق باعث شد هیزم شکن تو کارش انگیزه بیشتری پیدا کنه
      روز بعد هیزم شکن بیشتر تلاش کرد ولی این بار ۱۰ تا درخت رو انداخت
      روز سوم حتی از روز دوم هم بیشتر سعی کرد ولی فقط ۷ تا درخت رو تونست قطع کنه
      هر روز که میگذشت تعداد درختها کمتر میشد
      با خودش گفت حتما دارم قدرتمو از دست میدم
      رفت پیش کارفرما و بهش گفت که چی شده و اینکه چقدر ناراحته
      کارفرما گفت: آخرین بار کی تبرتو تیز کردی؟
      هیزم شکن گفت: تیز؟؟ وقت نداشتم تیزش کنم! سرم گرم قطع کردن درختا بود!!!
      گاهی تو زندگی لازمه که یه کم وایستیم و نگاهی به خودمون و داشته هامون بندازیم.. چیزایی که داریم همیشه کافی و کامل نیستن . کلید موفقیت اینه که هر چند وقت یه بار تبر وجودمونو تیز کنیم!

      • با اینکه شنیده بودم تکرارش واسم درس عبرتیه..مرسی میترا جون راستی شرمنده دیر دارم میگم به عاشقونه ها خوش اومدی @};- @};-

        • گندم جون همینش مهمه البته عزیزم سوتفاهم نشه من خودمو بگم اکثرا وقتی ۱ مطلب آموزنده می خونیم همون لحظه تصمیم میگیریم که بهش عمل کنیم اما زود یادمون میره پس تکرار ۱ سری مطالب آموزنده و در عین حال تکراری خارج از لطف نیست کماکان که من مطالبی که آموزندس و یا بهم انرژِی می ده رو به دیوار اتاقم چسبوندم و هرروزجلو چشمه و می خونمش همین بهم خیلی انرژی + میده….
          منم خیلی خوشحالم که با عاشقانه ها آشنا شدم و دوستای خوبی مثل شما دارم :x @};-

  2. سلام متنی که برای روز مادر گذاشته بودین از خانم سلیمانی منو خیلی گرفت و با خوندنش خیلی گریه کردم آخه من تو این دنیا فقط مادرم را دارم پدر هم ندارم دست مادرم که فداکارترین مادر دنیاست رو می بوسم من آرشیتکت هستم و استاد دانشگام و همه رو مدیون مادرمم.

    • سلام دوست عزیز
      به خانواده عاشقانه ها خوش آمدید
      برای ارتباط بهتر با دیگر دوستان و ارسال پیام در به او بگویید ابتدا نام نمایشی مناسب (فارسی) انتخاب نمایید.
      توضیحات بیشتر

    • سلام عزیزم به خونواده ی عاشقانه ی ما خوش اومدید @};- خدا رو شکر، استاد دانشگاه نداشتیم که اون رو هم الان داریم اونم از نوع با احساسش :-*
      راستی خانم سلیمانی همین باران خودمونه که اینجا بچه ها بهش می گن : مامان باران :)
      منم عمه النازم و خیلی خوشحالم از حضور گرم شما @};- (خواهر شوهر نویسنده ی محبوبتم! هواشو داشته باش :-p )
      @};- @};- @};- @};- @};-

    • سلام میترا جان،
      به عاشقانه‌ها خوش اومدی؛ عزیزم باید بگم در زمانِ نوشتنِ این متن، اشک از چشمام خشک نشد. من عاشق مادرمم، کسی که بی او هیچم.
      خوشحالم که با احساسِ من همراه شدی.
      آسمانی باشیم و بی‌کران
      خدایی باشیم و مهربان

    • خدا مادر تون رو حفظ کنه
      همه ی فداکاریی مادر ها فقط به این امیده که فرزندشون توی زندگی موفق بشه
      شما هم که شکر خدا موفق بودین و این بهترین هدیه از طرف هر فرزندی به مادرش می تونه باشه
      موفق باشید میترای عزیز @};-

    • سلام میترا خانوم.من دانشجویم پس الحمدله بساط تقلب هم برامون ردیف شد.آبجی گندم کجایی که پارتی تقلب پیدا کردم؟ بدو بیا که دیر شد!!!
      البته به شما بر نخوره میترا جون. :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))

      • چی میگی تقلب؟؟؟من که نمیتونم تقلب کنم خندم میگیره :))

        • شما تا منو داری غم نداشته باش آبجی خانوم.تو کار تقلب اینقدر حرفه ای شدم که بیا وببین. ;) ;) :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d

          • :)) :)) :)) حالا بیا یک چی بگم امروز امتحان میان ترم داشتم یک درس سختی هم بود الان یک هفته شدید داشتم میخوندم میترسیدم نتونم حل کنم خلاصه امتحانم عالی دادم داشتم از کلاش میومدم بیرون از کلاس که هم کلاسیم یک پسر بو د گفت چک نویستو میدی؟؟تا گفتم اره دیدم چک نویس تو دستم نیستم یعنی انقدر وارد بود خودم متوجه نشدم خندیدم رفتم بیرون حتی استاد هم متوجه نشد :)) :)) :))

          • بابا دمت گرم آبجی معلوم میشه از اون درس خون هایی. خوش به حالت من که اصلا نتونستم درس بخونم. امروزم امتحان دارم خیلی هم سخته.دعا کن یه فرجی بشه وگرنه داداشت این ترم مشروطه.اصلا روحیه ی خوبی برای درس خوندن ندارم.!!!! [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن]

          • نه بابا زرنگ نیستم ولی همیشه دوست دارم نمرم به اندازه تلاشم باشه نه کمتر و نه بیشتر ;)
            حتما واست دعا میکنم ایشا الا همه امتحاناتتو خوب میدی [دعا کردن] پسر خوب بخون یکم از خواهرت یاد بگیر :))

          • با اجازت امتحان دیروز رو تا حدودی خراب کردم. دوران دانش آموزی تا پیش دانشگاهی همیشه شاگرد اول کلاس بودم ولی الان شرایطم خیلی فرق کرده.بازم تلاش میکنم شاید …….. !!!
            ولی خودمونیم ها شمام دست به تعریفت همچین بد هم نیست.
            مواظب خودت باش آبجی گلم. :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-* :-*
            اینهام برای نمره ی خوب دیروزت.

      • سلام سورنا جون من سریع مچ بچه ها رو موقع تقلب می گیرم حواست جمع باشه ;)

      • به به! چشم من روشن.
        بذار به بابات بگم. پس اهل تقلب هم هستی؟

        • با عرض شرمندگی باید بگم فقط بعضی وقتها که بدجور گیر میکنم به تقلب متوسل میشم. البته ناگفته نماند که معمولا پسر شما به بقیه تقلب میرسونه و خیلی به ندرت پیش میاد که برای خودش تقلب کنه :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :d :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) .!!!!

  3. خاکستری
    از: من و خدای من
    تو هم ببند

    پنجره ای که بارها و بارها خودم آن را تمام کردم

    باز مهره ی زندگی ام را روی صفحه ی مات شده ی روزگار بزن

    و ازین مشبک سیاه و سپید بیرون کن

    این بار التماس می کنم

    زندگی را نسوزان…خاکستر کن

    خیال نکن بعد از تو می میرم

    این آتش، این خاکستر، مرا بارور می کند

    ققنوس که باشی افسانه هم میشوی

  4. می گویند شیشه ها احساس ندارند
    اما وقتی روی شیشه بخار گرفته ای نوشتم:
    دوستت دارم …
    آرام گریست ……………
    حسن میرزایی

  5. سلام ………..سلام………سلام………سلام…..جواب سلام واجبه ها نمی خواین جواب بدید؟؟؟؟؟؟………………….. :-? :-? :-?

  6. پیری برای جمعی سخن میراند،

    لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

    بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
    خندیدند….

    او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

    او لبخندی زد و گفت:
    وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
    پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه
    میدهید؟

    گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

  7. در مطب دکتر به شدت به صدا درامد . دکتر گفت: در را شکستی ! بیا تو در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود ، به طرف دکتر دوید : آقای دکتر ! مادرم ! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید ! مادرم خیلی مریض است . دکتر گفت : باید مادرت را اینجا بیاوری ، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم . دختر گفت : ولی دکتر ، من نمیتوانم.اگر شما نیایید او میمیرد ! و اشک از چشمانش سرازیر شد . دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود .
    دختر دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد ، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود . دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد . او تمام شب را بر بالین زن ماند ، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد . زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکر کرد . دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی . اگر او نبود حتما میمردی !

    مادر با تعجب گفت : ولی دکتر ، دختر من سه سال است که از دنیا رفته ! و به عکس بالای تختش اشاره کرد . پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد . این همان دختر بود ! یک فرشته کوچک و زیبا ….. !

  8. برای دل ماردم دعا کنید خواهش میکنم دعام کنید خیلی شرایط سختی دارم خواهش میکنم @};-

    • من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
      آخرین جرعه ی این جان تهی را تو بنوش
      دعا میکنم که خدا بخاطر مهربانترین مخلوقش یعنی مادر آرامش را به دل تو و مادرت برگردونه، البته اگه دعام به آسمان برسه
      نگران نباش درسا جان @};-

    • سلام عزیزم برات دعا میکنم امیدوارم مشکلت حل بشه ………..منو مثل آبجی خودت بدون @};-

      • درسای عزیز توکلت به خدا باشه ما هم دعا می کنیم که به لطف خدا زود تر مشکلتون بر طرف بشه خانمی @};-

        برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من
        منم زیباکه زیبا بنده ام را دوست می دارمتو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گویدترا در بیکران دنیای تنهایانرهایت من نخواهم کردرها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خودتو غیر از من چه میجویی؟تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانمتو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کنکه من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارمطلب کن خالق خود را. بجو مارا، تو خواهی یافتکه عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو کهوصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی، عالمی داردتویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشتوقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتممگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دورآن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرابا قطره اشکیبه پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارملیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدمغریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟بگو، جزمن کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز استقسم بر عاشقان پاک با ایمانقسم بر اسبهای خسته در میدانتو را در بهترین اوقات آوردمقسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر منقسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نورقسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کردبرای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با توتمام گامهای مانده اش با منتو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگویدترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد
        سهراب سپهری

    • سلام عزیزم من دعات میکنم هم برا شما هم برا مادره گرامیتون که هرچی زود تر لبخندو رو لبت ببینم قنده عسلم @};- @};- @};- [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن]

    • حتما عزیزم همه ما براتون دعا می کنیم

    • چشم درسا خانوم. من همیشه برای سلامتی همه ی مادرها دعا میکنم. آخه همه شون برام عزیزن.همه ی مادر هارو مثل مادر واقعی خودم میدونم. امیدوارم زودتر خوب بشه. فقط یادت نره مارو هم بی خبر نذاری !!!! :x :x :x :x :x :x :x :x :x [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن]

    • سلام درسا جون حتما واسه مامانه ماهت دعا می کنم اگه میخوای مامانت زوزد زود خوب شه ذکر خدارو نه رو ربونت بلکه از ته ته قلبت زمزمه کن خدایی که دستی بالای دستش نیست حتما کمکت میکنه یادت نره ذکر خداروبا تمام وجودت بگو عزیزم.

  9. کفشهایم کو؟
    چه کسی بود صدا زد سهراب؟
    آشنا بود صدا؛ مثل هوا با تن برگ

    مادرم در خواب است
    و منوچهر و پروانه و شاید همه‎ی مردم شهر
    شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه‎ها می‎گذرد
    و نسیمی خنک از حاشیه‎ی سبز پتو خواب مرا می‎روبد

    بوی هجرت می‎آید
    بالش من پر آواز پر چلچله‎ها ست
    صبح خواهد شد
    و به این کاسه‎ی آب
    آسمان هجرت خواهد کرد

    باید امشب بروم
    من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
    حرفی از جنس زمان نشنیدم
    هیچ چشمی،
    عاشقانه به زمین خیره نبود
    کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
    هیچ کس زاغچه‎ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

    من به اندازه‎ی یک ابر دلم می‎گیرد
    وقتی از پنجره می‎بینم حوری
    -دختر بالغ همسایه-
    پای کمیابترین نارون روی زمین
    فقه می‎خواند

    چیزهایی هم هست؛
    لحظه هایی پر اوج
    مثلا شاعره‎ای را دیدم
    آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
    آسمان تخم گذاشت *

    و شبی از شبها
    مردی از من پرسید
    تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

    باید امشب بروم!
    باید امشب چمدانی را
    که به اندازه‎ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
    و به سمتی بروم
    که درختان حماسی پیداست
    رو به آن وسعت بی‎واژه که همواره مرا می‎خواند

    یک نفر باز صدا زد: سهراب!
    کفشهایم کو؟
    سهراب سپهری
    چند روزی که توجمعتون بودم جمع خوبی بودوخوش گذشت ولی فضای ذهینت سایت بیشترفانتزی وتوهم هستش.پیامهای تلخ یارئال حذف وبدون هیچ درددلی .فقط باید شعری،داستانی ازجایی کپی کنی ومنتظر به به وچه چه بقیه باشی برای من این فضا لوس بود ولی برای آدمهایی که هنوزامیدوارن خوبه.همه زنده باشید وموفق.من رفتم میروم جایز نیست. @};- :-h

    • از آشناییتون خوش حال شدیم آقا سروش خواستین سر بزنین و اینکه این مکان قبلا جای دردل DASHT اما ون موقع تمامه فضای POR از غم بود و کسیکه امید داشت هم NA امید میشدن چند وقتیه شکلک های غمناک و شعر ها و حرفای غمنگیز ممنوع شده و اینجا تبدیل شده به یه فضای شاد و بچهها حرفاشونو با شعر میگن و بقیه ونو راهنمایی میکنن اینجا زبانه اصلی زبانه شعر گلم
      شما هم موافق باشیدو سلامت
      دل تنگتون خواهیم شد @};-

    • سلام سروش خان، شعر قشنگی رو از سهراب انتخاب کردی، مرسی.
      در اینجا لازم دونستم توضیحی بهت بدم، ببین دوست عزیز، هر کدوم از ما که برای اولین بار اینجا اومدیم پر از درد و غصه بودیم ( برای اطلاعات بیشتر میتونی به پست پاره آجر مراجعه کنی)، اما الان اوضاع برامون فرق کرده، نمی‌گم که دیگه درد و غصه نداریم اما با کمک همدیگه تونستیم با مشکلاتمون کنار بیایم و به خدا بسپاریمشون واسه همینم دیگه حرفهای غمگینانه‌ی کمتری گفته میشه و ربطی به تأیید و عدم تأیید نداره! و چه بسا هنوزهم کامنت‌هایی رو می‌بینم که محتوای دردودل دارند؛ مثلاً خودِ من وقتی دلم می‌گیره، نوشته‌ها مو در پست “گفتی بارانم” می‌نویسم.
      بچه‌های جدیدی که میان ممکنه اوایل آشنایی با عاشقانه‌ها، کمی ناراحت باشن اما خدا رو شکر اونا هم مث ما راه شاد بودنو پیدا می‌کنن.
      به هر حال اینو باید پذیرفت که هر کسی سلیقه‌ای داره، ولی نباید هیچ وقت درباره‌ی مکانی قضاوت کرد.
      شما نوشتین، این جا برای آدم‌هایی خوبه که هنوز امید دارن! مگه شما امید ندارین؟
      آدم بی امید که زنده نیست!
      صبح‌ها، بی هیچ امیدی چشماتونو باز می‌کنین؟ مگه می‌شه؟ :-o

      • سلام باران جان خوبی؟من اینجا کسی رو نمیشناسم میشه خودتو بچه هارو ی کم برام معرفی کنی و بگی از کدوم شهری؟

      • در شب کوچک من،افسوس

        باد با برگ درختان میعادی دارد

        در شب کوچک من دلهره ی ویرانیست

        گوش کن

        وزش ظلمت را میشنوی؟

        من غریبانه به این خوشبختی مینگرم

        من به نومیدی خود معتادم

        گوش کن

        وزش ظلمت را میشنوی؟

        در شب اکنون چیزی میگذرد

        ماه سرخست و مشوش

        و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

        ابرها همچون انبوه عزاداران

        لحظه ی باریدن را گویی منتظرند

        لحظه ای

        و پس از آن هیچ

        پشت این پنجره شب دارد میلرزد

        و زمین دارد

        باز میماند از چرخش

        پشت این پنجره یک نا معلوم

        نگران من و توست

        ای سراپایت سبز

        دستهایت را چون خاطره ای سوزان،در دستان عاشق من بگذار

        باد ما را با خود خواهد برد

        باد ما را با خود خواهد برد

        فروغ فرخزاد

        • در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
          در هر قفسی کلید امیدی هست
          چشمک زدن ستاره در شب، یعنی
          توی چمدان ماه خورشیدی هست
          جلیل صفربیگی @};-

    • سلام خداحافظی همیشه دلگیره اصلا لحظه ی خیلی بدیه پس نرو بازم بهمون سر بزن @};-

    • سلام. فانتزی تا حدی بله ولی توهم نه! میدونی تفاوت این سایت با بقیه ی سایتا چیه؟ اینکه لابلای همین به به و چهچه ها میتونی حرفای دلتم بزنی میتونی دردودل کنی ولی نه اونقدر تلخ و سوزناک که همه رو ناراحت کنی! خود منم وقتی به این سایت اومدم اینجا فضاش فضای دردو دل بود ولی این حرفای غمگین بصورت تصاعدی داشت اوج میگرفت به حدی که منی که همیشه با شوق میومدم و پای درددلای بقیه مینشستم داشتم از این همه غم و غصه تهوع میگرفتم! میدونی چرا چون بچه ها انگار دوست داشتن فقط بنالن! با اینکه چندین بار مشکلشون رو مطرح کرده بودن و در حد توان همه کمک کرده بودن که امید رو بهشون برگردونن ولی روز بعد هم باز روز از نو و روزی از نو! بالاخره اون بنده خدایی هم که داره هرروز این همه کامنت رو میخونه و تایید میکنه یه ظرفیتی داره! نمیشه که صبح تا شب حرفای غمگین بشنوه! شما هم اگه غمی تو زندگیت هست که فکر میکنی کاری از دست ماها برمیاد و یا با حرف زدن آروم میشی حرفات رو بزن ولی یه ذره ملایم تر نه خیلی سوزناک! ;)

    • سلام آقا سروش چرا می رین خب شما هر چی دوست دارین بنویسین می تونین ست شکنی کنین و هر چی دلتون می خاد بگین بمونین جمع خوبیه :)

  10. حال که تنها شده ام می روی
    واله و رسوا شده ام می روی
    حال که غیر از تو ندارم کسی
    این‌همه تنها شده ام می روی
    حال که چون پیکر سوزان شمع
    شعله سراپا شده ام می روی
    حال که در بزم خراباتیان
    همدم صهبا شده‌ام می روی
    حال که در وادی عشق و جنون
    لاله‌ی صحرا شده ام می روی
    حال که نادیده خریدار آن
    گوهر یکتا شده‌ام می روی
    حال که در بحر تماشای تو
    غرق تماشا شده‌ام می روی
    این‌همه رسوا تو مرا خواستی
    حال که رسوا شده‌ام می روی
    عماد خراسانی

    • سلام
      با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
      باشد که خستگی بشود شرمسار تو
      در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
      این لحظه ها عزیزترین یادگار تو
      تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
      می خواستم که گم بشوم در حصار تو
      احساس می کنم که جدایم نموده اند
      همچون شهاب سوخته ای از مدار تو
      آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
      خالی تر از همیشه و در انتظار تو
      این سوت آخر است و غریبانه می رود
      تنهاترین مسافر تو از دیار تو
      هر چند مثل اینه هر لحظه فاش تر
      هشدار می دهد به خزانم بهار تو
      اما در این زمانه عسرت مس مرا
      ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
      از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم
      نفرین به روزگار من و روزگار تو.
      محمد علی بهمنی

      • سلام
        درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
        جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
        حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد
        علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند
        کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی
        نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند
        بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
        ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند
        دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
        که مدتی ببریدند و بازپیوستند
        به در نمی‌رود از خانگه یکی هشیار
        که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند
        یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست
        که سروهای چمن پیش قامتش پستند
        اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست
        خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند
        مثال راکب دریاست حال کشته عشق
        به ترک بار بگفتند و خویشتن رستند
        به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری
        جواب داد که آزادگان تهی دستند
        به راه عقل برفتند سعدیا بسیار
        که ره به عالم دیوانگان ندانستند
        سعدی

        • سلام
          خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
          چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
          تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
          چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
          بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
          شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
          دل خویش را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم
          نه عجب که خوبرویان بکنند بی‌وفایی
          تو جفای خود بکردی و نه من نمی‌توانم
          که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
          چه کنند اگر تحمل نکنند زیردستان
          تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی
          سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
          دگری نمی‌شناسم تو ببر که آشنایی
          من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
          برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
          تو که گفته‌ای تأمل نکنم جمال خوبان
          بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
          در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
          نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
          سعدی

          • سلام
            پیش ما رسمِ شکستنْ نبود عهد وفا را
            اله اله تو فراموش مکن صحبت ما را
            قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
            سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
            گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
            دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
            گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم
            تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
            خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
            دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
            باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
            تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
            از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
            به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
            سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
            چون تأمل کند این صورت انگشت نما را
            آرزو می‌کندم شمع صفت پیش وجودت
            که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
            چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان
            خط همی‌بیند و عارف قلم صنع خدا را
            همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن
            خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را
            مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
            به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را
            هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
            قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری
            سعدی

          • سلام
            وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
            شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
            اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
            کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
            کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
            ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوفه دویدم
            مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
            چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
            چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
            چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
            بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
            ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
            نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
            ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
            جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
            چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
            به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
            گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
            وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
            ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
            مهرداد اوستا