روزت مبارک مهربانم

امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا.
بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟
صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟
آن زمان که خط‌خطی‌های بی‌قراری‌ام را با مهر و محبتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه‌ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده است و من باز فراموش می‌کردم محبت تشدید دارد.

در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم‌پای من آمدی، بارها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی.
آری، از تو آموختم حتی در سخت‌ترین شرایط، امید را هرگز از یاد نبرم.

وقتی بوسه بر دستان چروکیده‌ات می‌زنم، با افتخار می‌گویم این دستان مادر من است که تمام زندگی‌اش را به پای من گذاشت؛
من با نوازش همین دست‌ها بزرگ شدم و امروز با تمام وجودم می‌گویم:
مادرم مدیون تمام مهربانی‌هایت هستم و  کمی کمتر از آنچه تو دوستم داری، دوستت دارم.

باران مهام

مادر محبت
انتشار یافته توسط باران در دوشنبه 6 اسفند 1397 با موضوع دل‌نوشته‌ها
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۳۵۰ دیدگاه

  1. اتل متل‌ یه‌ مادر

    نحیف‌ و زار و خسته‌

    با صورتی‌ حزین‌ و

    دستای‌ پینه‌ بسته‌

    بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

    چه‌ جور میشه‌ سوخت‌ و ساخت‌

    با بیست‌ هزار تومن‌ پول‌

    اجاره‌ خونه‌ پرداخت‌

    اجاره‌های‌ سنگین‌

    خرج‌ مدرسه‌ ما

    خرج‌ معاش‌ خونه‌

    خرج‌ دوای‌ مینا

    بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

    چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد

    با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌

    صورتا رو قشنگ‌ کرد

    بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

    چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد

    یااینکه‌ بی‌ رنگ‌ مو

    موی‌ سیاهو رنگ‌ کرد

    وقتی‌ که‌ گفتند بابا

    تو جبهه‌ها شهید شد

    خودم‌ دیدم‌ یک‌ شبه‌

    چند تا موهاش‌ سفید شد

    می‌ خوای‌ بدونی‌ چرا

    نصف‌ موهاش‌ سفیده‌؟

    بپرس‌ که‌ بعد بابا

    چی‌ دیده‌، چی‌ کشیده‌

    یا میره‌ داروخانه‌

    برا دوای‌ مینا

    یا که‌ میره‌ سمساری‌

    یا که‌ بهشت‌ زهرا(س‌)

    یه‌ روز به‌ دنبال‌ وام‌

    مامان‌ میره‌ به‌ بنیاد

    یه‌ روز به‌ دنبال‌ کار

    پیرِ آدم‌ درمیاد

    هر وقت‌ به‌ مامان‌ میگم‌:

    «طعم‌ غذات‌ عالیه‌»

    مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

    «جای‌ بابات‌ خالیه‌»

    بعضی‌ روزا که‌ توی‌

    خونه‌ غذا نداریم‌

    غذای‌ روز قبلو

    برا مینا میذاریم‌

    مینا با غم‌ میپرسه‌:

    «غذا فقط‌ همینه‌؟»

    مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

    «بابات‌ کجاس‌ ببینه‌؟»

    وقتی‌ که‌ بیست‌ می‌گیرم‌

    میاد پیشم‌ میشینه‌

    نوازشم‌ می‌کنه‌

    نمره‌ها مو می‌بینه‌

    میگم‌: «معلمم‌ گفت‌

    که‌ نمره هات‌ عالیه‌»

    مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

    «جای‌ بابات‌ خالیه‌»

    یه‌ بار گفتم‌: «مامان‌ جون‌

    این‌ آقا بقالیه‌

    با طعنه‌ گفت‌ تو خونه‌

    جای‌ بابات‌ خالیه‌؟»

    تا حرف‌ من‌ تموم‌ شد

    با دست‌ تو صورتش‌ زد

    با گریه‌ گفت‌: «ای‌ خدا

    بی‌شرفی‌ تا این‌ حد؟»

    میگم‌ : «مامان‌ راست‌ بگو

    اگه‌ بابا دوست‌ داشت‌

    چرا ازت‌ جدا شد

    پس‌ چرا تنهات‌ گذاشت‌؟»

    چشم‌ میدوزه‌ تو چشمام‌

    لب‌ میگزه‌ ، می‌خنده‌

    بیرون‌ میره‌ از اتاق‌

    محکم‌ در و می‌بنده‌

    رفتم‌ و از لای‌ در

    توی‌ اتاقو و دیدم‌

    صدای‌ گریه‌هاشو

    از لای‌ در شنیدم‌

    داشت‌ با بابام‌ حرف‌ میزد

    چشاش‌ به‌ عکس‌ اون‌ بود

    انگار که‌ توی‌ گلوش‌

    یه‌ تیکه‌ استخون‌ بود

    «مرتضی‌ جون‌ میدونم‌

    زنده‌ای‌ و نمردی‌

    بعد خدا و مولا

    ما رو به‌ کی‌ سپردی‌؟

    دست‌ خوش‌ آقا مرتضی‌

    خوش‌ به‌ حالت‌ که‌ رفتی‌

    ما اینجا مستأجریم‌

    تو اونجا جا گرفتی‌؟

    خواستگاریم‌ یادته‌؟

    چند تا سکه‌ مهرمه‌

    مهریه‌ مو کی‌ میدی‌؟

    گره‌ توی‌ کار مه‌

    مهریه‌مو کی‌ میدی‌

    دختر مون‌ مریضه‌

    بیاببین‌ که‌ موهاش‌

    تند تند داره‌ میریزه‌

    مهریه‌مو کی‌ میدی‌؟

    اجاره‌ خونه‌ داریم‌

    صاحب‌ خونه‌ می‌گفتش‌

    دیگه‌ مهلت‌ نداریم‌

    امروز که‌ صاحب‌ خونه‌

    اومد برا اجاره‌

    همسایمون‌ وقتی‌ گفت‌

    مهلت‌ بده‌ نداره‌

    یهو تو کوچه‌ داد زد:

    اینا همش‌ بهونه‌اس‌

    دق‌ّ اجاره‌ داره‌

    دردش‌ اجاره‌ خونه‌اس‌

    به‌ من‌ چه‌ شوهرش‌ رفت‌

    یا که‌ زن‌ شهیده‌

    خونه‌ اجاره‌ کرده‌

    یا خونه‌ مو خریده‌؟

    درد دل‌ خسته‌مو

    فقط‌ برا تو گفتم‌

    چون‌ از تموم‌ مردم‌

    «به‌ من‌ چه‌» می‌شنفتم‌

    میگم‌ خونه‌ نداریم‌

    خیلی‌ مریضه‌ بچه‌

    سایه‌ سرنداریم‌

    همه‌ میگن‌ «به‌ من‌ چه‌»

    با آه‌ خود به‌ عکس‌

    بابا جونم‌ جون‌ میده‌

    چادرو وَرمیداره‌

    موهاشو نشون‌ میده‌

    صورتشو میذاره‌

    روصورت‌ شهیدش‌

    بابام‌ نگاه‌ می‌کنه‌

    به‌ موهای‌ سفیدش‌

    اشک‌ مامان‌ می‌ریزه‌

    روصورت‌ باباجون‌

    بابام‌ گربه‌ میکنه‌

    برای‌ غمهای‌ اون‌

    بابا با چشماش‌ میگه‌

    قشنگ‌ِ مهر بونم‌

    همسر خوب‌ و تنهام‌

    غصه‌ نخور می‌دونم‌

    اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

    نحیف‌ و زار و خسته‌

    با صورتی‌ حزین‌ و

    دستای‌ پینه‌ بسته‌

    دستای‌ پینه‌دارش‌

    عجب‌ حماسه‌ سازه‌

    دستایی‌ که‌ شوهرش‌

    خیلی‌ به‌ اون‌ مینازه‌

    دستایی‌ که‌ پرچم‌ِ

    بابا رو ورمیداره‌

    توی‌ خزون‌ غیرت‌

    دستایی‌ که‌ بهاره‌

    دستایی‌ که‌ عینهو

    دست‌ بابا می‌مونه‌

    نمی‌ذاره‌ سلاح‌ِ

    بابام‌ زمین‌ بمونه‌

    دستی‌ که‌ بچه‌هاشو

    بسیجی‌ بار میاره‌

    بذر غیرت‌ و ایمان‌

    تو روحشون‌ میکاره‌

    درسته‌ که‌ شوهرش‌

    تو جبهه‌ها شهید شد

    درسته‌ که‌ موی‌ اون‌

    بعد بابا سفید شد

    اما خون‌ بابا و

    موهای‌ مادر من‌

    وقتی‌ با هم‌ جمع‌ شدن‌

    سیلی‌ زدن‌ به‌ دشمن‌

    سرخی‌ صورت‌ اون‌

    سرخی‌ خون‌ باباست‌

    موی‌ سفید مادر

    افتخار بچه‌هاست‌

    باید فهمیده‌ باشی‌

    چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد

    با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌

    صورتا رو قشنگ‌ کرد

    باید فهمیده‌باشی‌

    چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ کرد

    یا اینکه‌ بی‌رنگ‌ مو

    موی‌ سیاهو رنگ‌ کرد

    اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

    خیلی‌ چیزا میدونه‌

    از بی‌مروّتیها

    از بازی‌ زمونه‌

    ای‌ که‌ در این‌ حوالی‌

    غربت‌ مارو دیدی‌

    صدای‌ ناله‌های‌

    مادرمو شنیدی‌

    دست‌ رو گوشات‌ گذاشتی‌

    چشماتو خیره‌ کردی‌

    زل‌ زدی‌ به‌ مادرم‌

    فکر کردی‌ خیلی‌ مردی‌؟

    تو که‌ به‌ زخم‌ قلب‌

    مامان‌ نمک‌ گذاشتی‌

    اگه‌ مامان‌ بمیره‌

    مادرمو تو کشتی‌

    اگه‌ بابام‌ نبودش‌

    هر چی‌ داشتی‌ می‌خوردن‌

    مال‌ و منالت‌ که‌ هیچ‌

    مادرتم‌ می‌بردن‌

    اگه‌ مامان‌ بمیره‌

    دق‌ می‌کنم‌، می‌میرم‌

    پیش‌ خدا و بابام‌

    من‌ جلو تو می‌گیرم‌
    @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
    تقدیم به تمام مادر های مهربون

  2. اتل متل یه بابا
    دلیر و زار و بیمار
    اتل متل یه مادر
    یه مادر فداکار
    اتل متل بچه‌ها
    که اونارو دوست دارن
    آخه غیر اون دوتا
    هیچ کسی رو ندارن
    مامان بابا رو می‌خواد
    بابا عاشق اونه
    به غیر بعضی وقتا
    بابا چه مهربونه
    وقتی که از درد سر
    دست می‌ذاره رو گیجگاش
    اون بابای مهربون
    فحش می‌ده به بچه‌هاش
    همون وقتی که هرچی
    جلوش باشه می‌شکنه
    همون وقتی که هرچی
    پیشش باشه می‌زنه
    غیر خدا و مادر
    هیچ‌کسی رو نداره
    اون وقتی که باباجون
    موجی می‌شه دوباره
    دویدم و دویدم
    سر کوچه رسیدم
    بند دلم پاره شد
    از اون چیزی که دیدم
    بابام میون کوچه
    افتاده بود رو زمین
    مامان هوار می‌زد
    شوهرمو بگیرین
    مامان با شیون و داد
    می‌زد توی صورتش
    قسم می‌داد بابارو
    به فاطمه، به جدش
    تو رو خدا مرتضی
    زشته میون کوچه
    بچه داره می‌بینه
    تو رو به جون بچه
    بابا رو کردن دوره
    بچه‌های محله
    بابا یه هو دوید و
    زد تو دیوار با کله
    هی تند و تند سرش رو
    بابا می‌زد تو دیوار
    قسم می‌داد حاجی رو
    حاجی گوشی رو بردار
    نعره‌های بابا جون
    پیچید یه هو تو گوشم
    الو الو کربلا
    جواب بده به گوشم
    مامان دوید و از پشت
    گرفت سر بابا رو
    بابا با گریه می‌گفت
    کشتند بچه‌هارو
    بعد مامانو هلش داد
    خودش خوابید رو زمین
    گفت که مواظب باشین
    خمپاره زد، بخوابین
    الو الو کربلا
    پس نخودا چی شدن؟
    کمک می‌خوایم حاجی جون
    بچه‌ها قیچی شدن
    تو سینه و سرش زد
    هی سرشو تکون داد
    رو به تماشاچیا
    چشماشو بست و جون داد
    بعضی تماشا کردن
    بعضی فقط خندیدن
    اونایی که از بابام
    فقط امروزو دیدن
    سوی بابا دویدم
    بالا سرش رسیدم
    از درد غربت اون
    هی به خودم پیچیدم
    درد غربت بابا
    غنیمت َنبرده
    شرافت و خون دل
    نشونه‌های مرده
    ای اونایی که امروز
    دارین بهش می‌خندین
    برای خنده‌هاتون
    دردشو می‌پسندین
    امروزشو نبینین
    بابام یه قهرمونه
    یه‌روز به هم می‌رسیم
    بازی داره زمونه
    موج بابام کلیده
    قفل در بهشته
    درو کنه هر کسی
    هر چیزی رو که کشته
    یه روز پشیمون می‌شین
    که دیگه خیلی دیره
    گریه‌های مادرم
    یقه تونو می‌گیره
    بالا رفتیم ماسته
    پایین اومدیم دروغه
    مرگ و معاد و عقبی
    کی میگه که دروغه؟
    @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
    شعر از زنده یا د ابوالفضل سپهر
    تقدیم به تمام پدرهای مهربون

  3. شبیه باد همیشه غریب و بی‌وطن است
    چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است

    کتاب قصه پر از شرح بی‌وفایی اوست
    اگرچه او همه‌ی عمر فکر ما شدن است

    چه فرق می‌کند عذرا و لیلی و شیرین؟
    که او حکایت یک روح در هزار تن است

    قرار نیست معمای مبهمی باشد
    کمی شبیه شما و کمی شبیه من است

    کسی که کار جهان لنگ می‌زند بی او
    فرشته نیست، پری نیست، حور نیست، زن است!

    مژگان عباسلو

  4. این خیلی خوبه که اینجا همه باهم صمیمی هستند.با اومدن به اینجا حالا منم با افتخارعضو این خونواده هستم. البته از این به بعد داداش هم دارم :x (آخه تا حالا نداشتم)
    و اینکه خواستم بگم که عاشقانه ها در وبلاگ نوپای من لینک شد البته بااجازه همه ی اهالی اینجا @};- @};- @};-

  5. سلام به همه من قبلا عضو بودم ولی خیلی ناراحتو غمگین بودم ولی الآن خیلی عوض شدم دلم واسه همتون تنگ شده بود وای نمی دونید چه قد خوشحالم مرسی خدا جونم :x :)) :))

  6. سلام ممنون از حضور گرمتون.با اجازتون لینکتون کردم.خیلی خیلی استفاده کردم.بازم ممنون [دست زدن] [دست زدن]

  7. مهربان مادرم، هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند احساسم را وصف کند، فقط می‌توانم بگویم قدرِ خدایم دوستت دارم.
    برای من، هر روز، روزِ توست. روزت مبارک مادرم.

  8. ببخشید من نمیدونستم یه سایه خانم دیگه هم اینجا هست الان تو دیدگاه های بهترین داداش دنیا دیدمشون. واسه همین اسمم رو به سایه.ت تغییر دادم :)

  9. سسسلام ممنونم که بهم سر زدید سایتتون جالبه مطالبشم قشنگه بهتون تبریک میگم @};- @};- مشتری جدیدتون منم

  10. سلام به همه ی عاشقانه ای ها @};- من همین الان عضو شدم . امیدوارم منو به عنوان یه خواهر تو این خونواده بپذیرید :x