رز صورتی

واسه‌ت چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتی
یکم اونطرف‌تر منم که میخواد.. تورو داشته باشم به هرقیمتی

پس پنجره فصل پائیزیه.. داره دست تکون میده ابرسیاه
هوا سردو غمگین و بارونیه.. درست مثل من توی این لحظه‌ها

نمیدونی دلتنگی خیلی بده.. نمیخوام ازت دوربشم بیش ازین
بیا بگذر از این همه فاصله.. بیا ساعتی پیش قلبم بشین

کنارم بشین با تو حالم خوشه.. بذار عطر تو باشه تو این فضا
بذار اون رز صورتی تازه شه.. بذار که جدایی بشه روسیا

 ترانه‌سرا: اعظم هاشمی

انتشار یافته توسط اعظم هاشمي در پنجشنبه 17 آذر 1390 با موضوع ترانه‌های عاشقانه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۱۶۱ دیدگاه

  1. بعداین همه زجری که به عنوان یه دخترواسه بدست اوردنش کشیدم چندروزی بود ساز مخالف باهام میزدراجب دختری که خانوادش در نظرگرفتن اولش میگفت یاتویاهیچ کس ولی دیشب بهم گفت من که قل ازدواج ندادم گفتم نمیدونم جواب داد نه ندادم میخوام تموم کنم باهات نافرجام اخرعشقمون ساعت ۲اینارو بهم گفت بهم میگه دوست دارم ولی میدونم نمیتونم برسیم کلی اس زد اخرشم بهم میگه فک نکنم دیگه دوستم داشته باشی منم بهش میگم مگه دوست داشتن شکلات که تموم بشه یا تظاهرکردم که وقتی بگی نمیخوای من منم بیخیال دوست داشتنم بشم بهش برخوردبدون شب بخیرخوابید ازدیروز تاحالا ۲بارسرم زدن بهم الانم سرم بدست دارم مینویسم اتیش گرفتم حالا چطوربگم که این همون محمدیه که اسم بچمونم گذاشته به نظرتون من چی کارکنم ازدیروزفقط دارم گریه میکنم باورکنیدهیچ کس دیگه دل نداره به جاش سنگه من بیخیال ازدواج شدم بعد این همه زجر بازم دوستش دارم کاش میفهمیدم بعددوسال اصلا دوستم داشت برام دعاکنیدتاخدابهم صبر بده و به محمد قدری انصاف :((

    • faeze khanoooom گفته:

      ۲۵ دی ۱۳۹۰در ۰۱:۱۰

      پریا جون منم دردتورو دارم درد توروکشیدم میدونم سخته خیییییلییییی سخت =(( منم قلبم شکسته عین جریان توواسه منم پیش اومده….اما…… :(( چیکارمیشه کرد؟؟ :-/ امین کسی بودکه فک میکردم واقعادوسم داره…..هرکی بهش توهین میکرد به شدت باهاش برخورد میکردم :-s اما چندوقت پیش به دوستم گفته بودخیلیامنودوس دارنو عاشقمن تنهااون نیست :( اول هیچی نگفتم اما بعدفهمیدم رفته و……….. :-s :( :(( خدایااخیلی واسم سخت بود ولی خب…ایشالا خوشبخت باشه و……

      • اولا عزیزم ممنونم که دردلم خوندی وبهش جواب دادی نمیدونم چطور کنار اومدی بااین موضوع ولی بزرگترین ضربه زندگیم بود من معلم هستم وبایدسرکلاس اماده باشم امروز بعدچندروزرفتم سرکلاسم درسته ۲۱سالمه وباشاگردام ۶سال فاصله دارم امروز برخلاف همه روزا هیچ کدوم توکلاس نحرفیدن شاید باور نکنی ولی همشون با من گریه میکردن اونانمیدونستن چرا ولی خودشون میگفتن خانوم دلمون براتون میسوزه گریه نکن حالا من به عنوان مشاورم توهلال احمرم یه فعالیتی میکنم ولی تو کارخودم موندم ارزوم خوشبختیشه ولی میترسم دختر دیگه درکش نکنه یاندونه محمدبایدصبح ۷بیدارکنه تاصبحونه بخوره چون من عادتش داده بودم ازهمه اینا میترسم حمدبامن کبلومترهافاصله داره ولی باور کن یه بارم دوریش حس نکردم تنهارفتم بیرون ولی حسش کردم بابام میگه ولش کن اون ناراحت باشه که ازدستت داد مامانم بامن گریه میکنه ولی هرکاری میکنم نمیتونم یه ذره هم متنفربشم وبیشترعاشقش میشم میرم ازقلبش تادختره جابشه ولی کاش حداقل اون دوست داشته باشه تنهاش نزاره مثل من =(( :-<

        • سلام دوستان من تازه عاشق شدمو بم گفته هروقت تو بگی میام خواستگاری اما من خودم شرایطم جور نیست دلم خوش بود بهش به بودنش اما با این حرفا تو دلمو خالی کردید تورو خدا کمکم کنید تا من شکست نخورم!!! :(( :(( :(( :(( :(( :((

          • سلام بهتون تبریک میگم که این لطف عاشقونه شامل حال شما هم شده ولی حداقل بزار بیاد خواستگاریت تاخانوادهابدونن وهم عشقش ثابت بشه هم نتونه پاپس بکشه اشتباه من نکن بزار همون دفعه اول که گفت بزار بیاد میشه مثل محمدمن و فاصله میوفته ومنکرمیشه البته همه مثل این محمدمن نمیشه شاید این مشوقه شما فرق داره ولی بزاربیادخواستگاریت عقدم بمونه برا وقتی .ه حاضر شدین

  2. وقتی…
    وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم .

    وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم .

    وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم .

    وقتی او تمام کرد من شروع کردم .

    وقتی او تمام شد من آغاز شدم .

    و چه سخت است .

    تنها متولد شدن

    مثل تنها زندگی کردن است ،

    مثل تنها مردن !

    دکتر علی شریعتی

  3. دوباره اومدم خوشحالم که یه جارو پیدا کردم تا حرفای نگفته مو بگم از همه ممنونم @};-
    سخت چسبیده به دیواره ی این سینه ی سرد
    چیست جریان توای جانب جادویی درد
    دل به تنگ امده فریاد زنان میگوید
    کاش اینجا کسی جای تو را پر میکرد
    عشق پیغام دلم برد به دریا به درخت
    روی جاده سر هر سنگ نوشتم برگرد
    :( :( ………… :((

  4. مانيا گفته:

    ۱۹ دی ۱۳۹۰در ۲۰:۵۹

    من از فاصله ها بیزارم ، اما اگه یه دلسنگ و ازم دور کنه ممنونشم میشم تا چشام نیفته تو چشای نامردی که همه باورمو به صداقت ازم گرفت. 

  5. خدایا کفر نمیگویم ! پریشانم چه میخواهی تو از جانم ؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی . .. خداوندا اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی و غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی و شب اهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟ خداوندا…اگر در روز گرما خیز تابستان تنت را به سایه ی دیوار بگشایی و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در دوران باشد زمین وآسمان راکفر میگویی نمیگویی؟ خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت باخبر گردی پشیمان میشوی از قصه ی خلقت از این بودن از این بدعت……خداوندا تو مسئولی…. خداوندا تو مسئولی…..
    اگه درددلمو به خدا نگم به کی بگم؟؟؟؟
    خدایا دوزخت فرداست چرا حالا میسوزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خدایا مگر من کوره ی آهنگرم که مردم میزنند آتش به جانم؟؟؟
    :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :((

    • سلام ببین عزیزم توی این شعرت تنها کاری که کردی کفر گفتنه.دنیا رو سیاه نبین می دونم الان میگی چیزی که سیاهه،سیاهه و دیگه ربطی به این نداره که تو چطور ببینیش ار این راه برگرد تا زوده برگرد که اگه به جایی برسی که من رسیدم برگشتنت با خداست.امید به زندگی داشته باش توی اوج جوونی خودتو پیر نکن!!!

      • تنها جون تو نمیدونی باهام چی کردن انگار توی این دنیا هیچکس رو ندارم خدا بهم گوش نمیده …….کنارم نیست …..بدجوری دلم شکسته
        دیگر از هر چه هست بیزارم
        مثل ابر بهار میبارم
        برو ای آنکه بعد از دیدارت
        گره افتاده است در کارم
        پدرم با نگاه خود میگوید
        لایق لای جرز دیوارم
        مادرم مدتی است میگرید
        چون گمان میکند که بیمارم
        یک نفر گفت خوب خواهد شد
        به فراموشیت که بسپارم
        گفتم ای عشق اگر پس از این
        بدهی مثل قبل آزارم
        به تمام حرمتت سوگند
        روی قلبت گلوله ای میکارم
        به تو هر چند سخت مدیونم
        به خودم بیشتر بدهکارم
        هر چه بر من گذشت حقم بود
        من از این بیشتر سزاوارم
        تو گناهی نداری زیبا
        مرگ بر من که دوستت دارم :(( :(( :(( :(( :(( :(

        • سحر جون از این که یه همدرد پیدا کردم خوشحالم،اگه اشکال نداره میشه اگه متنی به این قشنگی داری برام ایمیل کنی ؟ =((

        • سحر درسته دلت شکسته اما تقصیر خدا که نیست.تقصیر خوده که ندیده و نشناخته دل بستی…

          وقتی دلمان میگیرد تاوان لحظاتی است که دل بسته بودیم

          الانم تو داری تاوان بی تجربگی خودت رو میدی…

          فقط یه چیز میتونه آرومت کنه اونم اینه که دلت با خدا باشه

          با خدا باشی مطمن باش همه چی درست میشه :x

          • مرسی بهمن جون ولی باور کن خدا جوابمو نمیده خیلی وقته دارم صداش میکنم
            اگه جای من بودی شاید تو هم کفر میگفتی
            تقصیر خدا نیست ولی خدا میتونست مواظبم باشه نمیتونست؟؟؟
            هیچی برام نمونده…………هیچی :(( :(( :(( :(( :(( :((

      • عزیز دلم اینجوری نگو خدا قهرش میگیره. ما اگه بنده های خوبی باشیم خدا هم هوامونو داره خدا هر کیو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر تو موقعیت های سخت قرارش میده که صداش کنه که از ته دل داد بزنه و بگه خدایا به فریادم گوش کن گوش کن خدا دارم صدات می زنم ار ته دلت خدا رو صدا کن خدا ناراحت میشه اگه ببینه بنده اش واسه حل مشکلش به اون رو نمیاره و دست به دامن یکی دیگه میشه من برات دعا میکنم اما دعای بنده خطا کاری مثل من کافی نیست خودتم دعا کن

    • این شعر از دکتر شریعتیه و من فکر میکنم ایشون حرف بیخودی نمیگن!!! :( :(

    • همه اشتباه من این بود:
      هرجا رنجیدم لبخند زدم!
      فکر کردند درد ندارم؛ محکم ترزدن ضربه هارو….

  6. اقا نوید درسته دیرخوندم مطلبتون ولی منم یه جورای مثل شمابودم واسه بدست اوردن عشقم اون اس نمیزد من میزدم میزنگیدم جواب نمیداد ولی من به کارم ادامه دادم الان باهمیم بعد۲سال غروری نمونده برام احساس میکنم به اجبارباهامه ولی میگم اگه دوستش داری ولش نکن ولی اجبارنکن شاید دلش جای دیگه گیره :(

    • او چه میداند دل تنهایم او را میخواهد.. چه میفهمد غرورم را به پایش سوزاندم… ندانست چه کرد با دل بی پناهم دلی که او را پناه خود میدانست.. :((

  7. سکوت کنید
    زنی لب بر لب قلم می ساید
    زبان به زبان واژه
    به اوج شب خرامان می آید
    میثاقی است بین شعر و شهوتی پاک
    که او تنها نظاره گر این هم آغوشیست

    سکوت کن …

    برهنه پای به گدازههای دلت میکشانم
    های و هوی شعرم را تا سپیده دنبال کن
    کولی سرگردان خوابهای تو خواهم ماند

    همین روزهاست که …

    پایت را به خلوتی این تخت باز میکنم

    و قرار می گذارم که …

    که هر روز و هر شب

    بجای همه این ملحفه های یاسی

    تنها تو …

    برتنم بپیچی

    دلم عجیب هوای آغوشت را دارد :(( :(( :(( :(( :(( :(( :(( :((

  8. رئیسی گفته:

    ۱۴ دی ۱۳۹۰در ۱۳:۴۸

    یک شبی مجنون نمازش را شکست
    بی وضو در کوچه لیلا نشست

    عشق آن شب مست مستش کرده بود
    فارغ از جام الستش کرده بود

    سجده ای زد بر لب درگاه او
    پر زلیلا شد دل پر آه او

    گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
    بر صلیب عشق دارم کرده ای

    جام لیلا را به دستم داده ای
    وندر این بازی شکستم داده ای

    نشتر عشقش به جانم می زنی
    دردم از لیلاست آنم می زنی

    خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
    من که مجنونم تو مجنونم مکن

    مرد این بازیچه دیگر نیستم
    این تو و لیلای تو … من نیستم

    گفت: ای دیوانه لیلایت منم
    در رگ پیدا و پنهانت منم

    سال ها با جور لیلا ساختی
    من کنارت بودم و نشناختی

    عشق لیلا در دلت انداختم
    صد قمار عشق یک جا باختم

    کردمت آوارهء صحرا نشد
    گفتم عاقل می شوی اما نشد

    سوختم در حسرت یک یا ربت
    غیر لیلا برنیامد از لبت

    روز و شب او را صدا کردی ولی
    دیدم امشب با منی گفتم بلی

    مطمئن بودم به من سرمیزنی
    در حریم خانه ام در میزنی

    حال این لیلا که خوارت کرده بود
    درس عشقش بیقرارت کرده بود

    مرد راهش باش تا شاهت کنم
    صد چو لیلا کشته در راهت کنم

  9. تغییر تیپش چی ؟ من معمولا بخصوص تو این ترم توجه کردم زیاد اهل تغییر تیپ نیست . چند هفته پالتو سرمه ای چند هفته دیگه مانتو مشکی و یه کاپشن چرمی مشکی کوتاه روش میپوشید معمولا فقط همینارو میپوشید و جابجا میکرد . منم ثابت کاپشن قهوه ای میپوشیدم . تا پنجشنبه همون چندیدن هفته پیش روزی که دخترخالم باهاش حرف زد . بهش گفته میخوام راجع به پسرخالم همون چشم رنگیه باهات صحبت کنم . دختره میگه همون کاپشن قهوه ایه ؟ دخترخالم میگه آره . من بعداز اون روز دوشنبه بعدش کاپشن مشکی پوشیدم اون پالتو سرمه ای قبلا تنش بود منو دید . چهارشنبه من همچنان مشکی اون مانتو قهوه ای با کاپشن مشکی چرمی کوتاهرو پوشید . پنجشنبه من همون مشکی اون مانتو قهوه ایه با سی شرت بنفش . دوشنبه بعدش من کاپشن روشن تر تقریبا طوسی پوشیدم اون مانتو قهوه ای با کاپشن مشکی چرمی کوتاه . چهارشنبه من نرفتم دانشگاه دوستم گفت سی شرت سفید پوشیده . حالا طبیعیه حرکاتش یا اینکه …. ؟ =((

  10. ای درد من نرسیدن به معشوق بود و ای کاش معشوقی داشتم که رهام کرده بود افسدس که دردم این چیزا کمچلو نیست دعا کنید بارون بباره