خواب آخر
وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه میکنم
زیباییات را با بهار گاه اشتباه میکنم
از شرم سر انگشت من پیشانیات تر میشود
عطر تنت میپیچد و دنیا معطر میشود
گیسوت تابی میخورد، میلغزد از بازوی تو
از شانه جاری میشود چون آبشاری موی تو
چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود
من را نوازش میکنی بر مهربان زانوی خود
آسیمه میخیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر
من بی تو میمیرم نرو، من بی تو میمیرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو میگویی همان
در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
میخوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت
شاهکار بینشپژوه
۶ مهر ۱۳۹۱در ۱۴:۲۴
زیبا بود ممنون
۲ مهر ۱۳۹۱در ۰۰:۰۸
خیلی با احساس و قشنگ بود
۱ مهر ۱۳۹۱در ۱۱:۳۳
خیلی قشنگه بابایی ممنون
۱ مهر ۱۳۹۱در ۱۱:۳۶
خواهش دخترم.
۱ مهر ۱۳۹۱در ۰۳:۰۳
منم عاشقم کیه به دادم برسه واقعا عالی بود ایول بابا
۱ مهر ۱۳۹۱در ۱۱:۳۱
سلام دوست عزیز خوش اومدید ما همه در خدمتیم اگرم خواستید میتونید عضو ویژه شید تا به خانواده عاشقانه ها بپیوندید و بتونیم تا اونجا که از دستمون بر میاد بتون کمک کنیم
۲۷ شهریور ۱۳۹۱در ۱۵:۲۳
واقعا شاهکار!!!!
۲۶ شهریور ۱۳۹۱در ۰۹:۳۶
خیلی قشنگ بود ممنون بابایی
۲۶ شهریور ۱۳۹۱در ۱۳:۳۱
خواهش دختری
۲۶ شهریور ۱۳۹۱در ۰۹:۳۵
عاشقشم
۲۶ شهریور ۱۳۹۱در ۰۰:۲۹
اسیمه میخیزم ز خواب..تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا؟تنها نرو من راببر
{بابایی کااش میشد احساسه خوبی داشت و عاشق بود …لا اقل تو خواب و رویا}مرسسی …خیلی زیبا بود
۲۶ شهریور ۱۳۹۱در ۱۲:۵۷
خواهش دخترکم
۲۶ شهریور ۱۳۹۱در ۰۰:۲۳
عالی بود بابایی
۲۶ شهریور ۱۳۹۱در ۰۰:۲۷
.
۲۶ شهریور ۱۳۹۱در ۰۰:۱۵
داداش شاهین ممنون از شعرخیلی قشنگت
۲۶ شهریور ۱۳۹۱در ۰۰:۲۱
….