خواب آخر
وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه میکنم
زیباییات را با بهار گاه اشتباه میکنم
از شرم سر انگشت من پیشانیات تر میشود
عطر تنت میپیچد و دنیا معطر میشود
گیسوت تابی میخورد، میلغزد از بازوی تو
از شانه جاری میشود چون آبشاری موی تو
چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود
من را نوازش میکنی بر مهربان زانوی خود
آسیمه میخیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر
من بی تو میمیرم نرو، من بی تو میمیرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو میگویی همان
در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
میخوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت
شاهکار بینشپژوه
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۳:۱۱
خیلی قشنگ بود مرسی
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۲۲:۲۳
خواهش عزیز
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۲:۱۳
خیلی قشنگ بود.خیلی.
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۲۲:۲۴
.. .
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۱:۱۳
:-s :-s
خیلی قشنگ بود بابا جونم
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۲:۰۴
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۰:۰۰
سلام عزیز من تازه به جمعتون پیوستم واقعا زیبا بود ممنون
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۱:۰۷
سلام دوست عزیز، خوش اومدی.
خواهش می کنم..
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۰۹:۵۷
باز باران… نه!نگویید با ترانه!
می سرایم این ترانه جور دیگر!باز باران. بی ترانه…
دانه دانه… میخورد بر بام خانه…یادم آرد روز باران…
پابه پای بغض سنگین… تلخ و غمگین… دل شکسته…اشک ریزان…عاشقی سر خورده بودم…میدریدم قلب خودرا!
دور میگشتی تو از من…
بادو چشم خیس و گریان…می شنیدم از دل خوداین نوای کودکانه…
پر بهانه…زود برگردی به خانه…یادت آید هستی من…
آن دل تو جار میزد این ترانه:باز باران..باز میگردم به خانه..
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۰۹:۴۵
خیلی قشنگ بود بابایی دستتون درد نکنه
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۱:۰۳
خواهش دخترم
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۰۸:۰۰
خوشگله
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۱:۰۶
..
۱۸ شهریور ۱۳۹۱در ۲۳:۳۰
قشنگه…
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۱:۰۶
.
۱۸ شهریور ۱۳۹۱در ۲۲:۴۶
عالیییییییی
۱۹ شهریور ۱۳۹۱در ۱۱:۰۵
۱۸ شهریور ۱۳۹۱در ۲۲:۲۰
خیلـــــــــــی زیبا بود؛
ممنون آقاشاهین
۱۸ شهریور ۱۳۹۱در ۲۲:۲۳
خواهش می کنم