بی خودتر از اینم کن
راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن
بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن
یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن
شوق سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن
دارم سر پرواز در آفاق تو، ای یار
یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن
عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری
از صافی عشقم ده و عین هنرم کن
صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
باران من خاک شو و بارورم کن
افیون زده ی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسه ای از آن لب شیرین شکرم کن
پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آن گاه
تا لذت آغوش بدانی، خبرم کن
شرح من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژه ی تو، مختصرم کن
۵ خرداد ۱۳۹۱در ۱۰:۴۰
تشکر از مدیر عاشقانه ها به خاطر سایت با مطالب جذابش وراه اندازی دوباره”به او بگویید”
۵ خرداد ۱۳۹۱در ۰۳:۴۲
تو را به رخ تمام گل ها میکشم میکشم ﻭ
ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ
ﺗﺎ نرگس ﻣﻦ ﻫﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﯾﺪ
ﮐﺮﺩ
—————–
خدایا حاجت همه حاجتمندان را بر اورده کن
شب ارزوهایتان بخیر
۵ خرداد ۱۳۹۱در ۱۰:۴۲
۶ خرداد ۱۳۹۱در ۱۰:۰۲
پاییز شدم تا تو بهارم بشوی %% پرونده ی سبز روزگارم بشوی
ای عشق چرا مثل دلم زرد شدی؟ %% من صبر نکردم که دچارم بشوی
۱۹ خرداد ۱۳۹۱در ۲۳:۵۸
بیا ای همنشین سرد پاییز / به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین / تو شعری تازه در من برانگیز . . .
۵ خرداد ۱۳۹۱در ۰۳:۲۸
ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑــﮕﻮ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘـــﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ
ﮐﺪﺍﻡ ﺧﻂ ﺩﺳﺘـــﻢ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮑـــﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﯼ
ﮐﻪ ﺳـــﺮ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷــﺪ
۵ خرداد ۱۳۹۱در ۰۳:۲۰
ﺑﺎ ﺩﺭﻭﺩ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ
ﻣﺎ ﺳﺎﻣﺮﺍ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﮔﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ
ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ
ﻫﺎﺩﯼ ﺧﻠﻖ ، ﮐﻮﺭﯼ ﭼﺸﻢ ﮔﻤﺮﻫﺎﻥ
ﭘﺮﻭﺍﻧﮕﺎﻥ ﺷﻤﻊ ﻋﺰﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ
ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺎﺩﯼ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﺎﺩ
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۲۰:۴۳
چوافعی در کویرم خواب اقیانوس میبینم
به پشت پرده شب رقص صدفانوس میبینم
نمی گویم من ازحسنش شمارا/لیک می گویم:
به دل آیینه هایی ازپرطاووس میبینم
تمام مرهم دردجهان باخویشتن دارد
شفابخشی که دراوعلم جالینوس میبینم
ازآتش می نویسم آنچه راچون آب می خوانی به طبع خویشتن
دانایی ققنوس میبینم
شمادورید ای مردم
از آن خواب وازآن طوفان ماهرچه می گویم
همه محسوس میبینم.
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۱۹:۴۵
خاص بودن
این روزها سخت نیست
فقط کافیست
دروغ نگویی
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۱۸:۴۶
سخت است
دنیایت یک نفر باشد
و هـمان یــــک نفر را
نداشته باشـــــــی
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۱۶:۴۸
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ساده بیایی پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
کاظم بهمنی
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۱۹:۴۲
مرسی زیبا بود عمه جوون
۶ خرداد ۱۳۹۱در ۱۲:۲۵
۱۴ خرداد ۱۳۹۱در ۰۳:۲۴
عمه جون عاششقتم
خیلی قشنگ بود
۱۵ شهریور ۱۳۹۱در ۱۵:۳۶
من بیشتر عاشقتم گیسو جونم
۱۶ خرداد ۱۳۹۱در ۱۰:۵۰
بسیار زیبا …مرسی
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۱۳:۲۴
دیگر چه فرق میکند امروز چندم است
بی تو تمام سال دلم در تلاطم است
پنهان نمیشود غم تنهاییم عزیز
حتی چشم های من در تکلم اند
از دل نمی روی تو که از دیده رفته ای
این ها فقط خیال کذایی مردم است
این ها فقط خیال کذایی مردم است…
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۲۰:۴۵
نرگس جونم سلام زبان حال منو گفتی درسته چه فرقی میکنه………………… امروز چندم باشه. مرسی
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۲۲:۴۵
سلام بهارجان.خواهش میکنم عزیزم
۶ خرداد ۱۳۹۱در ۱۲:۲۷
سلام نرگس جان
شعر زیباییه اما توی بیت دومش من مشکل دارم وزنش جور در نمیاد شاید هم چیزیش جا افتاده ؟
پنهان نمیشود غم تنهاییم عزیز
حتی چشم های من در تکلم اند
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۱۲:۴۴
باز امشب پنجره های ملکوت به بهانه ای دیگر گشوده میشود و عاشقانه میسراید: این الرجبیون؟
چه خدای عاشقی که گناه میخرد و بهشت میفروشد و ناز بنده میکشد…
در اولین پنج شنبه ماه رجب لیلۀ الرغائب ملتمس دعایتان هستم.
۴ خرداد ۱۳۹۱در ۱۵:۲۴
سلام ریحانه جان
حتما دعات میکنم توهم منو دعام کن