بی خودتر از اینم کن

راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن
بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن

یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن

شوق سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن

دارم سر  پرواز در آفاق تو، ای یار
یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن

عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری
از صافی عشقم ده و عین هنرم کن

صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
باران من خاک شو و بارورم کن

افیون زده ی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسه ای از آن لب شیرین شکرم کن

پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آن گاه
تا لذت آغوش بدانی، خبرم کن

شرح من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژه ی تو، مختصرم کن

حسین منزوی

انتشار یافته توسط نازنین بانو در یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 با موضوع شعرهای عاشقانه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۲۳۲ دیدگاه

  1. عالی و تحسین برانگیز بود. واقعا لذت بردم. روحشون شاد

  2. :x [بغل] @};- خیلی خیلی قشنگ بود…..
    ممنون از انتخاب خوبت…

  3. بسیار زیبا @};-

  4. ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم. هر جا که پا میزارم تو رو اون جا میبینم ..یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود..قصه ی غربته تو قده صد تا قصه بود ..یاده تو هر جا که هستم با منه و داره قلبه منو اتیش میزنه ………………..{مرسی نازنین بانو ..عالی بود} :-< :-< :-< :-< :-< :-<

  5. خیلی قشنگ بود @};- @};-

  6. خیلی قشنگ بود. ممنون از مطالب زیباتون . . . . [دست زدن]

  7. سکوت…
    باز هم شب شد و تنهایی و دیدار سکوت
    خیمه زد کنج دلم سایه ی دوار سکوت
    روبرو عکس تو در قاب نگاهم پیداست
    اشک در دیده و دل خسته ز تکرار سکوت
    لحظه ی رفتن تو لحظه تنهایی من
    لحظه ها باز غریبانه گرفتار سکوت
    حرفهای دل ما گرچه صمیمانه نوشت
    شاعری غمزده بر سایه ی دیوار سکوت…..