امپراطور
ناراحتت کردم دم رفتن
خواستم که ناامید بشی از من
این عادلانه نیست میدونم
ازم نپرس چطور میتونم
یکم واسهت لازمه بیرحمی
دلیلشو حالا نمیفهمی
به بغض وادارم نکن انقد
این گریهها باشه برای بعد
تو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم میشه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستوره
نفرین به این وجدان بیهودم
ای کاش من خودخواهتر بودم
غرور من این بار حق داره
دنیا به من خیلی بدهکاره
سکوت یعنی مرده فریادم
باید تو رو از دست میدادم
از من به تو پنجرهای وا نیست
وقتی که خوشبختیت اینجا نیست
تو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم میشه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستوره
۱۹ مهر ۱۳۹۲در ۱۴:۵۲
آی گفتی….!!!!
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۲۱
۱۸ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۲۸
خیلی قشنگ بود
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۲۱
۱۸ مهر ۱۳۹۲در ۱۸:۵۹
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۲۲
۱۸ مهر ۱۳۹۲در ۱۴:۵۵
سکوت یعنی مرده فریادم .. باید تو رو از دست میدادم
نمیدونم چی بگم…!
خیلی زیبا بود آقا شاهین واقعا ممنونم!
تو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم میشه چون که مجبوره
واقعا فوق العاده بود
مونا برزویی شاعر بینظیریه از دلنشین ترین شعرا سروده ی ایشونه!
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۲۰
خواهش می کنم گلسار جان
۱۸ مهر ۱۳۹۲در ۱۱:۲۹
خیلی قشنگ بود
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۱۹
۱۷ مهر ۱۳۹۲در ۱۳:۳۲
خیلی قشنگ بود مرسیییی
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۲۰
خواهش می کنم
۱۷ مهر ۱۳۹۲در ۱۰:۵۲
خیلی عالی بود… کسی میتونه بفهمه که تجربه اش کرده باشه،اونوقته که باخوندنش صحنه به صحنه و لحظه به لحظه اش…
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۱۹
۱۷ مهر ۱۳۹۲در ۱۰:۱۸
تسلیم!
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۱۸
۱۷ مهر ۱۳۹۲در ۰۹:۱۸
آقا شاهین سلام ازتون گلایه دارم من از صبح تا گریه کردم همه یک حسی بهم میگه اونم داره این کار با من میکنه ولی عادلانه نیست به جای من داره تصمیم میگیره این عادلانه نیست آه از بی وفایی خدا از دل من باخبره به خودش میسپرم ممنون
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۱۸
:-??
۱۷ مهر ۱۳۹۲در ۰۷:۴۳
۲۲ مهر ۱۳۹۲در ۲۲:۱۵