از تو دلگیرم

دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو می‌دونی از زنده بودن چی میخوام

دلم بهم می‌گفت تو رو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست

از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم می‌میرم تو کجایی من باز بی‌قرارم
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم

ترانه‌سرا: رشید رفیعی

 

تنهایی دلتنگی قلب نگاه
انتشار یافته توسط شاهین در سه شنبه 23 اسفند 1390 با موضوع ترانه‌های عاشقانه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۲۲۳ دیدگاه

  1. سلام باران جان من باموبایل وصل میشم نه با کامبیوتر.باموبایل نمیشه

    • یلام سمیعهجون پا ئین واست کامنت گذاشت خوش اومدی @};- راستی با موبایل یکم سخت تره ولی فکر کنم تو بخش های اخر( شناسه من )میتونی پیدا کنی

    • سامیه جان، سلام …
      چرا دیگه نمیای؟ حداقل بیا بگو، اسمتو درست خوندیم یا نه ؟؟؟
      @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-
      این گل ها برای تو

  2. خوش به حالتون .چه جمع صمیمی دارید و چقدر دل پاک.
    سایت خیلی قشنگیه و تا جایی که تونستم داستان ها وشعر ها رو خوندم
    هر دفعه از این جور نوشته ها میخونم .عذاب وجدان میگیرم.واسه کسانی که اذیتشون کردم.ولی نمیدونم چرا تا عصبانی میشه بازم دوباره دل بقیه رو میشکنم. :( :(
    :(
    :(( :(

    • سلام دوست عزیز خوش اومدی @};- اول اینکه بی زحمت از طریق (شناسه من)اسمتو به فارسی بنویس دوم اینکه به اعصاب خودت مسلط باش تا کسیرو اذیت نکنی و اگه کسی هم اذیت کردی ازشون معذرت خواهی کن.هر کمکی خواستی در حد توانم انجام میدم البته همه دوستانه عاشقانه ها کمکت میکنند :)
      ناراحت نباش خدا بزرگه و توکلت به خدا باشه.

    • سلام دوسته گلم خوشامدی :-h
      راست میگه گندم ما هر کمکی بخای در حده توانمون انجام میدیم
      باید فرو خوردنه خشمو یاد بگیری گلم وقتی اسبی میشی به چیزه خوب فک کن یا بگو
      الا به ذکراله تطمئن القلوب ون موقع آروم میشی گلم :x (*)

  3. باران جان من نمیدونم صفحه شناسنامه کجاست ازکجاباید بیداش کنم

    • عزیزم سمت چپ بالا، جایی که نوشته (درود، samieh ) با ماوس برو روی اسمت، چند تا گزینه میاد برات و تو گزینه ی ( ویرایش شناسنامه من) رو انتخاب کن و در فیلد نام نمایشی اسمتو سمیعه تایپ کن به فارسی… مرسی قشنگم … منتظرتم

  4. سلام باران جان خوبی جه خبر

  5. سلام من خیلی خیلی ىلم کرفته :( شدید احساس تنهایی میکنم :( انکار تو ىنیا هیج کسی رو ندارم و کسی درکم نمیکنه
    حال روحیم خیلی خرابه :((

    • آخ آبجی یاسمین جونم بیا که حاله منم بهتر از شما نیست، ولی تا اونجایی که بتونم کمکت می کنم
      بیا آبجی من می فهمم حالتو، درکت می کنم آبجی :( :(

      • داداش دوست دارم کریه کنم من خیلی تنهام :(

        • قربون اون اشکای پاکت بشم، گریه نکن، باور می کنی حال منم خیلی خرابه، الان که دارم برات می نویسم دلم می خواد منفجر بشه، یه جوری تحمل کن، برو قرآن بخون سوره آل عمران بخون، خیلی آرومت می کنه آبجی به خدا من حالم بدتر از شماست

      • کجایییییییییییییی داداش؟؟

        • اینجام آبجی جونم گریه نکنیا باشه
          به خاطر داداش بخند که دلم واسه خنده هات تنگ شده

          • سلام علی جون دیشب حالم خیلی خیلی خراب بود.دیگه نتونستم بشینم.رفتم تو حیاط و کلی گریه کردم بعدش نماز خوندم و خوابیدم.تنهایی خیلی سخته.وقتی کسی حرفتو نمیفهمه،،،درکت نمیکنه،فقط ازت انتظار دارن و…تو این دنیای بزرگ خیلی خوبه که آدم بعد از خدا عاشق کسی باشه که عشقش بهش توان زندگی کردن بده.تنهایی آدمو از پا در میاره. :(( بعد از اون جریانی که برام پیش اومد انقدر دل نازک شدم که به هر بهانه ی کوچیک اشکم درمیاد داداشی….باور کن من حال تو رو خیلی خوب میفهممم.چون خودمم تو برزخی گرفتار شدم که یکی دیگه برام با نامردیش برام درست کرده.. :( :( :( :( :(

          • سلام آبجی جونم، باورت می کنم، میدونی چیه آبجی جون من احساس می کنم تو این دنیا اظافیم، هیچکسی منو نمی خواد، همه از دستم فرار می کنن، یکی نیست به اونا بگه آخه منم انسانم، یکی هستم مثل شما، شماها دوپا و دو دست دارید منم دارم، ولی افسوس …

          • وای داداش نگو که دلم داره میترکه.علی جون فکر نکنی کسی تو رو دوست نداره،من با اینکه ندیدمت ولی خیلی دوستت دارم :)

    • لام یاسمن جون چی شده؟حرفای دلتو اینجا بزن هم خالی میشی هم بچه ها در حد توانشون بهت کمک میکنند دوست نداری بگی خواهر گلم؟

    • سلام یاسمن جون میدونم حرف زدن اسونه ولی اگه ما ادما بخوایم عمل کردن اسون تر هم میشه نمیگم درکت میکنم چون جای تو نیستم ولی میفهمم چی میکشی توکل کن به خدا و اعصابتو کنترل کن وقتی با کوچکتربن چیز اشکت در میاد قبل از اینکه بغضت بترکه تو دلت بگو خدایا کمکم کن تا تحمل کنم
      دوست دارم خودتو ناراحت نکن خداکنارته و درکت میکنه کافبه فقط حسش کنی :) :-*

      • سلام آبجی گندم.الان کلی برات حرف زدم و درد دل کردم اما وقتی فرستادمش زد خطا و همش رفت!!!!
        برات نوشته بودم که میدونم حرفامو میفهمی ،اما نمیدونم حال منو داشتی یا نه….گندم من خیلی تنهام.به یه کسی دل بسته بودم و فکر نمیکردم بهم دروغ بگه،که اونم نامردی کرد و رفت…الانم میدونم خدا هست ولی مدتیه که گمش کردم.گندم من از خدا خیلی دور شدم.یه مدته دیگه حسش نمیکنم.میدونم حرف قشنگی نیست اما انگار همدیگه رو فراموش کردیم.خیلی دلم پره.دارم میترکم.بعضی وقتا دوست دارم بشینم و با خدا حرف بزنم تا رابطمونو از نو بسازم اما دلم میگه اون که همه چیزو میبینه!!!من فکر میکنم تو این دنیا برای کسی مهم نیستم و ارزشی ندارم.روز دوم عید قراره بریم کربلا .با اینکه خیلی آرزوشو داشتم ولی الان اصلا حسش نیست.آمادگی ندارم.فکر میکنم لیاقت رفتن ندارم.من از خدا دور شدم.میدونم واسه همینه که خیلی احساس تنهایی میکنم.اما نمیدونم چیکار کنم.دلم خیلی گرفته. :( :(

        • یاسمین جونم سلام، ببخشید که برای این کامنت که برای گندم گذاشتی من دارم جوای میدم، آخه حرفات خیلی شبیه حرفای ۲ یا ۳ ماه پیش خودمه … عزیزم کاملا درک میکنم که چی میگی … میدونم شرایط سختی ئه … اما میتونی این حس رو شکست بدی … بیشتر اونایی که اینجا هستن مشکلات منو میدونن و همیشه تو کامنتهام گفتم که من همیشه با چشم های بسته دعا میکردم خدا همیشه کنارم بود و من نمیدیدمش ۱۷ سال از زمانی که بابا آب داد رو یاد گرفتم گذشت که فهمیدم این خدا بوده که همیشه همراه من بوده و بعد با تمام وجودم خدا رو حس کردم و ازش عذر خواستم به خاطر اصراری که در کارش کردم و شاید که نه، حتما به صلاحمون نبود…
          یاسمین جون، همین حالا که داری کامنت منو میخونی، به خدایی فکر کن که خیلی مهربونه به خدایی که هر روز صبح از خواب بیدار میشی، به تو سلام میکنه و مژده یه روز تازه رو بهت میده، بعد از اینکه کامنت منو خوندی چشماتو ببند و به آرامشی که در آغوش خدا خواهی داشت فکر کن، میدونم حرفام به ظاهر خیلی دور از واقعیته اما باور کن رسیدن بهشون خیلی آسونه، خدا نزدیک تر از هر کسی به ماست …
          اما یه هشدار … میدونی عزیزم قدم اول رو تو باید برداری، خدا به بندش میگه تو یه قدم بردار، تمام گام های مانده اش با من !
          باور کن خدا داره تو رو می بینه و صداتو میشنوه به خدا لبخند بزن و باهاش هم قدم شو

          • بارون جون.مرسی از حرفات .الان ساعت ۱ شب رو گذشته که کامنتت رو خوندم عزیزم.بدجوری بغض گلومو گرفته.چشمام پره.به همون خدا میدونم که چقدر هوامو داره.میدونم کوتاهی از منه.ولی نمیدونم چرا نمیتونم صداش کنم!!!!!کمکم کن باران.تو که این حالو داشتی و میدونی چی میگم بگو چطوری خودم و وصل کنم به همون خدا که هنوزم دوستم داره و شوق رسیدن به خودش رو تو دلم انداخته…نمیدونم چیکار کنم.خودمو گم کردم.تمام شب و روز سرگردونم و نمیدونم دارم دنبال کدوم نداشته ام میگردم.خدا به من همه چیز داده ولی انگار کور شدم و نمیبینم بازم خسته و سرگشته ام…..باران جون بگو تو چه طوری خودتو پیدا کردی؟؟/راهنماییم کن عزیزم

          • سلام دختر نازم، قربون دل پاکت بشم خیلی خوب میفهمم چی میگی، الان که دارم مینوسم چشمام از اشک پره، راستش تو این مدت خیلی ها با من حرف زدن اما خب همون لحظه حرفاشون رو قبول میکردم اما باز دوباره داغون تر از قبل میشدم، تا اینکه آخرین بار با حرفای یکی از دوستام حسابی به خودم اومدم، عزیزم من مشکلات دیگه ای هم داشتم که گم کردن خدا هم این وسط، زندگی رو برام سخت تر کرده بود، تا روزی که دوستم بهم گفت، ذهنتو خالی کن و فکر کن هیچ مشکلی نداری، تو هستی و خدا …. فقط خدا …. اگه مشکلاتتو به دست خدا بسپاری، اگه بگی خدایا من جزء تو کسی رو ندارم باید کمکم کنی باور کن پیداش میکنی، از اون روز سعی کردم بیشتر لبخند بزنم، به مشکلاتم بخندم و بگم من خدایی بزرگ و مهربون دارم، خیالم راحته …. میدونم که خدا همیشه حمایتم میکنه … فقط خدا ….
            عزیزم غبار جلوی چشماتو پاک کن، زندگی رو اونطوری ببین که دوس داری، میدونم که همه چی ایده آل ما نیس، اماباید باور کنی این شرایط رو همه دارند و من هم از نوع بدش داشتم، اما الان خودمو از مشکلاتم رها کردم، آخه بعضی از مشکلات حل نمیشن و باید باهاشون کنار بیای، و من بعد از سالها این کارو انجام دادم و بالاخره باور کردم خدایی دارم که همه جا هوامو داشته و خیلی هم مهربونه …
            عزیزم برای اینکه به خدا برسی اول باید با خودت رو راست باشی، به خودت اعتماد داشته باش، هیچ وقت از خودت ناراحت نباش و همیشه قلبتو پر از امید و محبت نگه دار… به خودت لبخند بزن، تو زنده بودنت رو سلامتیت رو و داشتن خانوداتو مدیون خدایی، شکر گذارش باش و از قدر نعمت هایی که بهت داده رو بدون. و اینو بدون که تو یه انسانی و برترین مخلوق خدا، پس شاد باش و شاد زندگی کن، خدا رو تو قلبت پیدا کن… تو جزء کسانی هستی که می خوای به خدا برسی و همین که میدونی اونو گم کردی، یه قدم از بقیه جلوتری …. و من تحسینت میکنم عزیزم
            خودتو پیدا کن تا خدا رو ببینی تو قلبت …. خودتو ببخش و به خودت سخت نگیر …. به محبت و عشق به خدا فکر کن… حتما خودتو پیدا میکنی

          • باران مهربونم سلام.باور کن از شب تا الان منتظر بودم جواب کامنتمو بدی …وممنونم که برام وقت گذاشتی عزیزم.من ۲۲ سالمه.نمیدونم تو چند سالته…ولی میخوام بگم تو این سال های زندگیم هیچ کس درد دلمو اینطور که تو جواب دادی نداده بود.اولین کسی هستی که تمام حرفامو میفهمی و جوابات واسم خیلی تاثیر گذاره… :-*
            میخوام از نوشتت پرینت بگیرم و بهش عمل کنم .باران منم تا الان خیلی مشکلات داشتم.شکست عاطفی یکییشونه.من از وقتی یادم میاد مشکلات خانوادگی زیادی داشتیم.مثلا یکیش اینکه مادر فوق العاده بد اخلاقی داشتم که همیشه رفتاراش با ما بد بوده.انقدر که ۱ماه قبل بابام سکته وسیعی کرد و دکترا گفتن که اگر این بار سکته کنه دیگه زنده نمیمونه…ولی مادرم رعایت حالشو نمیکنه و …. :(
            نمیخوام ناراحت شی فقط میخوام بدونی تو خانواده هم درگیری های زیادی دارم.و مشکلم فقط شکست عشقی نبوده…اما همیشه دلم به خدای مهربونمون خوش بوده.این روزا که فکر میکنم ازش خیلی دور شدم واقعا احساس تنهایی میکنم.حرفات مرحمی بود رو زخم دلم.واسه همین یه دنیا ممنونتم .همین امروز پا جلو میذارم تا با خدای خوبم آشتی کنم. تا ازین حالو روز دربیام. فدات بشم باران جون :x :x :x :x :x

          • یاسمین جونم دوباره سلام خوشحالم که حرفام برات تاثیر گذار بوده، عزیزم میفهمم چی میگی، منم اونقدر درگیر مشکلات دیگه بودم که اصلا شکست عشقی برام بی معنی بود و خنده دار و حتی یه لحظه هم غصه نخوردم و فقط حماقت خودم برام غیر قابل تحمل بود …
            این مشکلات در تمام خانواده ها هست و باید بگم علاوه بر چیزهایی که گفتی من یه سری مشکلات دیگه ای هم داشتم و دارم …
            راستی فدات شم من ۲۴ سالمه … به خودت اعتماد داشته باش و بدون که میتونی با مشکلاتت بجنگی، میدونی چرا؟ چون یه خدای خیلی بزرگ و مهربون داری خیلی مهربون ….
            به آرزوهای قشنگت فکر کن عزیزم
            آسمونی باشیم و بی کران
            آبی باشیم و مهربان

  6. سلام خیلی مطلب قشنگی بود :x

  7. *کاش تورا می خواندم*
    دوش دیوانه و مفلوک غزل می خواندم
    بی هدف در پی اذنی به عمل می خواندم
    گرچه مبهوت همه قافیه ها می بودم
    واژه ها را به تمنای نسیمی ز صبا می خواندم
    خسته از هجر نگارو غم یارو تب تردید دلم
    به امید مژده ای دل، صفحه را می خواندم
    حال خونین دلم را به تو نسبت دادم
    تا بدانی که به تفسیر نگاه تو غزل می خواندم
    حیف از آن شب که با یاد تو سحر را دیدم
    غافل از شعر شدم، نام تو را می خواندم
    من ندانم که چه شد دل به تو دادم یک دم
    وای از آن دم که به سالی، غیر او می خواندم
    ای خدای دل و دینم، بینم
    که دگر غیر تو را هیچ دمی، می خواندم
    *عرص*۲۰/۱۲/۱۳۹۰
    اینم آخرین غزلم که البته اگه بشه اسمشو گذاشت شعر!
    بالاخره جرأت کردم شعرمو بذارم در معرض نقد همه ی شما دوستان و عزیزان عاشقانه ها.
    دوستتون دارم و پیشاپیش میگم سال نو همگی مبارک @};- @};- @};- @};- @};-

    • خیلی لطیف بود من خوشم اومد بقیه نوشتهاتم بزار اقا علیرضا [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن] تو میتونیی :)

      • سلام گندم جان
        مرسی از لطفت، بقیه که مارو تحویل نمی گیرن، بازم به تو :x
        انشااله

        • خواهش میکنم تو ام مثل داداشمی ناراحت نشو یک عده دلشون گرفته یک عده هم کار دارند الان خودم دارم جواب میدم همزمان چند تا کار میکنم ;) منتظر بقیه شعرات هستم :d

        • سلام علیرضا جان ببخشید یکم حال روحیم بده نتونستم بهت خوش آمد بگم ولی الان میگم ;) ;) شعرتم خیلی قشنگ بود، منتظر اشعار بعدی شما هستم :x :x

          • سلام علی جان، مرسی که افتخار دادی :-*
            نبینم حال ندار باشی، بدخواه مدخواه داری بگو داداش :-p
            مرسی از لطفت، امیدوارم همیشه خوش باشی عزیزم :))

    • سلام آقا علیرضا …. آفرین خیلی قشنگ بود ….
      @};- @};- @};- @};- @};- @};-
      موفق باشی و موید

      • سلام مامان جون کجا بودی که دلم خیلی وایت تنگ شده بود؟ :x :-*

        • سلام عزیزم، من همیشه هستم، اما وقت نمیکنم به همه کامنتها جواب بدم عزیزم، اما هر موقع گفتی که دلت گرفته، دیدی که باز اومدم و شروع کردم به نصیحت کردنت :))
          اما عزیزم همیشه میتونی رو من حساب کنی گل گندمم دوستت دارم …

      • سپاس باران عزیز
        ولی انگار نقد من تو تعاریف شما عزیزان گم شده :-p

    • وایییییی علی رضا انگار این انرژی مسبتااا کار ساز بودااا خیلی خوچکل بودددددددد کلی هنرتو ریختی پاش کردی اینهمه ذوقو از کجا اوردی یهو :d

      • قربونت تو مامانیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
        آره دیگه انرژی مثبتای تو ک.لاک میکنه عزیزم :x :x :x :x
        نه بابا ریخت و پاش نکردم، تازشم اینهمه ذوقو یهو که نیووردم، خیلی وقته ;) :d
        راستی مامان کوچولوی من نگفتی چند سالته؟؟

  8. سلام بجه ها منم تحویل بکیرین

    • سلام سمیعه جان، خوش اومدی….
      معلومه که تحویلت میگیریم؛ فقط عزیزم از طریق صفحه( شناسنامه من ) در فیلد نام نمابشی اسمتو به فارسی بنویس
      ممنـــــــــــــــــــــــون

    • سلام سمیعه جون خوش اومدی @};- شرمنده متوجه نشدم خوبی؟

    • سلام
      من فکر کردم اسمت سامیه است، درسته؟یا سمیعه!؟
      به هر حال امیدوارم که همیشه خوش باشی و سال نو را پیشاپیش بهت تبریک میگم و آرزوی سال فوق العاده برات دارم @};- @};- @};-
      امیدوارم که بقیه دوستان هم مارو تحویل بگیرم و شعرمو نقد کنن،تو هم همچنین [خجالت]
      مرسی :d

      • آها !!! شاید هم، شما درست میگید ؟؟؟ من دقیقا نمیدونم … اما شاید اسمش سامیه باشه …. به هر حال هر دوش قشنگه …

  9. دلنوشته هایم
    عاشقانه های مهرپویا
    خودت گفتی و یادت نیست؟

    خودت گفتی دوباره “دوستت دارم” نمیخواهم

    دوباره “در دلم با یاد تو من یاس میکارم” نمیخواهم

    نمیخواهم صدایت را دوباره بشنوم از دور

    و اینکه “با نبودت اشک میبارم” نمیخواهم

    خودت گفتی، چرا یادت نمی آید عزیز من

    خودت گفتی که “من از دوریت غم دار و بیدارم” نمیخواهم

    خودت گفتی که دیگر مهربانی بس کن و خوش باش

    برو دیگر ز تو “از درد تو تب دار و بیمارم” نمیخواهم

    خودت گفتی، فراموشت شده ای یار مغرورم؟

    تو گفتی که “برای تو زجانم دست بردارم” نمیخواهم

    و یادت نیست آن شب؛ دورترها نه همین دیشب

    که میگفتی به من با خنده، بیکارم؟ نمیخواهم!

    تو در بختِ منِ خوشبخت بنشینی و چون بختک

    مرا بیچاره گردانی. چه کم دارم؟ نمیخواهم

    :( ;) ;)

  10. تو خودت گفتی برو …

    درست همان لحظه ای که به من گفتی برو …

    احساس کردم که عاشق ترینی ،

    اما دیگر فرصت بودن من در کنار تو ، به سر رسیده …

    من گم شدم در هوایی که هیچ گاه فرصت پرواز را به من نداد …

    نمی دانم این پرواز است که برایم دشوار است یا من پری برای پرواز ندارم …

    :(