از تو دلگیرم
دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام
دلم بهم میگفت تو رو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست
از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم میمیرم تو کجایی من باز بیقرارم
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم
ترانهسرا: رشید رفیعی
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۱۱:۳۹
عالیه عالی .
جرم من این بود که از ته دل میخواستمش .به خاطر دوس داشتنش کلی بدوبیراه شنیدم .میخواست وابستگیشوکم کنه .اگه عشق گناهه چراخدا افریدش؟ :-/ بعداز اون ماجراباکوچکترین حرف ازرده خاطرمیشم .سخته برام اخرسالی بدجوردلم گرفته توی تنهاییهام همیشه گریه میکنم.الانم حال خوبی ندارم.توخونه همیشه تنهام اخه بایه مادر بیسواد چه طورمیشه درد دل کرد.کاش لااقل خواهر داشتم. هیچ کسی دلش به حال من نمیسوزه.ازدنیاگله دارم چون همیشه دلموپرپرکرد.اینجا آرومم میکنه. شب عید تولدمه اماچه فایده دیگه دلی واسم نمونده…..همیشه به مردن فکرمیکنم. هیچ کس نیست یه خورده بهم دلداری بده؟آدم تنها فقط باید بمیره.
لااقل برام دعا کنید ازاین حس وحال بتونم بیرون بیام.خدابه دادم برس. جان وبگیرکه دنیاارزش موندن نداره. :-<
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۱۴
سلام بهاره جون چرا انقدر ناراحتی قربونت برم؟حرفای دلتو اینجا بزن بچه ها در حد توانشون بهت کمک میکنند گلم همه ما که اینجا هستیم یک مشکلی داریم ولی نا امید نیستیم یکجورایی میخوایم به خدا نزدیکتر بشیم و بیشتر حسش کنیم من همیشه واست دعا میکنم ناامید نشو وخدارو صدا کن چه با صدای بلند چه خیلی اروم حتی تو دلت خدا همرو میشنوه
من همیشه تو دلم خدا صدا میزنم ولی دریا میرم داد میزنم خدایااااااا منم نگاه کن؟بعد یک حسی بهم میگه حتما خدا میبیندت دوست دارم غصه نخور غصه نشان دهنده شکسته
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۱۸:۱۹
ممنون گندم جون.دنیای مجازی لااقل باآدم روراسته دوست دارم هرجاکه هستی.تنهام نزارید.
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۵۴
وای بهاره جون یادم رفت تولدتو تبریک تبریک یگم تولدتتتتتتتتت مبارک ایشا الا هر چی از خدا میخوای بهت بده امیدوارم همیشه رو لبت خنده باشه یک بوسس
هیچویت تنهات نمیزاریم
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۰۴
سلام
اینجوری حرف نزن دنیا همیشه ارزش زندگی کردن داره این خود ادم ها هستن که اونو محلی برای سختی تبدیل می کنن ،عاشقی گناه نیست ولی راه رسیدن بهش خیلی سخته ، عزیز مامان ادم اگه بیسواد هم باشه بازم درد دل بچشو می فهمه ، سعی کن به جای فکرکردن به مرگ به راه رسیدن به خدا وصمیمی شدن به مامانت رو پیدا کنی تا لااقل یکمی از غصه هات کم بشه دوست عزیزم تولدت مبارک
اینا هم کادوی تولدت از طرف خانواده عاشقانه ها
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۱۸:۲۵
سلام عزیزم بخدا خوشحال میشم وقتی میبینم من براهموطنام اهمیت دارم که بهم پاسخ میدن.
ممنون .
این اولین باریه که یکی بهم میگه تولدت مبارک.باورت نمیشه هی مینویسمواشک میریزم
خداروشکر میکنم که دیگه تنها نیستم چون شماهارو دارم.
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۱۵
سلام بهاره جون انقدر ناامید نباش ابجی.اولا که خدای مهربون بالای سرته.با یکم دقت میتونی مهربونیاشو احساس کنی بعدشم بجه های عاشقانه ها ها کنارتن.هر وقت دلت کرفت بیا اینجا با هم درد دل میکنیم. و اکه دوست داشتی کمکت میکنیم عزیز دلم. ابجی بهار جان مامان حتی اکه بی سواد هم باشه بازم دوستت داره و به فکرته.باهاش حرف بزن.شاید حرفاتو بفهمه عزیزم
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۵۶
سلامخواهر گلم حالت چطوره؟چه حرفای قشنگی میزنی؟
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۵۹
منم مامان باران ، حال منم بپرسین دیگه گناه دارم
شوخی کردم
۲۸ اسفند ۱۳۹۰در ۰۰:۰۴
سلام مامانی نگو دلم میگیره دارم میرم مسافرت یک مدت نمیتونم بیام عاشقانه ها دوست دارم مامانییییییی فذاموشم نکن.راستی اینجا یک عالمه برف اومده
۲۸ اسفند ۱۳۹۰در ۰۸:۴۵
سلام باران جون
خوبی عزیز ، ما همه همیشه بفکرت هستیم سال خوبی داشته باشی توام با شادی و سرافرازی
۲۸ اسفند ۱۳۹۰در ۰۷:۰۳
سلام سیده بهار جون
اول از همه تولدت مبارک
دوم عیدت پیشا پیش مبارک
سوم عید همه عاشقانه ها هم مبارک
میدونی، هر موقع اومدم اینجا اولش گفتم بی خیال ولش کن.چی بنویسم.اصلا بنویسم که چی بشه.اصلا کی حرفای منو میفهمه.کی درد منو داره آخه.
اما یواش یواش شروع کردم به نوشتن و آروم شدم چون با نوشته هام ذهن بهم ریختم مرتب چیده شد کنار هم و اونوقت دیدم اونقدرا هم که فکر میکردم در دل کردن سخت نیست.فقط باید از یه جایی شروع کرد.
من و شما نسبت به بقیه این شانسو داشتیم که به لطف خدا و زحمت های آقا شاهین میتونیم بیام اینجا راحت درد دلامونو بگیم و بشینم پای درد دلای بقیه
وقتی که میام اینجا بیشترین چیزی که میتونه آرومم کنه اینه که
فقط من نیستم.
قشنگی عشق دل تنگیاشه،دوریاشه،شب تا صبح گریه کردنا و نخوابیدناش
همیناست که به عشق معنی واقعی میده
اما نه به خاطر هرکس
عشق مال کسی که ارزش عشق ورزیدن داشته باشه نه اینکه همه چیز یه طرفه باشه
من همین الانم حال تو رو دارم ولی این دلیل نمیشه راحت میدونو خالی کنم
اگه طلا همه جا بود دیگه ارزش طلا رو نداشت.ارزش داره چون کمه،چون به دست آوردنش سخته
به نظرت چرا خیلی از اونایی که یه زمانی هم دیگه رو دوست داشتن و فکرشم نمیکردی حتی بتونن لحظه ای از هم دور باشند به راحتی میزنن به تیپ تاپ هم
دلیلش اینه که برای به دست آوردنش زحمتی نکشیدند
به این فکر کن که میخوای یه زمانی از عشقت و خودت تعریف کنی
کدومو ترجیح میدی تعریف کنی.
به خدا بدترین دردی که میتونه آدم داشته باشه حسرت گذشته های از دست رفته اشه
پس نذار برای خودت خاطره ای بذاری که بخوای بعدا حسرتشو بخوری
باران خانم از شما چه خبر؟
خوبی انشاله
بقیه بچه ها هم که انشاله خوب باشن
شاهین جان باز هم ازت ممنونم به خاطر تمام زحماتی که میکشی
التماس دعا
۲۸ اسفند ۱۳۹۰در ۰۹:۰۵
خواهش می کنم عزیز.. شاد باشی
۲۸ اسفند ۱۳۹۰در ۱۰:۵۰
سلام مرتضی جونم.کلی اروم شدم .در عوض این همه لطفت نمیدونم چی بگم جز اینکه بگم ازته دل برات ارزوی شادی دارم.
بچه های عاشقانه لبخندو رولبام سبز کردند.
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۰۳:۴۱
سلام خدا جون میدونم الان موقعش نیست آخه ساعت نزدیک سه شب ولی چیکار کنم دلم یکهو خواست باهات حرف بزنم میدونم ناراحت نمیشی چون کنارم حست میکنم همیشه همه حرفام باهاتو تو اون دفتر خاکستری مینوشتم ولی ایندفعه میخوام اینجا بنویسم…
خدا جون میدونم همه چی یادت مهر ۸۹ تصادف کردم اون روز هیچوقت یادم نمیره گاهی وقتا بیشتر بهش فکر میکنم تا بیشتر سپاس گزارت باشم یادم که اون روز داشتم از خیابون رد میشدم که یهو دیدم وسط خیابون افتادم وقتی بلند شدم تو شوک بودم واسه یک لحظه فکر کردم مردم ولی خدا جون ته نجاتم دادی با همون پای شکستم با دستای زخمیم تو دستمو گرفتی یک گوشه نشوندیم :((خدایا یادته چقدر اون روز گریه کردم نه بخاطر درد بلکه بخاطر اینکه نجاتم دادی، بهم یک فرصت دادی،تا بهت نزدیک بشم،تا خودمو بهتر بشناسم آره میدونم فقط بهتر از قبل شدم ولی اون روزا فقط واسه یک هفته خودمو شناختم و بازم شدم مثل قبل البته یکم بیشتر حست کردم آره یادمه قول دادم همه جوره بپرستمت ولی به خوبی عمل نکردم…
تا اینکه امسال مهر یک اتفاق دیگه واسم افتاد ازت خواستم پای عزیزمو خوب کنی همه سختیا هم قبول کردم قسم خوردم همه جوره بپرستمت و به حرف دلم گوش کنم خلاصه قبل از اینکه پای عزیزم خوب بشه به قولم عمل کردم درست پای عزیزم خوب شدخدایا از اون روز واقعا عوض شدم همجا حست میکنم ولی الان مریضه خدایا خودت کمکش کن خودت خوب میدونی تنها امیدشی.همیشه میگم خدا جون همه سختیات قبول فقط کنارمون بمون و نا امیدمون نکن
راستی خدا جون روحیم خیلی بهتر شده حس میکنم وقتی کنارمی از پس همه مشکلات بر میام پس کنارم بمون ازت ممنونم خدا جون میدونم بنده خوبت نیستم ولی واسه خوشحالیت تلاشمو میکنم
خدایا میدونم بنده پورویی هستم ولی تورو خدا آرزو خونواده عاشقانه منم بهشون بده دل همشون شاد کن مرسی خدا جون
[دعا کردن] خدا جون عاشقانه میپرستمت
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۱۱:۰۰
گندم جونم، برای صحبت کردن با خدا هیچ زمانی دیر وقت نیست، این ماهستیم که در بند زمان و مکانیم، خدا در هیچ بعد زمانی نمیگنجد خدا فراتر از هر چیزی ئه، که ما فکر شم نمیتونیم بکنیم.
هر موقع دلت اراده کرد با خدا حرف بزن، گندم جونم خوشحالم که الان در سلامتی کامل به سر میبری، ان شااله اونم خوب خوب بشه، گل گندمم، برای تک تک نفس هایی که میکشی شکرگزار خدا باش…
تا خدا، قدرتشو بهت نشون بده… امید داشته باش … وقتی خدای مهربون گفته از رگ گردن به شما نزدیک ترم؛ یعنی حتی از نبض مون هم، خدا بهمون نزدیک تره ….
پس چرا غصه؟ پس چرا غم؟
امیدوارم همیشه سالم باشی و عزیزت هم خوب شه، امیدت به اونی باشه که هیچ وقت تنهامون نذاشته و نمیذاره….
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۲۰
سلام مامان جون منظورم از صحبت کردن گذاشتن تو سایت بود وگرنا با خدا ۵صبح هم حرف میزنم من نا امید نیستم من بنده پورو خدا هستم اینا گفتم که به خدا بگم خدا جون چقدر بزرگی که با کارای بدم کمکم میکنی وکنارم موندی همیشه هم میگم خدایا عاشقانه میپرستمت [دعا کردن]
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۲۰:۱۶
به به، میبینم که فراموش آبجی گندم داداش علی رو فراموش کرده و دیگه جواب کامنتاشو نمیده [-( [-( [-(
۲۸ اسفند ۱۳۹۰در ۰۰:۰۰
داداش جون اخه تو فراموش میشی؟ [-X جات خالی اینجا شدید برفه از فردا هم دارم میرم مسافرت تا یک هفته نیستم راستی واست کامنت گذاشتم تو قیمت یک معجزه تو جواب ندادی.تمنا هم پیدا نیستا :-?
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۸:۰۲
سلام به خونواده عاشقونه خودم امیدوارم حاله همتون بهاری باشه
دوستای گله خودم من از یک شنبه دارم میرم سفر تا یک هفته ولی با گوشی حتما یک سر میزنم خواستم بگم همتون دوست دارم عیدوپیشا پیش به همتون تبریک میگم امیدوارم سالی پر از شادی و خوبی و ارزوو سلامتی در کناره خانواده داشته باشید
اقا شاهین عیدو پیشاپیش به شما هم تبریک میگم و یک خسته نباشید هم بابت زحماتی که میکشید امیدوارم تو سال جدید سایت شلوغ تر وباحال تر بشه
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۲۱:۴۲
مرسی نازنین جان،
عید شما هم پیشاپیش مبارک عزیز..
ایشالا..
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۲۲:۱۰
مرسی اقا شاههین اسمم گندمو ولی اسم واقعیم گفتید بازم مرسی.
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۲۲:۱۶
می دونم عزیز. خواهش.
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۰۰:۲۰
سلام گندم جونم، بهت خوش بگذره عزیزم …. عید تو هم مبارک … انشااله سال خیلی خوبی داشته باشی …
مواظب خودت باش … من همیشه منتطرتم …
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۰۰:۲۵
فدات بشم مامان جون دوست دارم
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۰۱:۰۶
سلام بچه ها.این شعر از خودمه.زیاد قشنگ نیست.ولی حرف دله. خوشحال میشم نقدش کنید:
تمومه آرزوهام به سر رسید قصه هام
وقتی که تو نباشی ستاره نیست تو شبهام
چشمای تو یه الماس نگاه تو ستاره
من اما موندم اینجا با قلب پاره پاره
صدام بکن نذار تا غرق گذشته ها شم
نذار دلم ببینه چه شب و روزی داشتم
یادت بیار که دستام تو دست مهربونت
گم شده بود یه روزی من شده بودم جونت!
نذر چشاتو گفتم شاید بیای دوباره
بیای و باز بینی دلم چه روزی داره……..
ببخشید که خیلی جالب نشد امروز که دلم گرفته بود گفتمش
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۰۸
سلام یاسمین خانوم
اول اینکه شعر تون زیبا بود ولی یه اشکالات کوچکی داشت که می گم براتون چون گفته بودید نقدش کنید بیت اول تون قافیه نداره واژه(هام)ردیفه نه قافیه مصراع هشتم تون(گم شده بود) تعداد واژه هاش بیشتر از مصراع هفتم هست و با خوندنش هم متوجه زیادی سیلاب ها میشی مصراع ۵و۶ هم که بیت سوم بشه تو قافیه مشکل داره در مورد وزن هم که مسئله ی مهمی است که باید خودتون بیشتر مطالعه کنید این اشکالات به نظر من رسید تا استاد ما بیاد اون هم تکمیلش کنده آخه چند روزیه غیبت داره اما میاد. در کل زیبا و با احساس بود(از نوع غم) موفق وشاد باشید
یا علی
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۰۳
سلام داداش هادی .
مرسی که قابل دونستید ، شعرمو خوندید. نقص که فراوونه. ممنون از نقدهاتون.سعی میکنم بیشتر دقت کنم. مرسی
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۴۳
یا سمن جونمممممم گل کشتی عزیزم به قله داداشم هرچیزی که از احساس سر چشمه بگیره زیباستتتتتتتت منتظره شعر های بعدیت هستم گلکم
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۰۸
به به آبجی گلم …کجایی ؟؟تحویل گرفتی بابا. مرسی.امیدوارم کردی خانوم.ازین به بعد بهتر مینویسم. بوووووووووس
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۰۹
من همین ورام تو نیستی عزیزم
آبجی جون ببینم بعدیو چه میکنیااا من میدونم تو میتونیی
بوسسسسس
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۰۵
خیلی قشنگ بود یاسمن جون دیدی امید چیزه خوبیه؟
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۵:۳۱
فدات شم گلم.چشمات قشنگ میبینه عسل… بدونه امید که نمیشه زندگی کرد.اینروزا امید من بعد از خدا دوستای گلی مثله شماست.
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۸:۰۷
حالت چطوره یاسمن جون؟
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۳۶
عالیم گندم جان.خدا رو شکر با راهنمایی هایی که همه بچه ها علی الخصوص شما و باران جون کردید امروز خیلی خوب شدم عزیزم.مرسی از محبتت. با اینکه خودمم از ۴ شنبه نیستم ولی واقعا دلم برات تنگ میشه گندمی.هر جا باشی خدا به همراهت.
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۰۰:۱۴
خواهش میکنم عزیزم.سفر بهت خوش بگذره یادت نره واسه ما دعا کنی دل منم واست تنگ میشه راستب کامنت هایی که واسه مامان یاران گذاشتی خوندم خیلی ناراحت شدم ایشا الا حال پدرتم بهتر میشه واست همیشه دعا میکنم [دعا کردن] [دعا کردن] همیشه شاد باش و توکل کن به خدا
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۰۰:۱۸
یاسمین جان، من برات کامنت گذاشتم، حتما بخونیش، راستی عزیزم مسافرت خوش بگذره و مواظب خودت باشی
التماس دعا دارم … منم رفتم … قدر اونجا رو بدون …
شاد باشی همیشه یاسمین عزیزم
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۲۲:۵۵
خوندمش باران جان مدیون محبت هاتم عزیزم انشالا کنار ضریح اقامون به یادت هستم البته تا ۴شنبه هستم حالا دوستت ىارم باران مهربونم تو هم همیشه شاد و سلامت باشی عسلی بوووووووس
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۵۴
ممنونم فدات شم، منم دوستت دارم یاسمین جون …
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۲۲:۵۱
عزیزم مرسی نمیخواستم ناراحت بشی خانومی حتما واسه تو و عزیزت که بیمارستانه دعاا میکنم ایشالا هرجه سریعتر برکرده کنارت ارزو میکنم سال خوبی رو در کنار خانوادت شروع کنی عزیزم بوسسسسسس
۲۸ اسفند ۱۳۹۰در ۰۰:۰۷
خیلی زیاد مرسی یاسمن جون واسش دعا کن که خدا عزیزمو خوب کنه
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۰۱
گاه یک سنجاقک
به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر
می نشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه معنی یک زندگی است
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۷:۵۲
سلام آقا شاهین.نمیدونم چرا بیشتر مواقع مخصوصا امروز میام به کامنت ها جواب بدم ،کلی تایپ میکنم بعد که میفرستم میزنه خطا ونوشته هام میپره…مثلا الان واسه گندم کلی نوشتم ولی همش پرید.لطفا راهنماییم کنید.مرسی :-?? :-??
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۸:۲۶
سلام، لطفاً اینگونه مسائل را از طریق صفحه تماس و با ذکر پیغام خطا، پیگیری نمایید.
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۹:۰۸
یلام یاسمن جون من به داداش علی هم گفتم که ۶ ماه از عمرموهر روز فقط گریه کردم دقیقا منم مثل تو فکر میکردم که از خدا دور شدم که بعد یهو به خودم اومدم یک دفتر ورداشتم هر چی تو دلم بود از طریق دفتر یه خدا گفتم خیلی اروم یدم تو هم یکبار امتحان کن اگه هم نه حرفاتو اینجا بگو بچه ها در حد توانشون بهت کمک می کنند در ضمن نگو خدا منو میبینه درسته خدا تورو میبینه ولی ازت یک حرکت میخواد یادت باشه خدا به بنده هاش گفته از شما حرکت از من برکت پس یاسمن جون حرکت کن
راستی داری میری کربلا واسه ما هم دعا کن فراموشمون نکنیا با امید و شادی برو سفر اینجوری مطمئن باش بهت خوش میگذره
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۰۱:۳۱
فدات شم گندمی…خیلی قشن حرف میزنی.دوست دارم مثل تو امیدوار باشم…..
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۲۴
قربونت عزیزم تو انقدر احساساتت قشنگه که حرفامو قشنگ می بینی کافیه خودت بخوای مطمئن باش از من هم بهتر هم میشی
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۵:۳۵
خیلی مهربونی گندم جان.این گلا تقدیم تقدیم به تو واسه این همه خوبیات
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۹:۱۳
راستی این حرفو نزن که لیاقت این سفذر ندارم مطمئن باش لیاقتشو داری که خدا میخواد بری
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۴۰
سلام آبجی یاسمین جونم شنیدم داری میری کربلا، خداوکیلی اگه رفتی رو به روی ضریح بایست بگو که تعدادی از بچه ها دلشون می خواد بیان یه ویزایی، چیزی درست کن براشون.
خوش به حالت آبجی جونم میری پیش کسی که دلهای شکسته زیادی رو می خره، چه سنی چه شیعه و چه ارمنی… امیدوارم به شما خوش بگذره آبجی، در ضمن درد دلتو فقط به اون بگو، بقیه کارهارو بسپار به خودش. دعای دوستان فراموش نشود، [دعا کردن] [دعا کردن]
یا حق
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۰۱:۱۰
سلام داداشی.حتما دعا میکنم.ولی مطمئن نیستم لیاقت داشته باشم علی جون.من خیلی گناه کارم.راستی داداش حالت بهتر شده؟؟؟
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۱۵
سلام گلم، لیاقتشو داری آبجی جونم، اگه لیاقت نداشتی هیچ وقت دعوت نمی شدی، آبجی جونم امام حسین فقط مال خوبا نیست، مال ما انسان های گناهکارم هست، پس آبجی قدر خودتو بدون، شما خیلی مهربون و پاک هستی. حالم زیاد تعریف کردنی نیست ولی کم کم رو به بهبوده
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۵:۳۸
نظاره لطفته داداشی.میدونم که با اومدن ساله جدید حالت بهترم میشه عزیزم.
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۰۹
این دفعه نمیگم از غم … از غصه و ماتم
ایندفه نمیگم از تو … از رفتنو نموندن
ایندفه ی شعرجدید … از دوستیو محبت
از گندم و بارون… از هادی و محمد
ایندفه میگم از شادی … از همدلیو یاری
از مرتضی و علی … از علیرضا و شاهین
این دفع میگم از گلا… از سوسن و اقاقیا
از جودو سعید… از الی و تمنا
ایندفه میگم از بهار … از سبزه و از سیبا
از شنو و از کژال … از بهاره و سارا
اینگونه شعر میشود … شعر خوده عاشقانه ها
بدور از غصه و غم …. همپای لبخنده شما
تقدیم به همه دوستای گلم
اگر اسمی جا افتاده شرمندم
وای وای
خیلی بد شدد نحهه وای مردم از خجالت
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۱۴
سلام نازنین جونم، آفرین خیلی خوشم اومد و خیلی قشنگ بود …..
این گل ها هم برای نازنین عزیزم
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۱۹
ممنون بارانننننننن جونم ببخشید یکم قافیه هاش ناجور بود
ممنون واسه گلااا همشونو لای دفتر خاطراتم میزارم خشک شن گلکم ممنون
بوسسس
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۱۸
وخ اون جوادو سعیده اشتباهه تایپی بود
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۲۲
سلام خوهر بزرگوار
احساس زیبایی بود
ممنون ;;) ;;)
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۲۴
ممنون داداشی غیراز احساس هیچی نداشت وزنشم بد بود
کلی شرمندم
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۷:۱۲
وای عمه جون خیلییییی خیلیییییی باحال بود تو دانشگاه خوندم یکسره اومدم خونه تا بگم کارت حرف نداشت
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۳۹
قربونت برم گندم جونم تو نظره لطفته عزیزکمممممممم
چه خبرا خوبی خودت گندم جونم ؟؟؟؟
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۲۷
بد نیستم شکر خدا یا وجود شما حالم خیلی بهتره تو با درسا چی میکنی؟باید بترکونیا
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۱۱
وه اونم چه ترکندنی همچین که ینگیلیسو میلرزونمممم یکم دلمون خنک شه
البته با دعا های شما
کلی دوست دارم گندمم
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۰۹:۵۸
نامه ای به خدا
از طرف یک فرد دل شکسته که همه ازش دور میشن، وقتی به یکی دل می بندی بهت نارو می زنه، خدایا تو بگو چیکار کنم، دست خودم نیست، من نمیگم بنده خوبت هستم ولی تا اونجایی که میدونم بنده بدی هم نیستم، فقط نمیدونم تا کی می خوای منو این همه عذاب بدی، دارم داغون میشم خدااا، همه منو دارن تنهام میذارن تو این دنیا فقط تو رو دارم، خودت آرومم کن. آروم آروم.
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۱۲
سلام داداشی اخه ععنب تا الان نفهمیدی که خدا داره امتحانت میکنه؟یالته بهت گفتم ۶ماه ازعمرمو فقط گریه کردم؟منم اون موقع میگفتم خدایا تا کی باید عذاب بکشم؟ولی الان میفهمم خدا خیلی دوستم داشته که گذاشته الان امیدوار تر بشم و اون امتحانو ازم گرفته الانم خودت میدونی تو چه شرایطی هستم ولی نا امید نیستم بهت یک پیشنهاد میکنم ناراحت نشو…نه نمیگم میترسم ناراحت بشی این کاذارو نکن خودت ضربه میخوری به خدا خدا دوست داره بعد یک روز به حال امروزت لبخند میزنی
حرف همیشگیم ناامید نشو
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۳۸
آبجی گندم جونم پیشنهادتو بگواصلا ناراحت نمیشم
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۰۹
داداش جون اون موقع که حالم بد بودپیش یک روانشناس رفتم همه حرفای دلمو زدم رو من خیلی اثر گذاشت تو هم برو اصلا فکر بد نکن یا فکر نکن مریضا باید برن پیش روانشناس اتفاقا واسه ادمایی که دلشون پره خیلی خوبه اگه ناراحت شدی شرمنده ولی به نظر من این کاره بدی نیست
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۲۵
دشمنات شرمنده آبجی نازم
پیشنهادت خیلی هم بد نبود، دیگه به هر حال باید یه فکری به حال این دل کرد دیگه
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۲۹
علی چرا با خودت اینجوری میکنی گلم ون کسیکه باید فراموش کنی تویی یاد بگیر از یاد ببری گلم هر کسی لییاقاته اشک ریختن نداره تو نباید باره کسیکه برات ارزش قائل نبود اشک بریزی عزیزم خودکاره سرنوشت و آیندت الان دسته توئه تو باید با ون ایندی خوبو باره خودت بنویسی نمیگم ساخت نیست هست منم تجربه دارم حتا سخت تراز تو اما امکان داره تو نباید فرصتی بعدو برای این از دست بدی انقد ناراحت نباش من که همیشه پشتتم همیشه میتونی روم حساب کنی گلم دوست به همین دارد میخوره دیگه خدااا همیشه صداتو میشنو و کمکت میکنه فقط از دستش نده گلمممم منم برای موفقیتت و بدست اووردنه یه عشقه مندگارو سادو پاک همیشه برات دعا میکنم همیشه
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۵۷
قربونه این عمه حتما باید رفت همیشه به یادتم عمه جونواست دعا هم میکنم
خدایا ارزو همه خونواده عاشقانه هارو بهشون بده [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن] [دعا کردن]
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۴:۴۰
قربونتتتتتتت بشمممم من عزیزم میدونیکه خیلی دوست دارم گندم جونمم بقوله کژال بوسسسس
منم همیشه دعات میکنم گندم جونم
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۱۰
عمه جونم کجایی که دلم تنگه برات =(( =(( =((
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۴۱
من همینجام تو کجایییییی
انقد تو غصه خودتو غرق کردی که دیگه مارو نمیبینی x_x
همش قائم موشک بازی میکنی من میام نیستی من میرم مییای
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۰۳
فدااات عمه جون کوچیکه
۲۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۱۲
خدا نکنه برادر زاده بزرگه
ببینم شعرمو خوندی که برات نوشته بودم
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۲۷
بله عمه جونم، شعرت خیلی قشنگ بود دستت گلت درد نکنه
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۳۱
————————————————————————–
اشک یا خنده اگر می شکفد از احساس
خنده آید ز تو و گریه ولی از گل یاس
شادتر میشود این حالت من وقتی که
خنده ات دائم و هرلحظه به لب پابرجاست
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۰۹:۳۹
همراهی ” خدا ” با انسان
مثل ” نفس کشیدن ” است
آرام … .
بی صدا… .
همیشه … .
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۱۱:۲۵
۲۵ اسفند ۱۳۹۰در ۰۹:۰۵
چقدر سخته که تو چشمای کسی که تموم عشقتو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی،حس کنی که هنوز هم دوستش داری!!!!
چقدر سخته که دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر
اوار غرورش همه وجودت له شده!!!!
چقدر سخته که تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش
هیچی به جز سلام نتونی بگی!!!
چقدر سخته که وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه
اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوز هم دوستش داری!!!
چقدر سخته منتظر کسی باشی که هیچ وقت به فکر اومدن نیست!!!!
چقدر سخته که گل ارزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی،و اون وقت اروم زیر لب بگی گل من باغچه نو مبارک!!!!!
۲۷ اسفند ۱۳۹۰در ۱۵:۳۹
علی آقا من تازه واردم ولی وقتی متنتونو خوندم بغض تو حرفاتونو احساس کردم ولی خدا بزرگه صبر داشته باش تا بدونی حکمت این ماجرارو روزای بد عمرشون کوتاست