خیلی ممنون
خیلی ممنون انقدر آسون منو داغون کردی
واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی
تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی
منو به محبت دو روزه مهمون کردی
همه عالم می دونستن که بری میمیرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم
خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم
من حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوا
با همین سر به هواییت منو ویرون کردی
من که با نگاه شیرین تو فرهاد شدم
مگه این کافی نبود که منو مجنون کردی؟
همه عالم می دونستن که بری میمیرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم
خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم
ترانه سرا: محسن شیرالی
۱۰ فروردین ۱۳۹۱در ۲۲:۲۶
حالا که ازش نمی گذری پس این همه خیلی ممنون گفتنت چی بود؟!!!!!
مرداب به رود گفت : چرا من اینقدر کدرم و تو اینقدر زلالی؟ رود گفت: من گذشتم تو نیز بگذر!
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۲۲:۲۴
در پس تنهایی من , تنهایی دورتر و دست نیافتنی تری وجود دارد .
کسی که ساکن آنجاست , تنهایی مرا بس پر ازدحام می پندارد ؛ و سکوت مرا لبریز از فریاد و غوغا می بیند .
و من , که هنوز نا آرام وسرگردانم , چگونه به آن تنهایی مطلق توانم رسید ؟
نغمه های آن دیار , در گوشم طنین افکن است .
و سایه ی تاریک آن , راه را از برابر دیدگانم پنهان میکند .
پس چگونه به سوی آن تنهایی آسمانی راه برم ؟
در پس این دره ها وبلندی ها , جنگل عشق و شیدایی است .
کسی که ساکن آنجاست , خاموشی مرا تندبادی سهمگین می شمارد , و دلدادگان آن دیار ,
شیفتگی مرا فریبی بیش نمی دانند .
من که هنوز نا آرام و سرگردانم , چگونه بدان جنگل مقدس خواهم رسید ؟
من که هنوز طعم خون در دهان دارم , چگونه آن تنهایی روحانی را درک توانم کرد ؟
من در پس این خویشتن در بند , خویشتنی آزاده دارم ,
که در نظر او , رؤیاهایم ” نبردی در تاریکی ” است .
من که نوباوه ای خوار و زبونم , چگونه خویشتن آزاده ی خویش را بنیاد کنم ؟
آری , پیش از قربانی کردن تمامی خویشتن های در بند خود ,
یا پیش از آن که تمامی مردمان , آزاده و رها گردند ،
من چگونه خویشتن آزاده ی خویش را بنیاد توانم کرد ؟
آری , چگونه برگ هایم به نوازش باد , ترانه ی پر کشیدن توانند سرود ,
بی آنکه ریشه هایم در ژرفای تاریکی زمین , فرو روند ؟
و چگونه عقاب جانم در برابر خورشید بال و پر تواند گشود ,
اگر لانه ای را که به عرق جبین بنا نهاده , برای جوجه ها بر جای ننهد ؟
۱۵ اسفند ۱۳۹۰در ۰۱:۰۹
سلام علی جون خوبی
۱۶ اسفند ۱۳۹۰در ۱۵:۱۹
ممنونم عزیز دلم
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۷:۲۳
واقعا ممنون به خاطر تمام قول های پوچت.به خاطر تمام قسم های دروغت .ولی من گذشتم.
۲۲ آذر ۱۳۹۰در ۱۵:۳۴
مرسی زیبا بود
۲۲ آذر ۱۳۹۰در ۱۵:۳۰
زیباست
mamnon
۲ مهر ۱۳۹۰در ۰۱:۱۳
شش راه برای جلب محبت مردم :۱- صمیمانه نسبت به غیر، علاقه مند باشید. ۲- تبسمی بر لب داشته باشید. ۳- به یاد بیاورید که نام هر کس برای او شیرین ترین و مهمترین لغت قاموسهاست.۴- شنیدن را بیاموزید، طرف خود را به شوق آورید که از خود سخن بگوید.۵- با مخاطب از آنچه دوست دارد صحبت کنید.۶- صمیمانه و صادقانه اهمیت او را برا ی خودش آشکار سازید
۲۵ خرداد ۱۳۹۰در ۱۷:۰۴
واقعا عالی بود.ممنون
۱۴ اسفند ۱۳۸۹در ۲۲:۴۷
فقط گوش بسپار به صدای من که دیگر نخواهی شنید این صدا را،بشنو جمله ی دوستت دارم را که دیگر کسی مانند من دوستت نخواهد داشت….