خدایا خسته ام من
نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته ی من
چرا فسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من، ای دل دیوانه ی من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را، بس کن از این دیوانگی ها
۳۱ شهریور ۱۳۹۲در ۱۷:۴۷
ممنون…
شعر های فروغ خالصانه ترین شعر هایی هستند که واقعا این جمله توشون معنی پیدا میکنه:
چیزی که از دل برآید بر دل می نشیند…
۲۰ شهریور ۱۳۹۱در ۰۲:۵۱
عالی عاطفه جونم …………….مرسی
۷ شهریور ۱۳۹۱در ۲۲:۳۰
خیلی قشنگ بود عاطفه جون شعرشو شنیده بودم خیلی زیباست
بابا شاهین دستتون درد نکنه خسته نباشید،این گلهام برای رفع خستگی
۸ شهریور ۱۳۹۱در ۰۰:۱۵
۷ شهریور ۱۳۹۱در ۱۹:۰۹
[دعا کردن]
۱۸ دی ۱۳۹۰در ۱۹:۵۱
ممنون خیلی جالب بود
۱۲ دی ۱۳۹۰در ۱۱:۵۹
سلام خیلی خسته ام برام دعاکنید
۹ دی ۱۳۹۰در ۲۲:۲۷
خیلی قشنک بود :-s
۱۸ مرداد ۱۳۹۰در ۱۱:۲۹
متشکرم
۱۷ مرداد ۱۳۹۰در ۱۹:۱۶
این شعر من را به گریه انداخت…از کسی که این شعر جالب را تهیه کرده واقعا متشکرم رضا.رضایی تبریز
۲۶ تیر ۱۳۹۰در ۱۶:۴۴
سلام بر شما !
شعر بسیار عالی . خوشم آمد