خدایا خسته ام من

نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته ی من
چرا فسرده است این قلب پر سوز

ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند

دل من، ای دل دیوانه ی من
که می سوزی از این بیگانگی ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را، بس کن از این دیوانگی ها

فروغ فرخزاد

انتشار یافته توسط عاطفه در شنبه 10 شهریور 1386 با موضوع شعرهای عاشقانه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۱۴ دیدگاه

  1. ممنون…
    شعر های فروغ خالصانه ترین شعر هایی هستند که واقعا این جمله توشون معنی پیدا میکنه:
    چیزی که از دل برآید بر دل می نشیند… @};-

  2. عالی عاطفه جونم …………….مرسی [دست زدن] [دست زدن] :-*

  3. خیلی قشنگ بود عاطفه جون :x شعرشو شنیده بودم خیلی زیباست @};- @};- @};- @};-
    بابا شاهین دستتون درد نکنه @};- @};- @};- خسته نباشید،این گلهام برای رفع خستگی :x @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-

  4. @};- [دعا کردن]

  5. ارشام گفته:

    ۱۸ دی ۱۳۹۰در ۱۹:۵۱

    ممنون خیلی جالب بود :((

  6. زينب حسيني گفته:

    ۱۲ دی ۱۳۹۰در ۱۱:۵۹

    سلام خیلی خسته ام برام دعاکنید

  7. خیلی قشنک بود :-s [دست زدن]

  8. متشکرم

  9. این شعر من را به گریه انداخت…از کسی که این شعر جالب را تهیه کرده واقعا متشکرم رضا.رضایی تبریز

  10. nasrinbarekzai گفته:

    ۲۶ تیر ۱۳۹۰در ۱۶:۴۴

    سلام بر شما !
    شعر بسیار عالی . خوشم آمد