یک جفت کفش طلایی

روزی دخترکی که در خانواده ای بسیار فقیر زندگی می کرد از خواهرش پرسید مادرمان کجاست؟
خواهر بزرگش پاسخ داد که مادر در بهشت است؛ دخترک نمی دانست که مادر آنها به دلیل کار زیاد و بیماری صعب العلاج، چشم از جهان فرو بسته بود.

کریسمس نزدیک بود و دخترک مدام در مقابل ویترین یک فروشگاه کفش زنانه لوکس می ایستاد و به یک جفت کفش طلایی خیره می شد. قیمت کفش ۵۰ دلار بود و دخترک افسوس می خورد که نمی تواند کفش را بخرد. 

کریسمس فرا رسید و پدر دو دختر که در معدن کار می کرد مبلغ ۴۰ دلار را برای هر کدام از بچه ها کنار گذاشت تا این که در هنگام تحویل سال به آنها داد. دخترک بسیار آشفته شد و فردای آن روز سریع کیف و کفش قدیمی اش را به بازار کالا های دست دوم برد و آن را با هر زحمتی که بود به قیمت ۱۰ دلار فروخت؛ سپس فورا به سمت کفش فروشی دوید و کفش طلایی را خرید. در حالی که کفش را به دست داشت، پدر و خواهرش را راضی کرد تا او را تا اداره پست همراهی کنند. وقتی به اداره پست رسیدند، دخترک به مأمور پست گفت که لطفاً این کفش را به بهشت بفرستید. مأمور پست و خانواده دختر سخت تعجب کردند؛ مأمور با لبخند گفت که برای چه کسی ارسال کنم؟ دخترک گفت که خواهرم گفته مادرم در بهشت است من هم برایش کفش خریدم تا در بهشت آن را بپوشد و در آنجا با پای برهنه راه نرود، آخر همیشه پای مادرم تاول داشت..

با تشکر از محسن برای ارسال این داستان

انتشار یافته توسط شاهین در دوشنبه 15 اسفند 1390 با موضوع داستان‌های کوتاه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۶۸۵ دیدگاه

  1. یاد کودکی بخیر. کاش در همون سن و سال می موندیم. غصه ای نداشتیم اون موقع.نظر شما دوستان چیه؟

    • سلام @};- حالا چون امروز روز جهانی کودکه میگم آفرین بارکلا گل گفتی ! ولی خداوکیلی ولمون کن بابا حوصله داری ! این همه جون کندیم بزرگ شیم حالا که بزرگ شدیم بگیم کاش کودک می موندیم به فکر خودت نیستی لا اقل یه ذره به فکر اون مامان بیچارت باش که اینهمه باهات سر و کله زده تا بزرگ شی !
      نه داداش مجید! حرفتو قبول ندارم ! آدم توی هر برحه ای از زندگیش میتونه خوشبخت باشه! بهت قول شرف میدم که اگه با همین طرز تفکر جلو بری وقتی پا به سن بذاری حسرت میخوری از اینکه چرا دوران جوونیت تموم شده و کاش همیشه جوان میموندی! کودکی زیباست چون آدم تلاش میکنه روزی بزرگ بشه . جوانی زیباست چون آدم تلاش میکنه روزی پدر یا مادر یا همسر بشه و کسی رو دوست داشته باشه یا کسی دوستش داشته باشه و پیری هم زیباست چون توی دوران پیریه که آدم میتونه ثمره ی تلاشهای همه ی مراحل زندگیش رو ببینه و لذت ببره. غصه ها همیشه هست چه توی دوران کودکی چه توی جوانی و چه توی پیری. مشکل اینجاست که وقتی جوان میشی غصه های دوران کودکیت رو دیگه یادت نمیاد ووقتی پیر میشی غصه های دوران جوانیت رو دیگه یادت نمیاد پس چه بهتره که الان که جوانی قدر جوانیت رو بدونی و بدونی که این غصه ها زود گذره پس به جای اینکه گذشت زمان غصه هات رو از یادت ببره به عقل و اراده ی خودت ایمان داشته باش و فراموششون کن. :) تقصر این آقا هادیه! از بس که فلسفی حرف زد منم فیلسوف شدم :-p

    • بچه ها هم غصه های خودشون رو دارن شاید حتی از غصه های الان ما خیلی بزرگ تر باشه و خیلی واسه جسم کوچیکشون بزرگ باشه ولی زبان بیانش رو ندارن شکایت کردن رو بلد نیستن بلد هم باشن کسی جدیشون نمیگیره مثل ماها نمیتونن راحت مشکلاتشون رو بنویسن وقتیم بزرگ میشن یادشون میره بچگیشون چه غصه هایی داشتن اینکه ما فکر میکنیم بچه ها دل بزرگی دارن و زود همه چیز رو فراموش میکنن یکی از علتاش اینه که زیاد جدیشون نمی گیریم اینقدر اهمیت نمیدیم تا اونام یادشون میره. یادمه دو سال پیش خواهرزادم که یه پسربچه ی ۸ساله بود اومد پیشم درد و دل کرد از مامان و باباش گله میکرد وقتی حرفاشو میشنیدم باورم نمیشد که یه بچه ی ۸ساله تا به این حد بزرگ فکر کنه و غصه هایی رو که خواهر و شوهر خواهر من اصلا نمیدینش اینقدر براش بزرگ باشه! و عجیب تر این بود که من با اینکه خیلی فلسفی باهاش حرف میزدم و بهش راه حل میدادم همه رو متوجه میشد. با اینکه اولش با بغض و گریه باهام میزد آخرش پریده بغلم میگه تو مامانمی! اونا منو درک نمی کنن! مطمئنم همین خواهر زاده ی کوچولوی من وقتی بزرگ بشه مشکلات اونروزش رو که من جوان، واسه حلّشون چهارچنگول توش مونده بودم دیگه یادش نمیاد و میگه کاش کوچولو میموندم!!

      • این غصه ها واسه بچه های امروزه نه ما که همه خوشیمون این بود که الک دلک بازی کنیمو یه سری ازین جور خوشی های ساده

        • ما یه آقا سعید اینجا داشتیم که البته رفت! حرفات خیلی شبیه اونه. تو حرفای هر دوی شما یه نا امیدی عمیق هست یه نا امیدی که حتی اگه خدا هم اراده کنه نمیتونه از بین ببردش میدونی چرا؟ چون خودت نمیخای و تا زمانی که خودت نخای هیچکس نمیتونه کمکت کنه! ( نمیدونم واقعا توی ذهنت چی میگذره شاید چون شبیه سعید می بینمت دارم در موردت پیش قضاوت غلط میکنم! ) آره؟! اینجوریه؟ احساس نا امیدی می کنی؟ چرا؟ مثل اکثر بچه ها شکست عشقی؟
          همه ی ما خیلی با سعید هم حرف زدیم ولی اون خودشو به خواب زده بود و کسی هم که خودشو به خواب زده باشه نمیشه بیدارش کرد! حتی اگه یه سطل آب یخ رو صورتش بریزی!! ببخشید اگه قضاوت غلط در مورد شما کردم @};-

          • من نا امید نیستم البته به بنده های خدا شاید اما به ذات پاک خودش نه. این بده؟
            شکست عشقی [-X =))
            من سالهایی که تو شلوغی دانشگاه رودهن بودم بازهم با خودم خلوت میکردم و تنها زندگی میکردم یجورایی تنهاییمو دوست داشتم

          • ولی من برعکس شما تنهایی رو دوست ندارم :) به بنده های خدا هم ناامید نیستم! اتفاقا برعکس شما عاشق همه ی بنده های خدام! عجب تفاهمی داریم :))

        • اینا رو واسه تو نگفتم ها ! اینا رو فقط در جواب به سوالت گفتم چون یه حسی بهم میگه نا امید که نیستی هیچ ، امیدوار هم هستی! اما امروز نیست رفتم تو فاز سعید اون مدلی جواب دادم :-p ببخشید باید به جای این حرفا خوشامد گویی می کردم! :-p به جمع عاشقانه ی ما خوش اومدی @};- @};- @};- @};- @};- @};- حالا یه ذره موج مثبت بفرست روم کم شه :د
          میدونی آقا مجید. در جواب سوالی که از نازنین پرسیدی میخام بهت بگم: من همه ی غصه هام فراموش کردم چون یکی رو پیدا کردم که با خیال راحت بهش تکیه دادم و مطمئنم حتی اگه طوفانم بیاد منو یادش نمیره و یکی از علی که اومدم اینجا و موندم همین بود که تجربه هام یادم نره و اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم چون اینجا خیلیا تجربه ی تو رو داشتن ! البته منظورم شکست عشقی نیست ها! چون خودمم شکست عشقی نخوردم! هر تجربه ای که به خدا ختم بشه! @};-

    • من که دوس دارم باز بزمنی برگردم که به جای بارونه اشکم بارونه رحمت بیاد
      به زمانیکه با ی نامری ۲۰ شاد شم
      زمانیکه قلبم ترک نداشته
      اما چه سود نمیشه برگشت حتا نمیشه زمانه حالو حفظ کرد آینده میاد به نظرم نباید تو گذشته یادتو جا بزاری ون موقع آیندتو خراب میکنی الان که اینجام و این سن با اینکه چشم بارونی باینکه قلبم از ۱۰۰ جا شکسته اما نمیخامم به امیده چیزی باشم که نمیشه برگشت بهش
      اما خدای حسابی دلم تنگه باره کودکیم :(

      • اگه بخوای گذشته رو فراموش کنی چطوری میخوای ازش درس عبرت بگیری تا دوباره یه اشتباهی رو انجام ندی؟

        • ازچی عبرت بگیریم از گذشتی اروممون از زمانه کوداکیمونو خامیمون یا از شکستیکه تو قلبمون حسش میکنیم
          ما عبرتامونو زمانی گرفتیم که از یکی تلاگوری به قلبمون خورد و منجر به یک گرگونی بزرگ شد وقتیکه فهمیدیم عشق چیه جاو مکانه عاشق کجاست وقتی فهمیدیم که باید درست انتخاب کنیم غیراز اینه ؟؟
          ما تو کودکی کاری نکردیم که عبرت بگیریم
          ما از کودکی فقط سادگیمون حیامون باقیمون و صداقاتمنکه تو خودمون به یادگار نگه داشتیم
          بعضی از ماکه شکس خوردیم چوبه بی دقتی تو حالمونو میخوریم نه گذشتمون اگر بخایم این شکستارو از یاد ببریم ون موقع باید بذارمشون تو گذشتمون

      • دمت گرم ! خوشم اومد! آبجی خودمی! این آقا مجید بدجوری داره موج منفی میفرسته! بینم چه می کنی آبجی ! من که حریفش نشدم!

  2. حالا فهمیدم چطور میشه جوابا رو خوند، سلام باران عزیزم حقا که اسم قشنگت شایستته همونطور با طراوت و مهربون،ممنون از استقبال گرمت پس از این به بعد باید مامان باران صدات کنم؟ منم به فرزندى قبول میکنى؟سارا رو اول به فارسى زدم ولى سایت قبول نکرد!شما ها هدیه ى خدا بودید واسه ى من!شاد باشید!ببخشید من هى نظر میذارم خیلى وقته کسى تحویلم نگرفته ذوق زدم!!

    • دوست عزیز، قبل از ارسال دیدگاه بعدی، اینجا را بخوانید.

    • سلام ساراجونم، آره عزیزم میتونی منو مامان صدا کنی…مادر بعد از خدا دومین کلمه آرامش بخشه … و باعث افتخار و خوشحالی منه…
      برخلاف فکر عامه، باران بر همه نمی بارد، بارش باران را هرکسی نمیفهمد، باید عاشق بود تا باران را حس کنی، چطور ادعا میکنی باران را دوس داری و چتر بر سرت میگیری ؟؟؟؟
      دلت را بارانی کن، تا از آسمان سهم ببری و شاد باشی و به اندازه تمام قطرات باران قهقهه بزنی و به آرزوهایت برسی…
      باران که بارید، دستانت را به آسمان بلند کن و بگو خدایا دوستت دارم، تنهایم نگذار و هیچ حسی بالاتر از این نیست……………….

  3. راستى من بیشتر با گوشى میام سایت نمیتونم نظرم و جوابى که بهش داده میشه رو تو سایت بخونم هر جوابى که واسه نظرم بزارید تو ایمیلم میاد؟

  4. سلام داداش مهربونم انتظار نداشتم کسى جوابمو بده حرفاتونو همینطور اشک ریختمو خوندم اما نه به خاطر خودم به خاطر شما،درکتون میکنم خیلى زیاد چون حالى مشابه من دارید کسى که با تمام وجود عاشقانه دوسش داشتم و دارم به خاطر کسایى ترکم میکنه که…با اینکه بارها و بارها بهش گفتم هر لحظه که نیست دنیاى من به هم میریزه،فقط امیدوارم بدونه داره با زندگیش چى کار میکنه،انگار همه چى یه کابوس تلخ بود کاش همه پاشیم از خواب و همه چى تموم شه،نمیخوام حرف کلیشه اى بزنم اما یادتون باشه کسى که این وسط باخته اون دختره نه شما اون خودشو از داشتن شما محروم کرده میدونم سخته اما واسش آرزوى خوشبختى کنید تا خودتونم آروم شید در ضمن سر چشمه ى عشقى که توى دل همه ى ماست خداست،خدا ته ته جاده ى عاشقى پس به اون بالایى توکل کنید اون بهتر از هر کسه دیگه اى درکتون میکنه!میدونید چند وقت بود با کسى دردو دل نکرده بودم؟داشتم خفه میشدم.امیدوارم خدا قشنگ ترین پایانو واسه زندگى همتون رقم بزنه

    • آبجی جونم هر وقت دلت گرفت و احساس تنهایی کردی به یاد ما باش چون همگی با هم درد مشترک داریم @};- @};- @};- :-* :-* :-*
      @};- این گل هم برای آبجی نازم

  5. با یک ایمیل دیگه بود آدرسو ایمیل اینجا بنویسم؟

  6. راستی اقا شاهین یکبار دیگه از بابت سایت خوبتون تشکر میکنم خیلی دوستش دارم واقعا ممنون

  7. سلام اقا شاهین اون موقع که رمزم باز نمیشد با یک اسمو ایمیل دیگه عضو شدم ولی الن نه اسمه یادمه نه رمزش میخواستم بدونم اشکالی نداره؟میخواستم حذفش کنم ولی یادم نیست نه شناسه نه رمز

  8. سلام دوستاى گلم البته اگه ما رو قابل دوستى بدونید،من تازه با سایت زیباتون آشنا شدم،میدونید من هیچوقت کسى رو واسه درد دل نداشتم و ندارم قدر همو بدونید!دیگه داشتم از زمین خدا و آدماش نا امید میشدم که سایت شما رو دیدم و فهمیدم پاکى و خوبى هنوزم هست و نمرده!یه سؤالیو خیلى وقتا از خودم میپرسم اما به جواب نمیرسم حالا میخوام از شما بپرسمش به نظرتون چرا آدم بزرگترین ضربه ى زندگیشو از کسى میخوره که یه روز همه ى زندگیشو به پاش ریخته بوده؟مگه قرار نبود از محبت خار ها گل بشه پس چرا آدما به محبت هم خیانت کردن؟راستى منو تو جمعه مهربونتون راه میدید؟

    • سلام به سارای عزیزم، خوش اومدی …
      ساراجان همه ما که اینجاییم کسی رو واسه دردودل نداشتیم ولی حالا همدیگه رو داریم و خیلی خوشحالیم و اونقدر صمیمی شدیم مث یه خانواده( درضمن من مامان خانواده هستم :) )
      خب حالا میرسیم سر اصل مطلب، میدونی عزیزم یه جورایی ما همه هم دردیم و از کسانی ضربه خوردیم که فکرش هم نمیکردیم، دلیلش هم همینه عزیز، چون هرگز فکر نمیکردیم اونی که میگه تمام زندگیش ماییم، نفسش ماییم و بدون ما نمیتونه زندگی کنه، اینطور به ما خیانت کنه….و راحت و آزاد بره پی زندگیش… این دیگه آخرشه …
      اما میدونی هر شکستی به ما یه درسی میده، اینو به ما نشون میده که اون لیاقتمونو نداشت، لیاقت محبت ما رو و لیاقت قلبمون رو.
      چرا عزیزم قرار بود از محبت،خارها گل بشه، اما متاسفانه تو دنیای ما این جمله جایی نداره، اما عزیزم این که میگم دنیای ما، این دنیایی است که ساختند برامون، اما میتونیم دست در دست هم و پشت به پشت هم با هم باشیم و از هم حمایت کنیم و قدر خودمون رو بدونیم و احساسات و محبتمون رو خرج آدم های بی احساس نکنیم…. با هم مهربان باشیم و به هم کمک کنیم و اینه اون دنیایی که ما می خوایم …
      راستی عزیزم میتونی اسم قشنگتو از طریق صفحه (شناسنامه من) در فیلد نام نمایشی به فارسی بنویسی …
      منتظر حرفای قشنگت هستم عزیزم
      آسمونی باشم و بی کران
      عاشق باشیم و خدایی

      • پاسخ مجید:
        متوسل شدن به آدما خوب نیست چون مارو از توسل به خدا دور میکنه. بد میگم؟

        • سلام … نمیتونم بهت بگم کاملا باهات موافقم، چون من دیدم کسانی رو که به خاطر یه آدم که عاشقشون بودند رو به خدا آوردند و خیلی انسانهای خوبی شدند، اما باید در نظر داشته باشیم که ما فقط و فقط خدا رو داریم و توسل فقط در ارتباط با خدا معنی پیدا میکنه و نه چیز دیگه ای و عشق واقعی فقط عشق به یگانه معبود است و تمام.
          ولی باید همیشه از خدا بخوایم یه عشق واقعی زمینی که پاک و خالص باشه رو یر راه ما قرار بده که از طریق معشوقمون به معشوق اصلی و غایت نهایی که اوست برسیم …
          آسمونی باشیم و بیکران
          عاشق باشیم و مهربان

    • سلام آبجی جونم، عزیز دلم، خواهر نازم به خدا حال من خیلی خرابتر از شماهاست، من یه عاشق خل و دیوونه بودم که به من خیانت شده بود، الان که دارم براتون می نویسم به خدا دارم از تنهایی دغ می کنم، اگه بدونید امشب چه روز عذاب آوری برای من بود، امشب عروسی عشقم، نفسم، روحم، جونم بود، همون که به من می گفت، تو رو اندازه تموم هستی دوست دارم حالا خودش رفت زن یه پسر رذل کثیف شد به خدا دارم دق می کنم،
      تو این دنیا کسی حرفامو نفهمید، شاید توی اون دنیا کسی حرفامو فهمیدو حالم درک کرد.

      • سلام داداش علی خویم.دلم برات خیلی تنگ شده بود….امروز نتونستم بیام پیشتون،اما داشتم حرفاتونو میخوندم،که با حرفای شما مواجه شدم…اشکم در اومد به خدا،،، :(( اینا چیه نوشتی آخه پسر؟؟؟نمیدونم چی باید بگم،الان ساعت نزدیک ۱ شبه،اما فکرت نذاشت بخوابم،،،من نمیدونم چی شده و بینتون چی گذشته ،اما واقعا باور اینکه یه دختر احساسات و عشق یه پسر رو نادیده بگیره برام سخته…من همیشه فکر میکردم پسرا دخترارو رها میکنن و میرن…واقعا حالتو درک میکنم،همین چند روز قبل مشابه یه همچین بلایی سر منم اومد،نمیدونم شاید همین روزا خبر ازدواجش بهم برسه،،،، داداشی ، من احساسم بهم میگه اون لیاقت تو رو نداشت….غصه نخور،باور کن دارم اینا رو برات با چشم گریون مینویسم،شایدجمله بندی هامم درست نباشه ،،فکر نکن درکت نمیکنم،من میفهممت،اما چه میشه کرد،این روزا بعضی ها دل شکستن براشون از آب خوردن هم راحت تر شده….ولی غصه نخور،مطمئنم خدا یکی رو سر راحت قرار میده که معنای عشق رو بفهمه و قدر مهربونیاتو بدونه…من از صمیم قلبم برات دعا میکنم،البته اگه لیاقت داشته باشم… : [دعا کردن]
        از دورها چه زیباست،امواج آبی عشق
        اما دریغ و افسوس ،چون میرسی سرابه

        • سلام و درود به آبجی یاسمین مهربون خودم، منم دلم برات خیلی خیلی تنگ شده، ببخشید که ناراحتت کردم، اصلا دوست ندارم کسیو با حرفام ناراحت کنم ولی چه میشه کرد، این دنیا کثیف آدمارو به چه کارهایی وادار نمی کنه، آبجی اگه این حرفارو نمی نوشتم حتما میمردم، آبجی جونم همه پسرا مثل هم نیستن درسته پسرا دختراهارو رها می کنن میرن،ولی بعدا بر می گردن ولی دخترا چی، دخترا میرن و پشت سرشون هم نگاه نمی کنن، مثل عشق من، رفتو منو گذاشت با کلی خاطرات خوب و بد؛ آبجی، تو این دنیا عشق زیاده فقط باید حسش کرد، اومدن انسان به این دنیا اینه که یکی هست که فقط باید به پای اون بمونی!!! :x :x :x
          آبجی جونم ممنون ازاین که به فکرمی، اینم بدون تا شما هارو دارم هیچ غمی ندارم، ;) ;)
          بازم منو ببخش اگه با حرفام ناراحتت کردم @};- @};- @};-
          راستی اینم بدون اندازه کل کهکشون ها دوست دارم @};- @};- :-* @};-

        • سلام به آبجی یاسمین ناز خودم
          آبجی یاسمین جونم از جریان بین من و اون دختره پرسیدی منم یادم رفت جواب شما رو بدم، تو پست قیمت یک معجزه برای باران جان توضیح دادم اگه دلت خواست میتونی بری بخونیش :x :x

    • سلام سارای عزیز خوش اومدی به جمع صمیمی عاشقانها، @};- @};-
      البته اینم بگم در این سایت کلمه ای به نام دوست وجود نداره، ما اینجا عضو یه خانواده هستیم که نقش پدر در اینجا شاهین و باران نقش مادر که پیشکسوت ما در این سایت هستن بر عهده دارن و بنده به عنوان پسر بزرگ خانواده بر عهده دارم، پس جنابعالی هم چون دیر عضو این سایت شدید نقش آبجی ما هستید. @};- @};-
      راستی این اسم قشنگتو از شناسنامه من به فارسی ویرایش کن :-* :-*

    • نا امید شدن از زمین خدا و آدماش خیلی هم بد نیست حتی گاهی اوقات خوبه چون اینجاست که به خدا نزدیک میشی و این میسر نمیشه مگر اینکه از همه کسو همه چیز نا امید شده باشی

    • سلام اول خوشومدی به اینجا گلکم
      بعد عزیزم وقتی به یکی نزدیک میشی و دوسش دری اگر کاری کنه و چیزی شه و کسی بگه بهت باور نمیکنه
      اما وقتی چیزی میبینی که ازش اون زمانه که ضربه آخرو ازون میخوری
      اما میدونی اگر درست انتخاب کنی وقتی پشتت به خداد گرم باشه اون زمان کاسیو انتخاب میکنی و بهش نزدیک میشی که هیچوقت دلتو نشکنه و ضربه آخری نداشته باشه
      امیدت به خدا باشه گلم ما همه به دردلات گوش میدیم اگر بتونیمام کمک میکنیم خیالت راحت :)

    • سلام سارا جون خوش اومدی @};- اسمتو دوست ذارم یک حس خوب بهم میده حالا شدی ابجی من :x :x

  9. بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
    یا آن که گدایی محبت شده باشد
    دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک
    تبدیل به غوغای حسادت شده باشد
    دل در تب و طوفان تنوع طلبی چیست؟
    باغی ست که آلوده به آفت شده باشد
    خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،
    بگذار که آیینه نفرت شده باشد!
    از وهن خیانت به امانت چه بگویم
    آنجا که خیانت به خیانت شده باشد!
    شرمنده عشقیم و دل منجمد ما
    جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد
    مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست
    ای عشق مبادا که جسارت شده باشد!

  10. اینو خودم نوشتم با همین دستم :-h :d
    o:-)
    امروز هفت سینی چیدام *** روی تاقچیه دلم
    آینه همچون عکسه تو *** بر روی اون نهاده ام

    سیبی با کلی خاطره*** گذاشتم کناره اینه
    سیبه سرخه چیدنی*** از باغچ ی لبانه تو

    ساعت گذاشتم روی اون** اما چه سود خوابیده بود
    خبی به عمقه خاطره *** از رفتنت جا مانده بود

    سبزیه پیره قشنگ *** با کلی گره بروی تن
    همسایه یه آیینه شد *** اما نداشت جانی به تن

    شاخه گلی از کودکی *** آوردم میانه دامنش
    سوسن گلی خشگیده بود *** دستانت او را چیده بود

    ستاره ی زرین نقش *** آمد نشست کناره عکس
    آری همان ستاره بود *** شبه وداع افتاده بود

    سایه همزاده تو *** هم بستره سفره شده
    همان سایه که بعده رفتنت *** از بودنت جا مانده بود

    در آخر یه سبد پر ز یاده تو *** گذاشتم میانه سفره ام
    تا یادم نره با یاده تو *** این سفره هارو چیده ام

    • وخ وخ غلط همو بگم اول ۱: چیده ام ۲؛ باغچه یه ۳؛ خوابی به عمقه خاطره
      ۴؛ سبزه یه پیره قشنگ
      کلی غلط داشتم بازی جاهاشم خراب کردم شرمنده دوستان وقتی سره کلاسه ریاضی شعر بنویسی همین میشه دیگه [خجالت] [خجالت] [خجالت] [خجالت] [خجالت] [خجالت] [خجالت]