پشت دریاها
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشهی عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا – پریانی که سر از آب بدر میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
میفشانند فسون از سر گیسوهاشان.
همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند:
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشهی انگور نبود.
هیچ آیینهی تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند، نوبت پنجرههاست.»
همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای کبوترهایی است، که به فوارهی هوش بشری مینگرند.
دست هر کودک ده سالهی شهر، شاخهی معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
۱ اردیبهشت ۱۳۹۵در ۱۲:۰۱
ممنون عالی بود
۲۶ مرداد ۱۳۹۴در ۰۲:۰۹
یه چند تا نکته در حد سواد کمم درباره ی ای شعر زیبا میخوام خدمتتون عرض کنم:
شهر مقصود همون “آرمان شهر” هست که با توجه به اسمش،آرمان شهر به جامعه ای آرمانی و دارای ایده آل های اعتقادی ، اجتماعی ، فردی و… گفته میشه .و در اون شهر آرمانی تمام مفاهیم عالی انسانی در تک تک مردم ظهور پیدا میکنه.همه ی شاعران چه سنتی و چه نو هر کدوم به زبون خودشون به این شهر و عهد آرمانی اشاره کردند.
یکی از مواردی که لازمه برای دستیابی به همچین جامعه ای دل کندن از وابستگی های دنیوی(قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید /نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا – پریانی که سر از آب بدر میآرند )هست.
تغییر نگرش هم یکی از محصولات زندگی در آرمان شهره.و همچنین از لوازم دستیابی و ورود به این شهره.(دست هر کودک ده ساله شهر شاخه معرفتی است.مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف. )
“رضا”
۲۶ مرداد ۱۳۹۴در ۱۷:۵۴
دمت گرم داداش بابت نکاتت…عالی بود
۲۷ مرداد ۱۳۹۴در ۱۳:۳۵
ممنون حسین جون
شما لطف داری
۱۴ اسفند ۱۳۹۳در ۱۶:۳۷
زنده یاد …
شعرهایش همه زیبا هستند …
۳ آذر ۱۳۹۳در ۱۲:۴۷
هم سهراب و شعراش عالیه هم شما با این انتخاب زیباتون مرسی
۱۰ آذر ۱۳۹۲در ۲۲:۵۶
شاهین جون مررررسی بخاطره این سایت خیلی دوسش دارم
تا حالا کاملشو نخونده بودم با اینکه هشت کتاب سهراب رو دارم قشنگ بود ممنون
۱۲ آذر ۱۳۹۲در ۱۲:۴۹
خواهش می کنم زهرای عزیز..
۱۰ آذر ۱۳۹۲در ۱۴:۰۹
خیلی عالی، خیلی خوشم اومد
۱۱ آبان ۱۳۹۲در ۱۹:۲۴
۲۱ مهر ۱۳۹۲در ۲۰:۱۲
قایقی باید ساخت …
۱۱ خرداد ۱۳۹۲در ۱۷:۴۱
سهراب جان یه قایق هم برای من بساز تا من هم برم از این دیار
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۲۰
۱ خرداد ۱۳۹۲در ۲۰:۴۵
من یکی که عاشق سهراب سپهری ام بازم مرسی
۱۷ شهریور ۱۳۹۲در ۱۲:۲۰
خواهش
۱۴ آبان ۱۳۹۲در ۱۴:۵۱
منم خیلی قشنگه من یک ایرانی امممم