واحه ای در لحظه
به سراغ من اگر میآیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا میآید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.
۵ اسفند ۱۳۹۲در ۱۶:۵۲
باسلام ؛ این شعر زیبای استاد سپهری منو یاد برادر از دست رفتم میندازه و همش فکر میکنم زبان حاله برادرمه که داره از دل خاک باهام حرف میزنه.ممنون از انتشار شما دوست عزیز .
۱۹ دی ۱۳۹۲در ۲۱:۰۷
سهراب همش عالیه
۱۸ آذر ۱۳۹۲در ۲۳:۲۶
…
۱۴ آبان ۱۳۹۲در ۱۴:۴۸
واقعا افتخار داره خیلی قشنگ بود
۱۵ آبان ۱۳۹۱در ۰۰:۰۰
وقتی چنین شعرای رو از شاعران بزرگ ایران میخونم یه حس بزرگی بهم دست میده که با افتخار به همه دنیا بگم ما ایرانی ها همیشه بوده ایم وخواهیم بود
۱۶ شهریور ۱۳۹۱در ۰۲:۳۶
چی بگم وقتی که افتاب نمیتابه ..وقتی بارون نمیباره .. وقتی مرغ زخمیه شب روی دیوارای خونمون میناله.. چی بگم … وقتی دیواری به دستی نمیلرزه .. زندگی با این همه غم نمیرزه نمیرزه…. با تو اسان مییشود از دسته سیاهی ها گریخت .. رو به سوی ظلمته شب های بی فردا گریخت .. بی تو ای ازادی ای والا کلام گر نباشی در میان باید که از دنیا گریخت………….
۷ شهریور ۱۳۹۱در ۱۳:۴۱
عاشق تمام شعراشم
۱۲ مرداد ۱۳۹۱در ۰۱:۵۸
خیلی قشنگ بود
۳ بهمن ۱۳۹۰در ۱۸:۰۴
وبلاگتون خیلیی قشنگه و مطالبتون عالیییییی
۱۲ بهمن ۱۳۹۱در ۲۱:۱۱
من هم ،هم اسم توام وهم همنظر
۱۱ دی ۱۳۹۰در ۰۰:۳۰
مطالب قشنگی انتخاب می کنی…