موج عاشق
دنبال من میگردی و حاصل ندارد
این موج عاشق کار با ساحل ندارد
باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد
من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد
شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
موجی که عاشق میشود ساحل ندارد
۱۹ تیر ۱۳۹۱در ۱۰:۳۶
خیلی قشنگ بود مرسی
۱۹ تیر ۱۳۹۱در ۲۲:۴۵
…
۱۹ تیر ۱۳۹۱در ۰۱:۳۴
خیلی قشنگ بود
۱۹ تیر ۱۳۹۱در ۲۲:۴۴
..
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۰۷:۵۸
عالی بود کاش همه عشقهای دنیا واقعی بود
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۱۲
کاش …
۱۷ تیر ۱۳۹۱در ۲۲:۵۳
ممنونم خیلی قشنگ بود
این روزها دلگرمی میخواهم چیزی که زیاد است سرگرمیست
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۱۴
۱۷ تیر ۱۳۹۱در ۲۲:۴۰
خیلـــــــــی عالـــــــــــی
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۱۱
.
۱۷ تیر ۱۳۹۱در ۲۲:۳۳
وای فوق العاده بود
واقعا لذت بردم
خیلیییی ممنونم
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۱۱
۱۷ تیر ۱۳۹۱در ۱۶:۲۷
تقدیم به عمه الناز و بابا شاهین
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی
یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتی
وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی
امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی
من نیستم… نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی
گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟
آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟
حالا برو برو که تو این نان تلخ را
در سفره ای به سادگی من گذاشتی
مهدی فرجی
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۱۰
مرسی عزیزم خیلی قشنگ بود
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر می کُشی، پروانه میخواهی چه کار؟
مٌردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
بشکن آن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح آن زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
مهدی فرجی
۱۷ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۰۲
باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد
خواهر خیلی زیبا بود آفرین به حسن انتخاب تون
آقا شاهین تشکر از شما بابت زحماتتون
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۰۳
خواهش میکنم قابل شما رو نداشت حسن انتخابم به داداشم کشیده
دل دیوانه ام دیوانه تر شی
خرابه خانه ام ویرانه تر شی
کشم آهی که گردون را بسوجم
ز آهش سوته دیلان کارگر شی
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۹:۰۵
۱۷ تیر ۱۳۹۱در ۱۴:۴۷
ممنون عمه الناز جونم خیلی قشنگ بود
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۴:۵۴
خوشحالم که خوشت اومد عزیزم
۱۷ تیر ۱۳۹۱در ۱۴:۰۶
خیلی قشنگ بود مخصوص دل من بود ممنون الناز جون وممنون اقا شاهین
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۴:۵۳
قابل شما رو نداشت منم از آقا شاهین ممنونم بابت زحماتشون