لبخند بارانی
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و برمیگشت، با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان ابری بود، دختر بچه طبق معمول همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد. بعدازظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت طوفان و رعد و برق شدیدی گرفت.
مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیلش به دنبال دخترش برود، با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شد و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد، اواسط راه ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد، او میایستاد، به آسمان نگاه میکرد و لبخند میزد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
زمانی که مادر اتومبیل خود را کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار میکنی؟ چرا همینطور بین راه میایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی میکنم صورتم قشنگ به نظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!
یادمان باشد هنگام رویارویی با طوفانهای زندگی، خدا کنارمان است؛ پس لبخند را فراموش نکنیم!
۱۲ شهریور ۱۳۹۳در ۱۹:۴۷
لایک………..
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۱
۲۶ مرداد ۱۳۹۳در ۰۹:۴۱
خیلی قشنگ بود
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۲
فدات
۱۴ شهریور ۱۳۹۳در ۱۱:۴۷
۱۷ مرداد ۱۳۹۳در ۰۹:۵۸
عالی بود
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۲
۱۳ مرداد ۱۳۹۳در ۱۷:۴۶
سلام باران جان لبخند بارانی واقعا زیباست.اجازه دارم تو یه سایت دیگه به اشتراک بزارمش.اگه قبول کنی خوشحالم می کنی.ممنون.
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۱
سلام قاصدک جان، من فقط یک فرستنده هستم، اجازه مدیریت محترم سایت لازمه..
موفق باشی گلم
۲۵ دی ۱۳۹۳در ۱۷:۲۹
سلام یه مدت نبودم ممنون عزیزم
۲۸ تیر ۱۳۹۳در ۱۷:۱۰
قشنگ بود
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۳
قربونت بشم
۷ تیر ۱۳۹۳در ۱۹:۳۲
لذت بردم،ممنون از انتخاب زیبایت.
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۴
۱۹ خرداد ۱۳۹۳در ۱۵:۴۸
جالب بود مرسی
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۴
فدات مرسی
۱۱ خرداد ۱۳۹۳در ۰۱:۳۱
چقدر تاثیرگذار بود
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۴
لبخند سهم زندگیت باشه همیشه [دعا کردن]
۴ خرداد ۱۳۹۳در ۲۱:۵۹
خیلی خیلی عالی بود
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۵
قربونت بشم
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳در ۲۰:۵۸
خیلی قشنگ بود درواقع شوکه شدم.
۱۳ شهریور ۱۳۹۳در ۱۶:۱۵
چشات قشنگه عزیزدلم