عشق واقعی
زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان: “خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان: “خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.”
روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.
مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی!
۳۰ مرداد ۱۳۹۱در ۱۰:۴۱
عالی بود مرسی
۱۲ مرداد ۱۳۹۱در ۰۲:۱۲
خوب مرده معکوس میداد دیگه :(:(:(:(:(:(:((((
۱۱ مرداد ۱۳۹۱در ۰۰:۱۷
۱۰ مرداد ۱۳۹۱در ۱۵:۴۶
عشق؟
واقعا اگ لیلی و مجنون به هم میرسیدن زندگیشون و به خوبی و خوشی ادامه میدادن یا طلاق؟
۸ مرداد ۱۳۹۱در ۱۵:۴۴
سلام عاطفه خانوم
واقعا نوشته ی زیبایی بود در عین حال ناراحت کننده.
خدا هیچ وقت اون روز و نیاره که باعث بشه کسی رو که دوسش داریم از دست بدیم.
۸ مرداد ۱۳۹۱در ۱۵:۳۷
اخی.قشنگ بود mer30
۲ مرداد ۱۳۹۱در ۱۸:۳۶
کاش این عشق ها فقط افسانه نباشن…..
۳۰ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۵۹
امید وارم همه این عشق واقعی رو تجربه کنن
۲۳ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۴۴
وااااای قلبم………
آخه چررررررراااا؟؟
۲۲ تیر ۱۳۹۱در ۱۲:۴۵
بابا زنه دق مرگ میشه که…