رویاهای بر باد رفته
از یک جایی به بعد آلیس میشوی در عجایب سرزمینی
که جز خاطره پای هیچ عصایی به آنجا باز نمیشود.
از یک جایی به بعد به خودت که میآیی پر شدی از رفت و آمد رویاهای پابرهنهای
که اعتبارشان نسبت مستقیم دارد با آرزوهای خطور نکرده در سر واقعیت!
از یک جایی به بعد خارج از فهم جوانی و پیری خاطره در تو دلقکی میشود
که زورش دیگر به اتمام یک سیرک خندهدار نمیرسد..
از یک جایی به بعد شهر در خاطرات ذهنیات به گل مینشیند تا دست از عصا درازتر برگردی..
برگردی به خواب، به رویا، به هر چیزی که دیدنش از زندگی عینی، لذتبخشتر است.
از یک جایی به بعد فقط باید خوابید که تنها خواب تو را به تمامی آنچه که از دست رفته است
و به رویاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهد زد..
۲۸ آبان ۱۳۹۴در ۱۵:۴۷
عالی بود…
از یک جایی به بعد فقط باید خوابید که تنها خواب تو را به تمامی آنچه که از دست رفته است
و به رویاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهد زد.. :-s
۱۶ مهر ۱۳۹۴در ۱۴:۵۹
عااااالی بوووود
۲ تیر ۱۳۹۴در ۱۱:۵۰
قشنگ بود مرسی!
۱ تیر ۱۳۹۴در ۱۷:۰۹
خیلی قشنگ بود
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴در ۰۹:۳۰
قشنگ بود. منم نوشته های نادر ابراهیمی رو خیلی دوست دارم. ممنون
۲۹ فروردین ۱۳۹۴در ۱۲:۵۳
۲۳ دی ۱۳۹۳در ۱۴:۰۹
۸ تیر ۱۳۹۳در ۱۴:۳۸
۲۰ خرداد ۱۳۹۳در ۰۱:۳۱
خاطره جان جالب بود
من واقعا نوشته های نادر ابراهیمی رو دوست دارم
۱۸ دی ۱۳۹۳در ۲۰:۳۱
من هم نظر شما رو دارم دوست گرامی
۱۳ بهمن ۱۳۹۲در ۱۹:۳۴
عالی بود دوست داشتم