خوب‌ترین حادثه

با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام 
باز به دنبال پریشانی‌ام 

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی‌ام 

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی 
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام 

دلخوش گرمای کسی نیستم 
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام 

آمده‌ام با عطش سال‌ها 
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام 

ماهی برگشته ز دریا شدم 
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام 

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت 
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ 

حرف بزن ابر مرا باز کن 
دیر زمانی است که بارانی‌ام 

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست 
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام 

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟ 
ها نکشانی به پشیمانی‌ام! 

محمدعلی بهمنی

عاشق عشق
انتشار یافته توسط خاطره در شنبه 27 مهر 1392 با موضوع شعرهای عاشقانه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۵۴ دیدگاه

  1. عااااااااااااااااااااااالی بود…. @};-

  2. واقن زیبا..خواندنیو شنیدنی @};- :-*

  3. با سلام
    احسن تورا ای شاعر شیرین سخن پارسی
    از عطر سخنت شیرین تر از قند بود کاسنی
    [دست زدن]

  4. آفرین بر شاعر
    قشنگ بود [دست زدن] [دست زدن]

  5. زیباترین شعری که امسال خواندم

  6. هم معنیش هم خودش عالی…

  7. خیلی خیلی قشنگ بود مرسی واقعا :-* @};-