خدا ما رو برای هم نمیخواست
خدا ما رو برای هم نمیخواست
فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمهی ما مال ما نیست
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
تموم لحظههای این تب تلخ
خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمیخواست
خودت دیدی دعامون بیاثر بود
چه سخته مال هم باشیم و بیهم
میبینم میری و میبینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من
نه میشه زنده باشم نه بمیرم
نمیگم دلخور از تقدیرم اما
تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید میرسیدیم
داره رو دست ما میمیره این عشق
دکتر افشین یداللهی
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۱۰:۲۰
واقعا زیبا بود آقا شاهین
تشکر
۱۸ تیر ۱۳۹۱در ۰۹:۵۰
آخه چرا خدا؟ چرااا؟؟ :-/
۱۲ تیر ۱۳۹۱در ۱۶:۵۸
من این آهنگشو دوست دارم چون تو خاطراتم جای دارد.
در پنهان به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند غافلیم. شاید این است دلیل تنهایی ما
۱۱ تیر ۱۳۹۱در ۱۳:۰۶
خیییییلی خوشمل بوووود =((
۹ تیر ۱۳۹۱در ۱۸:۰۲
قشنگ بود جیگر
. آفرین
۵ تیر ۱۳۹۱در ۱۵:۰۶
عالیی
۴ تیر ۱۳۹۱در ۱۰:۱۷
واقعا قشنگ بود شاهین جون. ممنون.
۴ تیر ۱۳۹۱در ۱۰:۳۳
.. . ..
۳ تیر ۱۳۹۱در ۱۸:۰۵
خیلی خیلی شعر قشنگیه”بدترین چیز توی عشق اینکه به عشقت نرسی خیلی بده” #:-s
۴ تیر ۱۳۹۱در ۱۰:۰۶
بدترین چیز توی این دنیا اینه که هیچ چیز نتونه مانع سیدن به عشقت بشه ولی . . . . #:-s #:-s
۳ تیر ۱۳۹۱در ۰۰:۰۵
شعرخیلی قشنگیه فقط بد موقعی به پستم خورد حالمو خیلی بدتر کرد
تازه میفهمم معنی تب سرد چیه من تمام این مدت داشتم تو این تب می سوختم ولی حس نمیکردم الان دارم میبینم
۴ تیر ۱۳۹۱در ۱۱:۰۵
اگه واقعا کسی رو که دوست داشتی تنهات گذاشته نباید نگران باشی.
اونو به خاطر عشقش دوست نداشته باش، به خاطر خودش دوستش داشته باش و سعی کن درک کنی که:
توو خواسته یا نخواسته، خودش این تصمیم رو گرفته و تو هم اگه واقعا از ته دل دوستش داری باید به تصمیمش احترام بذاری و تازه مهم تر از همه باید خوشحال باشی چون اون به خواسته ش رسیده . . . .
ببخشید در مورد مسائل خصوصیت نظر میدم ولی فکر کردم شاید بتونم این طوری یه کم بهت آرامش خاطر بدم . . .
حالا ناخواسته هم که شده سعی کن یه کم بخندی تا دنیا به روت بخنده.
ماه من، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صد ها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد!
سا زمینی را که، دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت،
تا بگویید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داری و من
هر شب و روز،
آرزویم، همه خوشبختی توست!
ماه من ! غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست!
او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد . . .
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد، همه زندگیم، غرق شادی باشد . . .
ماه من!
غصه اگر هست! بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است! . . .
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را باهم و با عشق بچین . . .
ولی از یاد مبر، پشت هر کوه بلند، سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند،
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟!
۳۱ خرداد ۱۳۹۱در ۱۱:۴۹
قبلا وقتی این اهنگ و گوش میدادم با هاش کلی گریه می کردم.جالب بود یه جو رایی مثل سرنوشت من بود به داستان زندگی من شبا هت داشت.مرسی اقا شاهین به خاطر انتخابت برای چند لحظه برگشتم به خاطراتم هر چند خاطرات تلخ.
۱ تیر ۱۳۹۱در ۰۰:۴۱
. . …