تولدت مبارک
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟ فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد..
صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود..
۲۲ تیر ۱۳۹۰در ۱۳:۳۸
خوب بود عزیزم امیدوارم هیچکی تو دنیا این اشتباه و نکنه
۱۳ تیر ۱۳۹۰در ۲۲:۰۰
من فکر میکنم مادره یخورده خودخواه بوده چون پسرش که ۲۵سال پیش میخواسته بدنیا بیاد دست خودش نبوده که اون ساعت بدنیا بیاد ولی مادرش میتونسته موقع مناسبتری تولد پسرشو تبریک بگه.
۲۸ خرداد ۱۳۹۰در ۱۴:۱۰
تشکر خوب بود اما با خواندن این داستان که من در مسافرت ام ،دیگر حواسم کار نخواهد مجبورا باید خانه نزد مادرم بروم تا دلم دوباره آرامش بگیرد ای کاش این را نمی خواندم برایم بسیار غم انگیز بود. :-?
۴ خرداد ۱۳۹۰در ۱۶:۳۸
امیدوارم معرفت منم مثل شما بشه چون منم دل مامانمو خیلی شکستم ولی بعدش پشیمون میشم #-o ولی با خوندن این مطلب مو به تنم سیخ شد سعی میکنم دختر خوبی بشم برام دعا کنین ادم شم
۲۳ آذر ۱۳۹۰در ۱۰:۴۶
لیلا جان من امروز خیلی دلم واسه مامانم تنگ شده ولی متاسفانه رو زمین خاکی نمیتونم پیداش کنم که بغلش کنم و ببوسمش .خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکنی قدرش رو بدون.چون منم مثل تو بودم الان خییلی پشیمونم.ولی چه فایده؟
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۰در ۱۴:۰۱
ta vaghty pedar va madar darin ghadre
shono bedonin lotfan
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۰در ۱۶:۳۰
خیلی خیلی عالی بود
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰در ۱۶:۲۶
وبلاگ جالبی دارین حال کردم با مطالبتون
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰در ۱۶:۰۶
جالب بوووووووووود ایول بابا خوشم اومد
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰در ۱۳:۴۲
kheyi jaleb bud vali ey kash pesara az ma 2khtara marefate barkhord ba valedeyno yad migereftan KASH =(( =((
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰در ۱۵:۰۵
معرفت پسر و دختر نمیشناسه مادر!
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۰در ۲۲:۰۲
vay elaaaaahi kheyli ghashang boood =((