اگر عشق نبود
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره کبود اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود
در سینه ی هر سنگ، دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود
۱۶ اسفند ۱۳۹۱در ۲۳:۰۰
۱۳ شهریور ۱۳۹۱در ۲۰:۳۶
۲۷ مرداد ۱۳۹۱در ۰۰:۴۸
روز مبادا!
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها…
مثل همیشه آخر حرفم
وحرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
دردل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درستمثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروزنیز روزمبادا
باشد!
وقتی تونیستی
نه هست های ما
چوانکه بایدند
نه بایدها…
هرروز بی تو
روز مباداست!
۲ خرداد ۱۳۹۱در ۱۴:۰۶
مگر عشق هست؟
۶ فروردین ۱۳۹۱در ۱۵:۰۶
اگر عشق نبود هیچ وقت انسان خلق نمی شد
۲۹ دی ۱۳۹۰در ۲۲:۲۳
اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری…
بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود !
« دکتر علی شریعتی »
۲۸ دی ۱۳۹۰در ۱۴:۰۰
اگر عشق نبود دلها کمتر میسوخت….
۱۸ دی ۱۳۹۰در ۲۰:۳۱
از خوندنش واقعا لذت بردم
۸ دی ۱۳۹۰در ۱۴:۲۳
واقعن اگه عشق نبود چی میشد ؟؟؟؟؟؟
۱۶ خرداد ۱۳۹۰در ۱۲:۰۵
اگه عشق نبود ………..
۳۱ شهریور ۱۳۹۰در ۰۰:۳۲
اگه عشق نبود هیچکس همه زنده بودن و هیچکس برای عشقش نمیمرد