آواره
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانهی مردانه میخواهی چه کار؟
۱۵ آبان ۱۳۹۱در ۰۸:۵۲
خیلی ازت ممنونم خیلی قشنگ بود
۱۵ دی ۱۳۹۱در ۲۲:۲۶
فدات عزیزم
۱۵ آبان ۱۳۹۱در ۰۰:۳۶
خیلی خیلی عالی بود
اولین باری خوندمش نمیدونستم از کیه ولی خیلی به دلم نشست
۱۵ دی ۱۳۹۱در ۲۲:۲۵
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۲۳:۱۲
ممنون نعیمه جان قشنگ بود ….شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانهی مردانه میخواهی چه کار؟
۱۵ دی ۱۳۹۱در ۲۲:۲۳
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۲۲:۰۴
سلام خسته نباشی ترانه زیبایست شانه های خدا را دوست دارم من را بدون هیچ منتی در آغوش می گیرد .
۱۵ دی ۱۳۹۱در ۲۲:۲۴
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۲۰:۰۶
سلام شعر قشنگی بود نعیمه خانوم به بخصوص این بیت
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
آقا شاهین عزیز شما هم خسته نباشید بابت زحمات زیادتون
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۲۰:۱۴
ممنون هادی جان..
۱۵ دی ۱۳۹۱در ۲۲:۲۲
ممنون هادی جان..
دست شاعرش درد نکنه.. البته دهانش
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۱۷:۵۳
خیلی خیلی زیبا بود
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۱۵:۳۳
خیلی خیلی قشنگ بود نعیمه جون ممنون
بابا شاهین مرسی از زحمات بی پایانتون
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۱۵:۳۶
خواهش دخترم
۱۵ دی ۱۳۹۱در ۲۲:۲۱
خواهش سپیده جون
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۱۵:۳۰
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خیلی خیلی خوب بود، ممنون نعیمه جون از انتخاب زیبایت.
و تشکر از آقاشاهین.
آسمونی باشید و بیکران
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۲۰:۱۴
خواهش می کنم @}؛-
۱۵ دی ۱۳۹۱در ۲۲:۱۷
خواهش باران جان..
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۱۴:۰۹
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۱۴:۰۱
خیلی زیبا بود نعیمه جان
ممنونم ازت
بابا شاهین خوبم از شما هم ممنونم
۱۴ آبان ۱۳۹۱در ۱۴:۱۱
خواهش دختر گلم
۱۵ دی ۱۳۹۱در ۲۲:۱۵
خواهش عزیزم..
ببخش که دیر جواب میدم یه مدت نبودم..