آخرین جمله
سال گذشته شوهر کارل در یک حادثهی رانندگی کشته شد. جیم که ۵۷ سال داشت داشت در فاصلهی میان منزل تا محل کارش در حال رانندگی و رانندهی دیگر یک جوان مست بود. در این حادثه، جیم در دم جان باخت و جوان مست ظرف کمتر از دو ساعت از بیمارستان مرخص شد.
نکتهی ظریف اینجا بود که آن روز، روز تولد پنجاه سالگی کارل بود و در جیب جیم دو بلیط هواپیما به مقصد هاوایی پیدا شد. گویا جیم قصد داشته همسرش را غافلگیر کند که اجل مهلتش نداد و به دست رانندهای مست کشته شد.
یک سال بعد بالاخره از کارل پرسیدم: “چطور توانستی تاب بیاوری؟”
چشمان کارل پر از اشک شد، فکر کردم حرف بدی زدهام، اما او به آرامی دست مرا گرفت و گفت: “اشکالی ندارد، میخواهم چیزی به تو بگویم، روزی که با جیم ازدواج کردم به او قول دادم هیچ وقت نگذارم بدون آنکه بگویم دوستت دارم از منزل خارج شود، او هم همین قول را به من داد. این قول و قرار برای ما به شوخی و خنده تبدیل شد. با اضافه شدن بچهها به جمعمان بر سر قول ماندن کار دشواری بود. یادم میآید وقتی عصبانی بودم به طرف اتومبیل میدویدم و از میان دندانهای کلید شدهام میگفتم: “دوستت دارم” یا به دفتر کارش میرفتم تا به او یادآوری کنم. این کار یک جور مبارزهجویی خندهدار بود.
در تمام طول زندگی زناشوییمان خاطرات بسیاری را به وجود آوردیم تا سعی کنیم پیش از ظهر به هم بگوییم دوستت دارم!
صبح روزی که جیم مُرد، صدای روشن شدن موتور اتومبیل را شنیدم. از ذهنم گذشت که: اوه، نه! تو این کار را نمیکنی مردک! و بیرون دویدم و به پنجرهی اتومبیل مشت کوبیدم و گفتم: “آقای جیمز ایکارت، من، کارل کارت، این جا در روز تولد پنجاه سالگیام، میخواهم رکورد گفتن «دوستت دارم» را بشکنم!”
این است که میتوانم زنده بمانم، چون آخرین جملهای که به جیم گفتم این بود: “دوستت دارم”
۲۴ مهر ۱۳۹۴در ۱۵:۴۴
۱۱ مهر ۱۳۹۴در ۱۱:۴۲
۲۸ مهر ۱۳۹۳در ۱۷:۵۳
مرسی واقعازیبابود.ادموبه فکروا میداره
۱۳ تیر ۱۳۹۳در ۰۰:۰۱
ممنون بسیارزیبابود
۱ بهمن ۱۳۹۲در ۲۲:۵۸
واقعا نمیدونم چی بگم خیلی زیبا بود مرسی گلم
۱۸ آذر ۱۳۹۲در ۱۸:۳۶
خداجونم خیلی میخوامت/ خیلیییییی دوست دارم و خدا کنه همه ادما عاشقانه همو دوس داشته باشن/ ممنونم.خیلی ناز بود
۲۲ مرداد ۱۳۹۲در ۲۰:۲۰
زیبا بود مرصی….
۲۵ خرداد ۱۳۹۲در ۰۳:۵۵
ممنون عزیزم