عشق

تعریف عشق واقعی، شعرهای عشقی، جمله‌های رمانتیک و متن‌های کوتاه در مورد عاشق شدن

گل صداقت

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری که سزاوار تر است را انتخاب نماید. وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید به شدت غمگین شد چون دختر او به طور مخفیانه عاشق شاهزاده بود. دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.

مشاهده ادامه مطلب

بی هیچ اسمی می‌شه عاشق شد

بی هیچ اسمی می‌شه عاشق شد .. بی هیچ ردّ آشنا رو خاک
من سال‌ها عاشق شدم بی تو .. یک حسِ بی تفسیر وحشتناک

من عاشق رفتارهای تو .. این ترس بی‌اندازه شیرینم
تو عاشق چیزی که پنهونه .. من عاشق چیزی که می‌بینم

مشاهده ادامه مطلب

معنای دوم عشق

روزی یکی از خانه های دهکده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به سوی خانه شتافتند. وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش کردن آتش به جستجوی آب و خاک برخاستند شیوانا متوجه جوانی شد که بی تفاوت مقابل کلبه نشسته است و با لبخند به شعله‌های آتش نگاه می‌کند.

مشاهده ادامه مطلب

عشق رنگین کمان و مروارید

آنجا که درخت بید به آب می‌رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند، آن‌ها توی چشم‌های ریز هم نگاه کردند و عاشق هم شدند؛ کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم.

 بچه قورباغه گفت: من عاشق سرتا پای تو هستم.
کرم گفت: من هم عاشق سرتا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی‌کنی.
بچه قورباغه گفت: قول می‌دهم.

مشاهده ادامه مطلب

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست
فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

مشاهده ادامه مطلب

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق

قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق

مشاهده ادامه مطلب

یه احساس تازه

یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم

یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی

مشاهده ادامه مطلب

پیش از آنی که با غزل آیی

پیش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود
ماه برکوی دل نمی‌تابید، خانه  ام انتهای عالم بود

کنج آیینه‌ام نمی خندید برق سوسوی کوکب بختم
بی‌سحرگاه خنده خیست، باغ بی‌باغ، قحط شبنم بود

مشاهده ادامه مطلب

غزل چشم

دو دلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم

همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم

مشاهده ادامه مطلب