عشق
تعریف عشق واقعی، شعرهای عشقی، جملههای رمانتیک و متنهای کوتاه در مورد عاشق شدن
شعله بیدار
میخواهم و می خواستمت، تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود
عشق تو بَسَم بود، که این شعله بیدار
روشنگرِ شب های بلند قفسم بود
طبیعت حقیقی یک قلب
او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .از سیزده ماه پیش دلبستگی اش به او آغاز شده بود.
برای او که دلتنگ مهربانی همسرش است !
وقتی از عشق می گفتم تجسم میکرد در ذهن خسته اش ..
دروغ و خودخواهی را،
شکست و جدایی را
شاید ذره ایی صداقت و وفا
و دیگر هیچ !!
افسوس
از عشق گفتی ولی معنای وصف ناپذیرش را ندانستی اگر میدانستی تنگنای کابوس وحشتناکم را با رفتنت جلا نمیدادی و دلت راضی به آتش کشیدن دلم نمیشد …
ولی افسوس که عشقت را در صفحه ی اول دلم به ثبت رساندی …
داستان زیبای شاخه گل خشکیده !
نشان لیاقت عشق
فرمانروایی که میکوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد ، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات به پایتخت فرستاده شدند.
آنقدر دلش شکسته بود
آنقدر دلش شکسته بود که اشک توی چشماش همینطوری داشت حلقه میزد . رفتم پیشش گفتم چی شده ، با همون حالتی که روی چرخ دستی نشسته بود گفت دلم گرفته میگفت یه روز عاشق بوده ، میگفت خیلی ها دوسش داشتن . نمیتونست زیاد حرف بزنه آخه زبونش میگرفت شدیدن با همون لحن وقتی داشتم از پیشش میرفتم گفت تو رو خدا نرو وایسا یکم با من درد دل کن.
شرط عشق
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.
عشق و دیوانگی
در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها و تباهی ها همه جا شناور بودند .
روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت : بیایید یک بازی بکنیم مثلا ً قایم باشک .