کبوتر من ..
وقتی یک کبوتر با کلاغ ها معاشرت می کند، پرهایش سفید می ماند اما قلبش سیاه
می شود؛ دوست داشتن کسی که لیاقت ندارد اسراف محبت است.
کبوتر من! تو آزادی که با هر کس دوست داری معاشرت کنی. تو آزادی که به هر کجا
می خواهی پر بکشی.
کبوتر من! می دانم که شوق سر در آوردن از اسرار این جهان پهناور و مرموز در وجودت بیداد
می کند؛
می دانم که چشم های خوشگلت از دیدن سیر نمی شود.
می دانم که اهل معاشرتی، خوش مشربی، شوخی، شیرینی و اهل گشت و گذار.
خوب خوب می شناسمت و بیشتر از آن چه فکر کنی، می فهممت.
کبوتر قشنگ من! تو آزادی هر کجا دوست داری برای خودت آشیانه بسازی؛
تو آزادی که آشیانه ات را با هر رنگی که می پسندی، بیارایی.
تو این اختیار را داری که بخواهی یا نخواهی؛
دوست داشته باشی یا نداشته باشی؛
بمانی یا نمانی؛ بخوانی یا نخوانی اما…
کبوتر ناز من! تو می توانی خدا را بپرستی یا نپرستی؛
تو آزادی که فرشته های آسمان را به آشیانه ات راه بدهی یا ندهی.
اما کبوتر زیبای من! حواست جمع باشد که اگر با کلاغ ها معاشرت کنی قلبت سیاه می شود؛
قلبت اگر سیاه شود معنایش این است که «مسخ» شده ای؛ یعنی این که دیگر یک کبوتر
نیستی!
۱۸ فروردین ۱۳۹۳در ۲۳:۵۶
خیلی زیبا بود ممنونم
۲۷ آذر ۱۳۹۰در ۲۳:۰۶
این متنتون خیلی قشنگ بود مخصوصا مه متوجه شدم از دکترعلی شریعتیه
بازم ازجمله های آقای شریعتی بذازین
ممنون
۲۲ آبان ۱۳۹۰در ۱۱:۲۱
سلام
دوست عزیز
مطالبتو کامل خواندم خیلی زیبا بود
همیشه اینگونه مطالب را دل شکسته ها می نویسند امیدوارم شما دل شکسته نباشید
برای شما آرزوی موفیت دارم موفق باشی
بای
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰در ۰۱:۰۹
در بن بست هم راه آسمان هست پرواز را بیاموز!واقعا جمله پر محتوا و قشنگی بود