انعام
پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست. پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد.
پسر بچه پرسید: «یک بستنی میوه ای چند است؟»
پیشخدمت جواب داد: «۵۰ سنت».
پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد.بعد پرسید:«یک بستنی ساده چند است؟» در همین حال تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند.
پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد:«۳۵ سنت».
پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت:«لطفا یک بستنی ساده.»
پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت. پسرک نیز بعد از خوردن بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت.
وقتی پیشخدمت بازگشت ار آن چه دید شوکه شد.آنجا در کنار ظرف خالی بستنی۲ سکه ی ۵ سنتی و ۵ سکه ی ۱ سنتی گذاشته شده بود برای انعام پیشخدمت!
۲۵ آبان ۱۳۹۱در ۰۱:۳۱
مو به تنم سیخ شد
۲۱ خرداد ۱۳۹۱در ۱۸:۱۸
ای کاش هیچوقت بزرگ نمیشدیم
۶ اردیبهشت ۱۳۹۱در ۱۱:۳۱
بمیرم خواسته انعام بده عزیزم
۱۵ سنتو انعام داده میگن بچه ها قلب بزرگی دارن
منم دختر بابا شاهینم
۲۵ دی ۱۳۹۰در ۱۷:۵۶
هیچ کاری نمی کردم ولی خب بچه بود دیگه،این همه آدم پرادعا با اون همه دک وپز رو میتونه تحمل کنه بعدیه بچه ی کوچولو عصبیش میکنه؟شما جاش بودی واسه ۲ تا سوال کفری میشدی؟من که نمیشدم
۸ دی ۱۳۹۰در ۱۰:۵۷
پیشخدمته بره بمیره بهتره
۲۲ دی ۱۳۹۰در ۲۲:۴۴
تو جای پیش خدمت بودی تو اون شرایط چه کار میکردی؟