چقدر خدا داری؟
مرد و زنی نزد شیوانا آمدند و از او خواستند برای بدرفتاری فرزندانشان توجیهی بیاورد.
مرد گفت: “من همیشه سعی کردهام در زندگی به خداوند معتقد باشم. همسرم هم همین طور، اما چهار فرزندم نسبت به رعایت مسایل اخلاقی بیاعتنا هستند و آبروی ما را در دهکده بردهاند. چرا با وجودی که هم من و هم همسرم به خدا ایمان داریم، دچار این مشکل شدهایم؟”
شیوانا به آنها گفت: “ساختمان خانه خود را برایم تشریح کنید.”
مرد با تعجب جواب داد: “این چه ربطی به موضوع دارد؟ حیاط بزرگ است و دیوارهای کوتاهی دارد. یک ساختمان بزرگ وسط آن قرار گرفته که داخل آن اتاقهای بزرگ با پنجرههای بزرگ، اثاثیه درون ساختمان هم بسیار کامل است. در گوشه حیاط هم انبار بزرگی داریم، آن سوی حیاط هم آشپزخانه و حمام و توالت قرار گرفته است.”
شیوانا پرسید : “درون این خانه بزرگ چه قدر خدا دارید؟”
زن با تعجب پرسید :”منظورتان چیست! مگر میتوان درون خانه خدا داشت؟”
شیوانا گفت: “بله ! فقط اعتقاد داشتن کافی نیست! باید خدا را در کل زندگی پخش کرد و در هر بخش از زندگی و فکر و کارمان سهم خدا را هم در نظر بگیریم. برایم بگویید در هر اتاق چه قدر جا برای کارهای خدایی کنار گذاشتهاید؟ آیا تا به حال در آن منزل برای فقیران مراسمی برگزار کردهاید؟ آیا از آن آشپزخانه برای پختن غذا برای در راه ماندهها و تهیدستان استفادهای شدهاست؟ آیا پردهای که به پنجرهها آویختهاید نقشی خدایی بر آنها وجود دارد؟ بروید و ببینید چه قدر در زندگی خودتان خدا را پخش کردهاید و رد پای خدا را در کجاهای منزلتان میتوانید پیدا کنید. اگر چهار فرزند شما به بیراهه کشانده شدهاند، این نشان آن است که در آن منزل، حضور خدا را کم دارید. اعتقادی را که مدعی آن هستید به صورت عملی در زندگیتان پخش کنید، خواهید دید که نه تنها فرزندانتان بلکه بسیاری از جوانان و پیروان اطراف شما هم به راه راست کشانده خواهند شد.”
نویسنده: فرامرز کوثری
۱۶ فروردین ۱۳۹۲در ۱۷:۵۵
تشکرات فراوان از مامانیم برا انتخاب خوبش
۱۷ فروردین ۱۳۹۲در ۱۴:۲۹
سپاس از دختر خوب خودم
۱۷ فروردین ۱۳۹۲در ۱۹:۵۷
۱۶ فروردین ۱۳۹۲در ۱۳:۲۴
…….
۱۷ فروردین ۱۳۹۲در ۱۴:۲۹
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۲۰:۴۴
سلام به خونه زیبای عاشقانه ها . چه داستان زیبایی است و بسیار آموزنده بود و عکس بسیار زیبایی است میگن خدای هر کسی به اندازه ی دانایی اون ، خدا به من میگه صبور باش باش خدا با صابران ولی قربونت برم خدا جون من سعی می کنم برای همه بهترین ها را می خواهم من را به آرزوی قشنگم رسیدن به کسی دوستش دارم برسم برام دعا کنید [دعا کردن]
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۲۳:۱۷
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۱۹:۲۳
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۲۳:۱۶
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۱۸:۰۶
عالی بووود
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۲۳:۱۶
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۱۴:۳۲
خیلی قشنگ و پند اموز بود مامانی واقعا ممنون
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۲۳:۱۵
قربونت
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۱۳:۱۰
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۲۳:۱۴
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۰۹:۰۳
خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست خدا در قلبی است که برای تو می تپدخدا در لبخندی است که با نگاه مهربانی تو جانی دوباره می گیردخدا آنجاستدر جمع عزیزترین هایتخدا در دستی است که به یاری می گیریدر قلبی است که شاد می کنیدر لبخندی است که به لب می نشانیخدا در بتکده و مسجد نیستخدا در عطر خوش نان است خدا در جشن و سروری است که به پا می کنیاو جایی است که همه شادنداو جایی است که قلب شکسته ای نمانده در نگاه پر افتخار مادری است به فرزندشدر نگاه عاشقانه زنی است به همسرشدنیا چیزی نیست که ان را وا گذاریم خداوند زندگی را به ما نبخشیده تا از ان روی بر گردانیمسرانجام خداوند از منوتو.خواهد پرسیدآیا زندگی را زندگی کرده ای ؟
خیلی ممنون آقا شاهین دستت درد نکنه
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۱۹:۲۳
چه زیبا
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۲۳:۱۴
خیلی قشنگ بود، مرسی
۱۶ فروردین ۱۳۹۲در ۱۴:۵۵
خواهش می کنم دوست عزیز، زحمت انتشار رو باران جان کشیدن.
۱۷ فروردین ۱۳۹۲در ۱۴:۳۳
سپاس
۱۶ فروردین ۱۳۹۲در ۲۲:۱۴
متن فوق العاده ای بود ممنون
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۰۸:۳۶
سفری می باید
سفری تا ته تاریکی محض
هرکجا ترسیدی
از سفر لرزیدی
فقط اهسته بگو من خدا را دارم
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۲۳:۱۲
من خدا را دارم [دعا کردن]
مرسی از دیدگاه قشنگت عزیزم..
۱۴ فروردین ۱۳۹۲در ۲۲:۵۵
عالیتر از عالی بود مثل همیشه
کاش تو همه جای خونمون خدارو داشته باشیم [دعا کردن]
واقعا ممنونم باران جان
اقا شاهین خسته نباشید و ممنون
۱۵ فروردین ۱۳۹۲در ۲۳:۱۲
مرسی مریم جونم..ایشالا
۱۶ فروردین ۱۳۹۲در ۱۴:۵۴
سلامت باشی عزیز و خواهش