پیله و پروانه
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد، شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمیتواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص خواست به پروانه کمک کند و با یک قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد.
پروانه به راحتی از پیله خارج شد؛ اما جثهاش ضعیف و بالهایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز کند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعکس، پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند.
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.
گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم؛ به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۴:۵۷
باران جونم این داستان رو قبلا خونده بودم ولی از اون جایی که کامنتات همیشه برای من به موقع بوده حالمو خیلی خوب کرد ممنون عزیزم
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۱۴
مهسان عزیزم، خوشحالم از حضورت
ممنونم بابت دیدگاهت، بعضی از تکرارها واقعاً زیباست
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۴:۰۴
الهی عزیزم
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۱۱
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۳:۲۶
سلام باران جان دست گلت درد نکنه عزیزم واقعا قشنگ بود مسیییییی
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۱۱
سلام میناجون، خواهش میکنم، خوشحالم خوشتون اومده
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۱:۲۸
واقعا عالی بود
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۱۰
مرسی مدیای عزیزم
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۰۸:۳۰
واقعا زیبابود.
فکر کنم باید اینجور مطلبی رو میخوندم تا یکم به خودم بیام.
مرسی
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۱۰
خواهش میکنم بانو
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۰۲:۰۸
خدا…..
پروانه حکمت پیله رو می دونه
اما من چی؟
وقتی که می بازم
وقتی که از اول اول اول باید شروع کنم
وقتی که دوباره پیله رو دورم می پیچی
حکمتش و نمی دونم
نمی فهمم
وقتی که چیزی رو دوست داریم ،نداریم
وقتی که داریم،دوسش نداریم
مث بچگی اگه عروسک یا هواپیمایی دوست داشتیم ،نداشتیم…..
الان کارخونشم داشته باشیم شاید چند صدوم ثانیه دوسش داشته باشیم و بقیش یه حسرت یه رویایی فراموش شده….
از تهی سرشارم
ولی کاش توی تهی بودنم
یه کوچولو حکمتت رو می فهمیدم خداا
فقط آرزو های دور و دراز
فقط یادگرفتم هی برا خودم خیال ببافم
ببسخید خدا
بازم اعتراض …………
دیگه مطمن باش
منتظر معجزه نیستممممممممممم
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۰۹
آرزو کن
گوشهای ” خدا ” پر است از آرزو و دستهایش پر از معجزه،
شاید بزرگترین آرزوی تو کوچکترین معجزه ی ” خدا ” باشد…
مرسی از دیدگاهت دوست عزیزم، گاهی بعضی از چیزا رو باید دست خودش سپرد!
و بگیم: خدایا به امید خودت [دعا کردن]
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۲۳
آفرین
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۰۱:۴۸
بسیار زیبا و دلنشین
والبته منطبق با واقع
و به دور از خیال های واهی
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۰۶
مرسی از دیدگاهت ایمان جان
۷ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۲۳:۵۷
سلام
مرسی از متنتون
عالی بود
منم الان دارم تقلا میکنم برام دعا کنید
خاهش میکنم
مرسی
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۰۵
سلام، ممنون
ایشالا هر چی به صلاحه [دعا کردن]
۷ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۲۳:۴۳
عالی بووووود
واقعا همین طوریه
مررررسی
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۰۵
خواهش میکنم عزیزم
۷ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۲۳:۴۰
ممنون باران عزیزم
مثل همیشه تاثیر برانگیز و زیبا
البته عکس زیباشم تاثیرگذاریشو بیشتر میکنه
ممنون آقا شاهین
۸ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۰۴
خواهش میکنم گل مریمم
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲در ۱۶:۵۲
خواهش مریم جان