پیله و پروانه

روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد، شخصی نشست و ساعت‌ها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی‌تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص خواست به پروانه کمک کند و با یک قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد.

پروانه به راحتی از پیله خارج شد؛ اما جثه‌اش ضعیف و بال‌هایش چروکیده بودند. آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز کند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعکس، پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند.

آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.

گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر می‌کرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می‌شدیم؛ به اندازه کافی قوی نمی‌شدیم و هرگز نمی‌توانستیم پرواز کنیم.

 

پرواز خدا زندگی
انتشار یافته توسط باران در شنبه 7 اردیبهشت 1392 با موضوع داستان‌های کوتاه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۴۸ دیدگاه

  1. باران جونم این داستان رو قبلا خونده بودم ولی از اون جایی که کامنتات همیشه برای من به موقع بوده حالمو خیلی خوب کرد ممنون عزیزم :x :x :-* :-*

  2. سلام باران جان دست گلت درد نکنه عزیزم واقعا قشنگ بود مسیییییی

  3. واقعا عالی بود [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن]

  4. واقعا زیبابود. :x :x
    فکر کنم باید اینجور مطلبی رو میخوندم تا یکم به خودم بیام.
    مرسی @};- @};- @};-

  5. خدا…..
    پروانه حکمت پیله رو می دونه
    اما من چی؟
    وقتی که می بازم
    وقتی که از اول اول اول باید شروع کنم
    وقتی که دوباره پیله رو دورم می پیچی
    حکمتش و نمی دونم
    نمی فهمم
    وقتی که چیزی رو دوست داریم ،نداریم
    وقتی که داریم،دوسش نداریم
    مث بچگی اگه عروسک یا هواپیمایی دوست داشتیم ،نداشتیم…..
    الان کارخونشم داشته باشیم شاید چند صدوم ثانیه دوسش داشته باشیم و بقیش یه حسرت یه رویایی فراموش شده….
    از تهی سرشارم
    ولی کاش توی تهی بودنم
    یه کوچولو حکمتت رو می فهمیدم خداا
    فقط آرزو های دور و دراز
    فقط یادگرفتم هی برا خودم خیال ببافم
    ببسخید خدا
    بازم اعتراض ………… @};-
    دیگه مطمن باش
    منتظر معجزه نیستممممممممممم

    • آرزو کن
      گوش‌های ” خدا ” پر است از آرزو و دستهایش پر از معجزه،
      شاید بزرگترین آرزوی تو کوچکترین معجزه ی ” خدا ” باشد…

      مرسی از دیدگاهت دوست عزیزم، گاهی بعضی از چیزا رو باید دست خودش سپرد!
      و بگیم: خدایا به امید خودت [دعا کردن]

  6. بسیار زیبا و دلنشین
    والبته منطبق با واقع
    و به دور از خیال های واهی [دست زدن]

  7. سلام
    مرسی از متنتون
    عالی بود
    منم الان دارم تقلا میکنم برام دعا کنید
    خاهش میکنم
    مرسی
    :-*

  8. عالی بووووود
    واقعا همین طوریه
    مررررسی :)

  9. ممنون باران عزیزم :-* :-* :-* :-* :-*
    مثل همیشه تاثیر برانگیز و زیبا [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن]
    البته عکس زیباشم تاثیرگذاریشو بیشتر میکنه ;)
    ممنون آقا شاهین @};- @};- @};- @};- @};- @};-