ماه و سنگ
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی، مرا می شکستی
ریحانه: علی عزیزم میدونم که هیچ وقت قرار نیست این متن رو حتی بخونی ولی از اونجا که ما برای هم ممنوع شدیم میتونم فکر کنم که ممکنه بخونیش هر لحظه دیدنت حتی اگه یک نظر از دور هم باشه باعث [...]
مریم: عاشقانه ها تولدت مبارک..
محمد: ارغوانم عزیز دل محمد هیچ وقت دوست نداشتم کاری کنم که باعث ناراحتی توبشه دوست نداشتم هیچ وقت آزرده خاطر بشی نمیخاستم غمگین ببینمت.قربونت بشم دورت بگردم بخاطر تموم اشتباهایی که کردم و بخاطر تموم کارایی که باید میکردم [...]
لیلا: ادیبم،با ادب من ،با حیای من ،میدونم که حتی بهم فکرم نمیکنی،میدونم که ممکنه حتی یکی دیگه رو دوست داشته باشی ،میدونم که رسیدنم بهت جزو محالاته ،ولی نمی تونم فراموشت کنم ،دیشب خوابتو دیدم ،خودمو الکی با این خوش [...]
مهدی: بهار تولدت مبارک شاید اینو نبینی ولی همیشه بیادتم خیلی وقتا بی اختیار اسمتو بلند پیش خودم میگم هر میشنوه فک میکنه دیوونه شدم.
مهدی: سلام فاطمه جان من خیلی بابت رفتارهایی که داشتم پشیمونم و عذرخواهی می کنم خودت میدونی چقدر دوست دارم و چه قدر برام مهمی و ارزش داری
عباس: لیلا عاشقتم معذرت میخواهم لطفا منو ببخش دوستت دارم
محمدکاظم: فاطمه جانم خیلی دلم تنگ شده چرا رفتی من دارم دیوونه میشم تو که میدونستی چقد دوست دارم چقد بهت وابستم گفتم بودنت چقد حالم رو خوب میکنه دیگه تنها نیسم درست وقتی اینا رو میدونستی رفتی من چکار کنم [...]
سعید: الهه سلام. نیستی ؟ یا نخواستی باشی ؟ نمیدونم. ولی من هر روز با تو زندگی میکنم دوست دارم. همین 😏
مسعود فرزانه: فرزانه ی من با تموم وجودم دوسسستت دارم و عااااااشقتمممممم کاش میتونستم زودتر تو رو کنارم داشته باشم ❤️
۱۰ خرداد ۱۳۹۱در ۱۸:۴۲
سلام زیبابود
۱۰ خرداد ۱۳۹۱در ۱۷:۳۵
خیلی عالیه …
من سکوت خویش را گم کرده ام !
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من ، که خود افسانه می پرداختم ،
عاقبت افسانه مردم شدم !
ای سکوت ، ای مادر فریادها،
ساز جانم از تو پر آوازه بود،
تا در آغوش و ، راهی داشتم ،
چون شراب کهنه ، شعرم تازه بود .
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوش تر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها!
گم شدم در این هیاهو ، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من ؟
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من !
فریدون مشیری
۲ تیر ۱۳۹۱در ۰۱:۰۱
دانی که دم مرگ،سمع به پروانه چه گفت؟
گفت ای عاشق بیجاره فراموش شدی..
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد..
گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی!
۱۰ خرداد ۱۳۹۱در ۱۶:۰۶
سلام اتخاب قشنگی کردی.
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمی کنم!
افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم
زاری براین سراچه ماتم نمی کنم.
با تازیانه های گرانبار جانگداز
پندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است!
جان سختی ام نگر، که فریبم نداده است
این بندگی، که زندگیش نام کرده است!
بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.
گر من به تنگنای ملال آور حیات
آسوده یکنفس زده باشم حرام من!
تا دل به زندگی نسپارم،به صد فریب
می پوشم از کرشمۀ هستی نگاه را.
هر صبح و شب چهره نهان می کنم به اشک
تا ننگرم تبسم خورشیدو ماه را !
ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟
من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.
یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !
زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.
شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ
روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!
ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست
بر من ببخش زندگی جاودانه را !
منشین که دست مرگ زبندم رها کند.
محکم بزن به شانه من تازیانه را .
فریدون مشیری
۱۴ خرداد ۱۳۹۱در ۰۱:۴۶
ناهید جون خودتم خیلی انتخابای قشنگی داریا
مرررررر۳۰گلم
۱۰ خرداد ۱۳۹۱در ۱۰:۵۳
از نیازم ناز و از ناز تو میجوشد نیاز
حیرتی دارم که معشوق توام یاعاشقم
۱۰ خرداد ۱۳۹۱در ۲۰:۰۶
زیباست
۱۲ خرداد ۱۳۹۱در ۰۲:۳۴
چقد قشنگ و جالب بود
مر۳۰
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۲۱:۵۷
خیلی خوب بود ایول
شعراش به دل میشینه
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۱۸:۵۶
سلام عمه جون، خیلی قشنگ بود، ممنون ازانتخابت
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۲۰:۱۰
سلام عزیزم . خوشحالم که خوشتون اومد
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۱۸:۵۴
سلام خواهر —
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
خیلی زیبا ست.
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۲۰:۰۹
سلام برادر قابل شما رو نداشت
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۱۸:۱۰
مرسی عمه جان
خوش سلیقه بودی و نمی گفتی؟
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۲۰:۰۶
خواهش می کنم!
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۱۴:۱۱
گلی را که دیروز
به دیدار من هدیه آوردی ای دوست
دور از رخ نازنین تو
امروز پژمرد
همه لطف و زیبایی اش را
که حسرت به روی تو می خورد و
هوش از سر ما به تاراج می برد
گرمای شب برد .
صفای تو اما گلی پایدار است
بهشتی همیشه بهار است
گل مهر تو در دل و جان
گل بی خزان
گل تا که من زنده ام ماندگار است
( فریدون مشیری )
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۱۸:۱۱
سلام
اتنخاب زیبایی بود ممنونم
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۲۱:۱۹
سلام داداشی
خواهش، قابل شمارو نداشت
۹ خرداد ۱۳۹۱در ۱۲:۵۹
خیلی قشنگ بود مرسی