شازده کوچولو – قسمت چهارم

هر روزی که می‌گذشت از اخترک و از فکرِ عزیمت و از سفر و این حرف‌ها چیزهای تازه‌ای دست‌گیرم می‌شد که همه‌اش معلولِ بازتاب‌هایِ اتفاقی بود. و از همین راه بود که روز سوم از ماجرایِ تلخِ بائوباب ها سردرآوردم.

این بار هم بَرّه باعثش شد، چون امیر کوچولو که انگار سخت دودل مانده‌بود ناگهان ازم پرسید:
-بَرّه‌ها بته‌ها را هم می‌خورند دیگر، مگر نه؟
-آره. همین جور است.
-آخ! چه خوشحال شدم!

نتوانستم بفهمم این موضوع که بَرّه‌ها بوته‌ها را هم می‌خورند اهمیتش کجاست اما امیر کوچولو درآمد که:
-پس لابد بائوباب‌ها را هم می‌خورند دیگر؟

من برایش توضیح دادم که بائوباب بُتّه نیست. درخت است و از ساختمان یک معبد هم گنده‌تر، و اگر یک گَلّه فیل هم با خودش ببرد حتا یک درخت بائوباب را هم نمی‌توانند بخورند.
از فکر یک گَلّه فیل به خنده افتاد و گفت: -باید چیدشان روی هم.
اما با فرزانگی تمام متذکر شد که: -بائوباب هم از بُتِّگی شروع می‌کند به بزرگ شدن.
-درست است. اما نگفتی چرا دلت می‌خواهد بره‌هایت نهال‌های بائوباب را بخورند؟
گفت: -دِ! معلوم است!

و این را چنان گفت که انگار موضوع از آفتاب هم روشن‌تر است؛ منتها من برای این که به تنهایی از این راز سر در آرم ناچار شدم حسابی کَلّه را به کار بیندازم.

راستش این که تو اخترکِ امیر کوچولو هم مثل سیارات دیگر هم گیاهِ خوب به هم می‌رسید هم گیاهِ بد. یعنی هم تخمِ خوب گیاه‌های خوب به هم می‌رسید، هم تخمِ بدِ گیاه‌هایِ بد. اما تخم گیاه‌ها نامریی‌اند. آن‌ها تو حرمِ تاریک خاک به خواب می‌روند تا یکی‌شان هوس بیدار شدن به سرش بزند. آن وقت کش و قوسی می‌آید و اول با کم رویی شاخکِ باریکِ خوشگل و بی‌آزاری به طرف خورشید می‌دواند. اگر این شاخک شاخکِ تربچه‌ای گلِ سرخی چیزی باشد می‌شود گذاشت برای خودش رشد کند اما اگر گیاهِ بدی باشد آدم باید به مجردی که دستش را خواند ریشه‌کنش کند.

باری، تو سیاره‌ی امیر کوچولو گیاه تخمه‌های وحشتناکی به هم می‌رسید. یعنی تخم درختِ بائوباب که خاکِ سیاره حسابی ازشان لطمه خورده بود. بائوباب هم اگر دیر به‌اش برسند دیگر هیچ جور نمی‌شود حریفش شد: تمام سیاره را می‌گیرد و با ریشه‌هایش سوراخ سوراخش می‌کند و اگر سیاره خیلی کوچولو باشد و بائوباب‌ها خیلی زیاد باشند پاک از هم متلاشیش می‌کنند.

 

 

شازده کوچولو – قسمت چهارم (با صدای احمد شاملو)

 

شهریار کوچولو
انتشار یافته توسط شاهین در پنجشنبه 18 دی 1393 با موضوع داستان‌های کوتاه
کلیدواژه‌ها:

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

۲۰ دیدگاه

  1. بیگ لایک

  2. ممنونم آقا شاهین [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن]
    @};- @};- @};- @};- @};-

  3. سلام خسته نباشید
    خیلی ممنون که این داستان زیبا با صدای آقای شاملو رو به اشتراک گذاشتید، ولی قسمت ۲ و ۳ لینک دانلودش به ایمیل من نیومد و فقط تونستم انلاین بهشون گوش بدم، میشه بگید چطوری اون دوقسمت رو دانلود کنم؟
    مرسی @};-

  4. خیلی ممنون عالی بود [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن]
    @};- @};- @};- @};- @};-

  5. خعلی نازه..
    ممنون که واسمون میزارینش..
    [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن] [دست زدن]

  6. عالی عالی عالی
    مرسی از تلاشتون و زمانی که برای ما میزارین تا این پست هارو به موقع به دستمون برسونید @};- @};-

  7. سلام :-h
    ممنون @};- @};-

  8. [رقصیدن] [رقصیدن]

  9. شبتون به خیر :-h
    قشنگ بود :x :x @};- @};-
    باز تا فردا شب.. :)