راهرو
از این راهرو یک نفر رد شده .. که عطرش همونه که تو می زنی
برای به زانو در آوردنم .. تو از مرگ حتی جلو میزنی
از این راهرو یک نفر رد شده .. مث وقتایی که تو ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود .. عجب عطر خوبی زده لعنتی
صدات میکنم تا همه بشنون .. جواب صدام غیر پژواک نیست
من اونقد شکستم حس میکنم .. که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست
یه جوری دلم تنگ میشه برات .. محاله بتونی تصور کنی
گمونم نمیتونی حتی خودت .. جای خالیتو تو دلم پر کنی
ترانه سرا: مونا برزویی
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۴:۳۰
چشم هارا می گشایی عشق می ریزد زمین
با گل لبخندتان باشد بیامی زد زمین
آیه ی تطهیر می بارد نگاهت مرد صبح
شاید از خواب هزاران ساله برخیزد زمین
کی هوای تو کبوتر می وزد ای ناگهان
کی بگو کی میشود از خون بپرهیزد زمین
کی عنایت میکنی کی سیصد و چندی سوار
تا در استقبالشان شعر تر انگیزد زمین
تا پر از خورشید گردد این شب وامانده مان
تا قبای ژنده ی خود را بیاویزد زمین
ذولفقار تو جهانی را به حیرت می کشد
این زمین بی بهاری را تو خواهی زد زمین
می نشیند پیش رویت آسمان با احترام
پیش پای حضرتت وقتی که برخیزد زمین
کاش سهم بی کسی های دلم باشد که نیست
هرچه از سمت ردایت عشق می ریزد زمین
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۲۸
کاش صدای ضعیفم را می شنیدی …
کاش لبخند همیشگیم را جدی میگرفتی ….
کاش به من اعتماد می کردی و غم هایت را به من می سپردی ……
کاش نگاهت را به قلبم می دوختی …..
برق چشمانم را باور کن!
دیگر آن عروسک بی جان نیستم
از آن زمان که بمن گفتی
دوستت دارم!
معلم
۱۴ اسفند ۱۳۹۰در ۰۱:۲۸
سلام خبری ازتون نیست خواهر جان خوب هستی
دل خوشم با غزلی تازه ، همینم کافی است
تو مرا باز چو خواندی به یقینم کافی است
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از کوه تو را دور ببینم کافی است
آسمانی! تو در آن گستره , خورشیدی کن
من همینقدر که گرم است درونم کافی است
من همینقدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی است
فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم، کافی است
۲۴ اسفند ۱۳۹۰در ۱۷:۳۱
نمیاد…
قلم هم با من قهر کرده…
هرچی سعی میکنم یه چیزی بنویسم تا شاید یکم آروم شم نمیتونم
اینم یه جور عیدیه دیگه
:-<
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۳:۰۵
آن که می آید، شکوه آسمان، عظمت زمین، صداقت ایمان و نجابت آب است.
بهار از نامش شکوفا و عشق از یادش لبریز است!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۴۴
من اونقد شکستم حس میکنم .. که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست این بیت رو خیلی دوست دارم…
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۷:۲۸
باران ببار……………..
هم غم با اشک هایم
به سرعته ثانیه ها
بگذار بیاد بیاورم
آخرین روزه بارانی دونفریمان را
باران ببار …………
بگذار بیاد بیاورم
گرمای اغوشت را در آخرین زمستانه گرمه عمرم
چه زود به یاد ها پیوسته ای
چه زود زمستان های گرمم به پایان رسید
چه زود دیر شد برای رفتن
باران ببار ……..
بگذار بیاد بیاورم
بگذار کامی با یادش سرمایه زمستان را از یاد ببرم
باران ببار …..
بگذار از یاد ببرم رفتنش را
رفتنیکه باز گشتی نداشت
و من تنها به نظاره ات نشسته ام
پس برای من ببار …
بازم خودم
ممنون از دوستاییکه بهم روحیه و انرژی میدن برای نوشتن
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۸:۵۹
خیلی خوب نوشتی هر روز داری بهتر می نویسی
خیلی خوب بود
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۲۵
مرسی داداشی گل
از تشویقا و راهنمایی های شما به اینجا رسیدم
ازتون ممنون عزیز
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۹:۱۹
نازنین جان خیلی قشنگ و با احساس بود عزیز..
لازم به توضیحه که این خواهر اینترنشنال من، کیبورد فارسی نداره و بوسیله سیستم سایت نوشته هاش به فارسی تبدیل میشه، برای همین یه سری از کلمات مشکل داره.
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۲۸
مرسی شاهین جان
از توضیهاتتم ممنون درست گفتی الان ون بیته دومه همگام با اشگ هایم هاست نه
هم غم با اشک هایم
ببخشید دیگه نشود تصحیح کنم
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۲۲:۰۸
سلام نازنین جون ، آفرین خیلی قشنگ بود عزیزم
باران می بارد
بیا با من ….. شاید این آخرین باران عاشقی مان باشد
با من بیا ….. دستانت را به دستانم بسپار
شاید این بار نگاهمان با باران بهم پیوست
بیا با من زیر باران …..
می خواهم قدم هایمان با ضربه باران
بر زمین خیس خورده کوچه قرارمان …. ثبت شود
با من بیا زیر باران ….
می خواهم عاشق تر شوم از پیش
می خواهم دیونه تر شوم از قبل
باران می بارد
چیک …. چیک ….
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۱:۱۹
اشتباه دادم به مامان گلم
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۳۰
مرسیی باران جوووووووونم کلی بوسسسسسسس
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۴:۵۳
خواهش می کنم عزیزم
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۱:۱۷
سلام عمه جووووووووون خیلی قشنگ بود
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۳۱
مارکی برادر زاده یه نازممممممم
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۴:۴۹
سلام بچهاااا من یه خورده حالم بده #:-s /:) اگر کم میام و جوابه بعضی هارو نمیدن خاهش میکنم ناراحت نشین بدونین خیلیییی دوستوننننننننن دارممممم
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۵:۱۳
سلام نازنین جون …. چی شده عزیزم ؟ نبینم حالت بد باشه ….
امیدوارم زود خوب شی عزیزم
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۱۰
سرمایه سختی خوردم باران جونم الانم که اینجا جلو کمپیوتر نشستم تا بتونم جوابه شما دوستای گلمو بدم کلی قرص خوردم
مرسی از دعات عزیزم
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۰۱:۰۷
قربونت عزیزم انشااله خوب خوب بشی
خیلی مواظب خودت باش
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۳۷
گفت به مجنون صنمی در دمشق **** کای شده مستغرق دریای عشق
عشق چه و مرتبه ی عشق چیست؟ **** عاشق و معشوق در این پرده کیست؟
عاشق یکرنگ حقیقت شناس **** گفت: که ای محو امید و هراس
نیست در این پرده بجز عشق کس **** اول و آخر همه عشق است و بس
عاشق و معشوق ز یک مصدرند **** شاهد عینیت یکدیگرند
عشق مجازی به حقیقت قویست **** جذبه صورت کشش معنویست
آتش عشق از من دیوانه پرس **** کوکبه ی شمع ز پروانه پرس
عشق به هر سینه که کاوش کند **** خون دل از دیده تراوش کند
عشق کجا راحت و آسودگی؟ **** عشق کجا دامن آلودگی؟
گر تو در این سلسله آسوده ای **** عاشق آسایش خود بوده ای
عشق همه سوز و گداز است و بس **** نیستی و عجز و نیاز است و بس
آتش عشق از تو گدازد تو را **** صاف تر از آیینه سازد تو را
عشق کز آن مزرع جان روشن است **** یک شررش آتش صد خرمن است
ما که در این آتش سوزنده ایم **** کشته ی عشقیم و به او زنده ایم
۹ اسفند ۱۳۹۰در ۲۳:۵۶
سلام دوستان عزیر عاشقانه ها
خیلی خوشحالم که بعد از غیبت طولانی دوباره تونستم برگردم و در جمع شما دوستان خوب باشم
از آقا شاهین هم بسیار تشکر میکنم که این سایت رو فراهم نمود تا همه بتونند با هرطرز فکری که دارند دیدگاه بذارند و گفتگو کنند ایدوارم بتونم با شما دوستان تبادل نظر کنم
ممنونم
۹ اسفند ۱۳۹۰در ۲۰:۲۹
سلام
با یه گشت سطحی میشد فهمید که خانم: نازنین بانو و باران خانم و آقا هادی فعالتر از بقیه هستند، میخواستم ببینم چه جوری میتونم با این دوستان در ارتباط باشم.
مرسی – علیرضا
۹ اسفند ۱۳۹۰در ۲۰:۵۵
سلام به عضو جدید عاشقانه ها …
آقا علیرضا خوشحالم که به این جا اومدی شما که اینقدر اسمت قشنگه، پس از طریق (شناسنامه من) اگه دوس داری میتونی اسم قشنگتو به عنوان نام نمایشی بذاری ….
البته این فقط در حد توصیه است عزیز و برای اینکه ارتباط ها راحت تر باشه …
واسه این که با من یا بقیه در ارتباط باشی، لازم نیس کار خاصی انجام بدی فقط کافیه روی کامنت ها مون، کامنت بذاری ( پاسخ به ارسال دیدگاه)
آسمونی باشیم و بیکران
عاشق باشیم و خدایی
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۱:۱۲
سلام به عضو قدیمی و پیشکسوت عاشقانه ها باران خانم …
مرسی از احساس قشنگت در مورد اسمم، اینم بخاطر شما = علیرضا
مرسی از راهنمایی ت ، باشه ولی منظورم برای وقتهایی غیر از این بود که مثلا بشه از میل شخصی هم استفاده کرد.
به هر حال مرسی که بنده را قابل دونستید و جواب دادید
ای مهربان تر از برگ، در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جوی باران
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۰۱:۱۶
سلام مجدد آقا علیرضا …ممنون که پیشنهادمو قبول کردین …
شما که اینقدر فهمیده هستید می بینید که این جا یک سایت عاشقانه است و فضا خیلی گرم و صمیمی ئه، فکر نمیکنم لازم باشه از میل شخصی افراد استفاده کرد …
این جا همه با هم حرف میزنیم تا برای بهتر شدن به همدیگه کمک کنیم ….
شما هم میتونید مث من و بقیه دوستان حرفای دلتو بنویسی ….
مطمئن باش اگه با عاشقانه ها، عاشقانه باشی ….همه کمکت میکنند
این گل ها هم برای شما که تازه واردی …..
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۵۲
سلام باران جان
ممنون به خاطر لطفتون
حتما حق با شماست و شاید من منظورمو بد گفتم ولی به هر حال دوباره ممنون
خوشحالم از دوستی با شما عزیزان علی الخصوص شما که خیلی گلی و اسم فوق العاده ای هم داری
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۱:۲۲
سلام اقا علیرضا خوش اومدید اگه دیر گفتم شرمنده سیستمم خراب شده
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۴۴
سلام گندم خانم عزیز
مرسی از خوش آمد گویی تون
خدا کنه سیستم دلت و خوبی هات هیچ وقت خراب نشه و همیشه انقدر لطیف باشه
۹ اسفند ۱۳۹۰در ۲۲:۱۷
سلام علیرضا جان
من بهت سر زدم نیاز نیست به خودتون زحمت بدهید بازم سلام خوش آمدید
من آمده ام که شعر ِ فردا باشم
معنای معطر ِ غزل ها باشم
بر گستره عاطفه ها خیمه زنم
هر جا که دلی تپید آنجا باشم
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۱:۱۴
سلام مرسی از خوش آمد گویی گرم شما
راستش تصور نمی کردم که به بنده لطف کنید مرسی
و چه دعایی بهتر از اینکه خدا پنجره ی باز اتاقت باشد
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۲۱
به خارزار جهان ، گل به دامنم با عشق
صفای روی تو ، تقدیم می کنم با عشق
در این سیاهی و سردی ، بسان آتشگاه
همیشه گرمم ، همیشه روشنم با عشق
همین نه جان به ره دوست می فشانم شاد
به جان دوست ، که غمخوار دشمنم با عشق
به دست بسته ام ای مهربان ، نگاه مکن
که بیستون را از پا در افکندم با عشق
دوای درد بشر یک کلام باشد و بس
که من برای تو فریاد می زنم با عشق
اختیار دارید دوست عزیز برای دعای زیباتون هم ممنون
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۵:۴۹
سلام هادی عزیزم
ببخشید که انقدر راحتم انقدر خوبی که دوست دارم خیلی صمیمی بگم آقا خیلی دوست دارم
گر من از عشق غزالی غزلی ساخته ام
شیوه ی تازه ای از مبتذلی ساخته ام
گر چو چشمش به سپیدی زده ام نقش سیاه
چون نگاهش غزل بی بدلی ساخته ام
شکفه در مذهب درویش حرام است ولی
با چه یاران دغا و دغلی ساخته ام
میکنم چشم طمع میشکنم دست سوال
منکه با جامعه کور و شلی ساخته ام
ادب از بی ادب آموز که لقمان گوید:
از عمل سوخته عکس العملی ساخته ام
چو خروسی تو که وقتی نشناسی ور نه
من به هر عربده ای بی محلی ساخته ام
شهریار از سخن خلق نیابی خلی
که بنای سخن بی خردی ساخته ام
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۴:۵۳
سلام علیرضا جاننننننن واقعن خوشومدی عزیز
از اشنایتون خوشالم
این گلم برای دوسته جدیدمون
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۵:۴۵
اوه چه دسته گل قشنگی، البته نه به قشنگی خودت و احساست نازنین بانو
منم خوشحالم که لطف کردی و جوابمو دادی
انگار یه خورده ای حالت خوب نیست نازنین بانو ی عزیز؟!؟ البته یه کم مثل من ولی چرا؟
امیدوارم خوب باشی
چتری به سرم بگیر
حتی خیالی……….
خیس دلتنگی
شده ام
۱۰ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۱۵
سرمایه سختی خوردم عزیز میبینی از بس میام اینجا کسی پذیرایی نمیکنه مجبوریم بریم سرما بخوریم
ممنون از دعات گلم
علیرضا گلارو یادت نره بزاری تو گلدون خوش میشنا
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۰۹:۵۳
نازنین جون ، این جوشونده رو بخور، ایشاالا زود خوب میشی عزیزم
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۲:۵۹
آخی … امیدوارم سریع خوب شی،
با اینکه تازه واردم ولی فکر کنم اینجا انقدر خودمونی که خودت باید از خودت پذیرایی کنی ولی خوب حالا بفرمایید یه فنجون مهر و محبت گرم
آخ آخ خوب شد گفتیا نزدیک بود گلای عزیزم خشک بشه
نازنین جان میگم نکنه سرما خوردگی مصلحتی برای کارا و خونه تکونی عیده؟!!!
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۰۵
وای ممنون علی رضا
نه منننننن ؟؟؟؟
من بچه بین کار کنی شماها بهم چای تعارف میکنین میزارین میرید من ضرف هارو براتون میشورم بعد میگه از زیره کار در میری
اصلآ ایندفه خودت ظرفه این چاییارو بشور
خیلیم خوشمزه بود مرسیییییی عزیزم
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۱۸
عزیزم سلام خوشحالم که خوب شدی خواهر شوهر جون، جوشونده رو خوردی ؟
عزیزم شما چرا ظرف ها رو بشوری شما استراحت کن تا خوب خوب شی
یا خودم میشورم یا میذارم گندم جونم بشوره
مواظب خودت باش نازنین جون ، دوستت دارم
۱۱ اسفند ۱۳۹۰در ۱۶:۲۷
سلام عزیزم به هاتره جوشوندیه تو و مراقبتی داداش شهینممم خوبه خوب شدم
خودم میشورم عزیزم نیخاد تو و گندم جونم زحمات بکشی
منم خیلییییییی دوست دارم عزیزم
۱۲ اسفند ۱۳۹۰در ۲۱:۰۹
خواهش می کنم عزیزم
اصلا از حالا تا بعد از تعطیلات نوروز هرچی ظرفی تو مهمونی همه ی شما عزیزان هست من با افتخاطر می شورم
این موضوع شامل حال باران جان و گندم خانم و هادی گل هم میشه (بقیه دوستان هم نگران نباشند، من در خدمتم)
انگار این ظرف شستن خیلی موضوع مهمیه!
مرسی که شعر میگی که من بگم آخیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش، عزیزم
۲۲ اسفند ۱۳۹۰در ۱۵:۴۱
خاهش میکنم گلم واقعن آذین اخیشای شمس که من جون میگیرم بازم ممنونم علیرضا
۹ اسفند ۱۳۹۰در ۱۹:۱۴
عشق عینک سبزی است که وقتی ان را بر چشم میزنی دنیارو جوری دیگر میبینی
من بر روی قلبم نوشتم ورود ممنوع اما عشق با پورویی گفت:
من بی سواااااادم