درخشش خورشید
روزی پسر بچهای در خیابان سکهای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول، آن هم بدون هیچ زحمتی، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که بقیه روزها هم با چشمهای باز، سرش را به دنبال گنج به سمت پایین بگیرد! او در طول زندگی، ۲۹۶ سکه ۱ سنتی، ۴۸ سکه ۵ سنتی، ۱۹ سکه ۱۰ سنتی، ۱۶ سکه ۲۵ سنتی، ۲ سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده ۱ دلاری پیدا کرد؛ یعنی در مجموع ۱۳ دلار و ۲۶ سنت.
در برابر به دست آوردن این ۱۳ دلار و ۲۶ سنت، او زیبایی دل انگیز ۳۱۳۹۱ طلوع خورشید، درخشش ۱۳۷ رنگین کمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد. او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در میآمدند، ندید. پرندگان در حال پرواز، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزئی از خاطرات او نشد.
۵ شهریور ۱۳۹۱در ۱۲:۲۸
آموزنده بود..
ممنونم…خانومی
۵ شهریور ۱۳۹۱در ۰۹:۴۷
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۲۳:۳۳
خیلی قشنگ بود خانومی
۵ شهریور ۱۳۹۱در ۰۱:۳۷
خواهش عزیزم
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۲۳:۲۳
پس اون از برای چه زاده شده بود وقتی که چشاش فقط زمین زیر پاشو میدید چشایی که اسمون پر ستاره رو ندید گردش حزن الود ابرهارو اگه در جستجوی خوشبختی به ناکجا اباد هم بره بازم بدبخت میمونه….قشنگ بود مرسی
۵ شهریور ۱۳۹۱در ۰۱:۳۸
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۲۱:۱۵
ممنونم نعیمه جون
بابایی شما هم خسته نباشید
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۲۱:۱۹
سلامت باشی مریم جان
۵ شهریور ۱۳۹۱در ۰۱:۳۹
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۱۷:۵۴
سلام
داستان خوب و آموزنده ای بود
و تشکر از زحمات شما آقا شاهین
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۲۱:۱۷
خواهش می کنم هادی جان..
۵ شهریور ۱۳۹۱در ۰۱:۴۰
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۱۶:۲۴
مر۳۰
نعیمه خانم/کوتاه و قشنگ بود
۵ شهریور ۱۳۹۱در ۰۱:۴۱
خواهش عزیزم
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۱۴:۵۳
قشنگ بود نعیمه جون
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۱۵:۲۴
خواهش سپیده خانم..
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۱۴:۰۵
مرسی نعیمه جان جالب بود
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۱۵:۲۲
خواهش گلم..
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۱۳:۳۹
واو خیلی قشنگ بود با محاسباتش بیشتر حال کردم مرسی نعیمه جوون
۴ شهریور ۱۳۹۱در ۱۵:۲۱
خواهش عزیزم..